eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
357 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤🥀 یا حسین...~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave
🖤🥀 یا حسین...~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_347 يك ماه بعد صبحم رو با شنيدن زنگ موبايل گوشيم شروع كردم و به
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 لب ساحل راه ميرفتم و منتظر بودم تا بقيه بيان اما فعلا خبري از كسي نبود و تنها مونده بودم. حوصلم كه سر رفت دوتا عكس سلفي انداختم و اينطوري خودم و سرگرم كردم كه يهو ديدم تو صفحه گوشي يه كله ديگه هم پيداست و بعد هم صداش و شنيدم: _بگير ديگه! گوشي و آوردن پايين و چرخيدم سمتش: _تو كي اومدي؟پس بچه ها و رياحي كجان؟ شونه اي بالا انداخت و سرخوش جواب داد: _دارن ميان! و لبخند مرموزي تحويلم داد نشستم رو زمين و گفتم: _پس از دريا لذت ميبرم تا بيان! با خنده كنارم نشست: _فاز گرفتيا! چپ چپ نگاهش كردم كه كنارم نشست و ادامه داد: _ولي الان نه غروبه نه تو كنار ياري! اداي خنديدنش و درآوردم: _يار ميخوام چيكار،خودم به تنهايي از فضا لذت ميبرم! سريع جواب داد: _يعني اصلا دلت نميخواست الان كنار عماد بشيني به جاي من؟ سرم و چند باري به بالا و پايين تكون دادم و گفتم: _خب چرا!الان حتي دلم ميخواست با نچسب ترين آدم زندگيم اينجا باشم ولي با تو نه! نفسش و حرصي بيرون فرستاد و زير لب چند بار تكرار كرد: _باشه خانم!باشه! از ته دل خنديدم و خواستم جوابش و بدم كه با شنيدن صداي شلوغيايي كه از همين حوالي بود سرش و چرخوند سمت عقب و گفت: _اومدن! و بلند شد سرپا كه منم پاشدم و خيره به بچه هاي دانشگاه و استاد رياحي كه اولِ همه داشت ميومد دست به سينه وايسادم تا بالاخره همه رسيدن. با خوشحالي به استاد سلامي دادم و رفتم پيشش: _اين دفعه ديگه من و شيما تو تيم شما باشيم كه اتفاقي واسمون نيفته استاد! با خنده دستي توي ريشاش كشيد و جواب داد: _اما به نظر من شما تو تيم حريف باشي بهتره! گيج نگاهش كردم: _ولي اونقدر ها هم بد بازي نميكنم كه پاسم بديد به تيم حريف! همچنان ميخنديد: _اونكه صد البته اما من فكر ميكنم استاد جديد دانشگاه كه از امروز اومدن دانشگاه ما دلشون ميخواد با شما هم تيمي باشن! چيزي از حرف هاش نميفهميدم كه صداي آشنايي گوشم و پر كرد: _خانم معين،تيم ماهم تيم خوبيه! ناباورانه به سمت صدا كه از پشت سرم مي اومد برگشتم و با ديدن عماد كه توپ به دست كنار شيما وايساده بود بريده بريده صداش زدم: _عماد...تو...استاد جديدِ دانشگاه؟ چشمكي زد و توپ و پرت كرد سمتم: _وقت و تلف نكن خانم،ميخوايم بازي و شروع كنيم... 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🖤🥀 یا حسین...~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave
🖤🥀 یا حسین...~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave
🖤🥀 یا حسین...~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave
🖤🥀 یا حسین...~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave
🖤🥀 یا حسین...~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave
🖤🥀 یا حسین...~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave
🖤🥀 یا حسین...~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave
🖤🥀 یا حسین...~~●❣️ ┄•●❥ @Cafe_Lave