eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.3هزار دنبال‌کننده
891 عکس
239 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
سلامممممم خب . فردا راس ساعت ۴ آن باشید یه خبراییه 😂🤍🤌🏻🥺. یادتون نرههه وا . منتظرتونم ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلارام تصمیم گرفته که برای دخترای مهربون و پایه‌ش ، یه مسابقه سین زنی بزارهههه👏🤓🧸. . _مسابقه سین زنی چیه؟! + عزیزانی که میخوان داخل مسابقه شرکت داشته باشن، یه بنر همراه با کد دریافت میکنن .. از امروز تا ۸ بهمن ، فرصت سین زنی دارن 😉. یعنی بنرشون رو طوری فورواد کنن داخل چنل ها و گروه ها و دوستان و آشنایانشون، که ویو بخوره و بازدید بالابره❕. به بیشترین ویو ، هدیه خفن میدیم😍✨.
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
دلارام تصمیم گرفته که برای دخترای مهربون و پایه‌ش ، یه مسابقه سین زنی بزارهههه👏🤓🧸. . _مسابقه سین زنی
_جایزه ها چیه؟🧐 +نفر اول ؛ یه جاکلیدی خوشمل دستساز🪐💘 نفر دوم؛ شارژ ‌30هزارتومانی😍🌸 . جهت گرفتن بنر کلمه "مسابقه" رو پیوی ارسال کن🍓✨ @Nazi27_f توجه : عضویت در چنل الزامیه
وَ من..؟ مصمم؛ در سبز زیستن در آدمِ بهتری بودن و آدم بهتری شدن! @CafeYadgiry✨🤍
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_377 لباسایی که روی صندلی برام گذاشته بودن رو به کمک ماهک تنم کردم ... +
•{🖤🤍}•• ‌ _خانوم خوبین؟! قرص رو ازش گرفتم تا از درد قفسه سینم کاسته بشه ! دهنم مزه زهرمار میداد و نای حرف زدن نداشتم! صدای جیغ و داد ماهک و بیرون کردن آرایشگره ، یه نور کوچیکی تو قلبم رو روشن کرد ! با کمک ماهک روی تخت دراز کشیدم .. ماهک دستپاچه شده بود و ترسیده بود ! چی میگفتم بهش؟! خودمم ترسیده بودم ! حال من لحظه ای بود ! یه لحظه خوب و بتمن بودم ..... یه لحظه بد و درحال مرگ ! چشمامو روهم بستم و دستمو روی شکمم گذاشتم ! باتکون خوردن چیزی زیر دستم ، لبخندی زدم ! بی قراری میکرد !.. فهمیده بود حال و هوای من رو !.. باشنیدن دادوبیداد ارسلان ، ضربه ای به پیشونیم زدم ! حوصله این یکیو واقعا نداشتم ! ماهک کم مونده بود بزنه زیر گریه ! +ماهک... ! آروم باش ! چیزی نشده که ! سری تکون داد که در باشدت باز شد ! نگاه خیره ارسلان روی من قفل شد ! سریع بلند شدم و روبروش ایستادم ! از نگاه ترحم بار و رفتارای دلسوزانش ؛ متنفر بودم ! زیردلم تیر میکشید و نمیتونستم وایسم ! اما مجبور بودم ! +ن..نمیزارم د..دست به ..سر..سر و صورتم ب..بزنه ! دستمو به میز گرفتم که نگران لب زد : _بریم دکتر ؟ جوابی ندادم که رو کرد سمت آرایشگره و ماهک!: _گمشید بیرون! با صدای دادش چشمامو به هم فشردم ! درو محکم بست و روکرد سمت من ! _خودتم میدونی نباید کفر منو دربیاری ! نایی برام نمونده بود که بخام باهاش بحث کنم ! قدمهای خسته و یکی درمیونم رو سمت تخت کشوندم .. _چته ؟ +و..ولم کن ! درد دارم ! _پایین منتظرتم ! میریم پیش دکترت ! +ل..لازم نکرده ! _ب جهنم.! یه حرفو دوبار تکرار نمیکنم .. غرورمو از سر راه نیاوردم ک خرج توئه نفهم کنم ! انقد درد بکش تا بمیری !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا