هوش مصنوعی هایی کہ نیاز داری♥️🐈>
𓂃 𓈒 𓂃 𓈒 𓂃 𓈒 𓂃 𓈒 𓂃
⭒Galactic ↷
⭑ همهی مسائل ریاضی رو هم حل میکنه و
هم توضیح میده.📕😌.
⭒ Audioread ↷
⭑ متن رو تبدیل به صدا میکنه.🥁🌸.
⭒ imgeditor.zmo.ai ↷
⭑ عکسا رو انیمهای میکنه.🍧🏈.
⭒ imagecolorizer ↷
⭑ عکساۍ سیاه سفید رو رنگی میکنه.🍋❄️.
⭒ Microsoft Bing ↷
⭑ تبدیل متن به عکس.🫐📸.
⇄ #معرفی_برنامه
@CafeYadgiry😻
وقتشه اینا رو بندازی دور :
• ترس از شکست🦋🩵
• شک کردن به تواناییات🦩❤️
• اهمیت دادن به قضاوت های بقیه🦢🤍
• سرزنش کردن خودت🦜💚
@CafeYadgiry🫂
پدرای شما هم در برابر دکتر رفتن، لباس خریدن و ماکارونی خوردن مقاومت میکنن یافقط بابای من اینجوریه //:
#توییت
@CafeYadgiry🙈
وقتی خودت پول درمیاری تازه میفهمی بابات چه دل بزرگی داره که پولاشو میده راحت به فنا بدی ..
#حق
#توییت
@CafeYadgiry🤌🏻
ای کاش موقعی که میخوایم با آدما آشنا شیم اول تیزرشو میدیدیم!
#توییت
@CafeYadgiry🤌🏻
" دلارامᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
به وقت زبان😩💔 @CafeYadgiry💘
آدم از عکسای تو کتاب میترسه🗿..
" دلارامᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_223 #ارسلان تقریبا دوهفته بود که مشهد بودم ! نه خبری از آرام بود و نه خ
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_224
دست و پام شل شد!
افتادم روی تخت ..!
_ارسلان! اونا خیلی زرنگ تر از ماان! ما اشتباه کردیم اون پسره رو از سر راه برداشتیم ! چون هوشیارشون کردیم! شاخکهاشون فعال شده الان !
+گوربابای اونا !
معده درد شدیدی گرفتم که حرصی گفتم..:
+د آخه نکبت اسکل تو که از پسش برنمیای گ.ه میخوری خودتو میندازی وسط!
الان چه خاکی بریزم تو فرق سرم!
آرام از دستم رفت میلاد !
رفت!
تموم شد!
_حاجی آروم باش ! من یه فکری تو ذهنمه!
+عه؟ مگه تو ذهن هم داری؟
_دهن منو وا نکن ! هی هیچی نمیگم بیا سوارم شو!
دستی به گردنم کشیدم..
اعصابم خط خطی بود!
دستامو گذاشتم رو چشمام..
_دوسش داری؟
دراز کشیدم رو تخت و با پام پرتش کردم پایین..
+زر اضافه نزن..
_دوسش داری ارسلان!
پتورو کشیدم روسرم که نشست کنارم..
_منم نرگسو دوست داشتم ارسلان ! چقدربهت گفتم میخامش ! چقدر گفتم دلمو باختم ! گفتم عاشقشم ! ولی به هر دری زدی که انتقامتو بگیری! گند زدی تو زندگیم ! گند زدی به عشق و روحم! دیدی؟ داره سر خودتم میاد!
بلند شدم و خیره شدم بهش!
+من گند زدم به زندگیت؟ د لامروت تو نون شبتم نداشتی ! نمیتونستی دماغتو بکشی بالا! الان من گند زدم؟ د اگه من نبودم که الان زیر صد متر خاک فسیل شده بودی!
_خدا ازت نگذره !
از اتاق زد بیرون که نشستم رو صندلی...
خیره شدم روبرو..
همون آسمون تیره رنگ..!
مث قلب من بود!
دل من!
دلی که پیش آرام بود!
ولی باورم نداشت!
ارسلان داری چکار میکنی!
اون قاتل مادرته !
نباید...
نفس عمیقی کشیدم و سیگاری روشن کردم...
پکی زدم و خیره شدم به میلاد که .سوار ماشینش شد و رفت..
بد کرده بودم !
هم به اون دختره!
هم به میلاد...!
بیشتر دلم برای میلاد میسوخت!
میلادی که تا جون داشت برام مایه گذاشت!
کنارم موند !
اما یک دفعه هم منت هیچ کار رو سرم نزاشت!
اما من...
" دلارامᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_224 دست و پام شل شد! افتادم روی تخت ..! _ارسلان! اونا خیلی زرنگ تر از م
تنها راهنمایی من: میلاد همون آرتینه:)