#عشق زیبا می شود💕
وقتـی آیـه آیـه ❣
از میان لبــهای تــو💕
تلاوت شـود.💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_92 با رسيدن به خونه،از عماد خداحافظي كردم و وارد خونه شدم... خدا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_93
كم كم داشت خوابم ميبرد كه با به صدا دراومدن زنگ گوشيم مثل فنر از جا پريدم و بعد از نثار چندتا فحش به مخاطب پشت تلفن،گوشي رو توي دستم گرفتم و با ديدن اسمِ آوا جواب دادم:
_ سلام مزاحم هميشگي
صداي خنده هاش توي گوشي پيچيد:
_ سلام بي ادب!خوبي؟!
احوالپرسي گرمي كرديم كه آوا گفت:
_ پاشو وسايلات و جمع كن امشب بيا پيش من و مهيار
روي تخت دراز كشيدم و جواب دادم:
_ واسه چي؟!
_ رامين رفته ماموريت يه دو روزي نيستش منم حوصلم نميگيره باز مهيار و بردارم بيايم اونجا،تو بيا كه كليم باهم حرف داريم!
و خنديد كه با لحن بامزه اي گفتم:
_ رو آب بخندي ما چه حرفي داريم باهم؟!
صداي خنده هاش بالاتر رفت:
_ يعني جون يلدا من تا نفهمم ديشب چه اتفاقايي افتاده يه لحظه آروم نميگيرم!
يه كمي خنديدم و بعد جواب دادم:
_ چيه لابد فكر كردي همه مثل رامينن و خيال برت داشته؟!
با مكث جواب داد:
_ خدا ميدونه،حالا وقت اين حرفا نيست،زود بيا واسه شام منتظرتم
و بعد خداحافظي كرديم.
نگاهي به ساعت انداختم نزديك ٣بود.
پس حالا وقت داشتم كه يه كمي بخوابم...
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
خوشبختی يعنی ❣
دستات 💕
و خیابونی كه تموم نشه ♥️👫💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
عشق پاڪـ♥️ـم❣
یه دونه♥️دوست دارم♥️چون یدونه ای💕
دوتا♥️دوست دارم♥️چون دومیت وجود نداره💕
صد تا♥️دوست دارم♥️چون تا صد ساله دیگه هم که بگردم💕❣💕
مثل ♥️#تو♥️ را پیدا نمیکنم💞♥️
دوسـ💕ℒℴνℯ💕ـت دارم
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_93 كم كم داشت خوابم ميبرد كه با به صدا دراومدن زنگ گوشيم مثل فنر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_94
حوالي ساعت ٦بود كه از خواب بيدار شدم و يك ساعت بعد شروع كردم به آماده شدن.
دكمه هاي مانتوم و بستم و شالم و روي سرم انداختم و بعد از برداشتن كيف و لباسام از اتاق زدم بيرون.
سوييچ رو ازروي جاكفشي برداشتم و بعد از خداحافظي با مامان و بابا راهي خونه ي آوا شدم و از جايي كه خونه هامون خيلي بهم نزديك نبود ٣٠دقيقه اي طول كشيد تا بالاخره رسيدم!
ماشين و توي پاركينگ پارك كردم و رفتم طبقه ي سوم،درست طبقه اي كه واحدِ آوا اينا اونجا بود.
وارد خونه كه شدم بوي هيچ غذايي به دماغم نخورد و با ديدن بهم ريختگي خونه فاتحه ي خودم و خوندم و فهميدم كه شام و موندن بهونست و آوا خانم كوزت دعوت كرده!
همينطور داشتم با خودم فكر ميكردم و موهاي مهيار و نوازش ميكردم كه آوا از تو آشپزخونه اومد بيرون و با ديدن چهره ي گرفتم گفت:
_ خوبي يلدا؟!
چشمم و تو خونه چرخوندم و گفتم:
_ تنهايي و اينا بهونه بود نه؟
كه خنديد و چپ چپ نگاهم كرد:
_ بهونه كه نه ولي خب يه كمكي كني جايِ دوري نميره كه،بالاخره من با اين بچه ي تو شكمم نميتونم زياد خم و راست شم كه
زل زدم تو چشماش و گفتم:
_ تو هنوز ٥ماهتم نشده اونوقت نميتوني خم و راست شي؟!اصلا شكمت اومده بيرون؟!
كه صداي خنده هاي مهيار هر جفتمون و به خنده انداخت و با لحن بامزه ي خودش گفت:
_ مامانم ميخواد شكم گنده شه خاله يلدا؟!
آوا پوفي كشيد:
_ بفرما تحويل بگير،صدبار گفتم هر حرفي و جلو بچه نبايد زد...اينم نتيجش
زير چشمي نگاهش كردم و بعد همراه مهيار رفتم روي مبل نشستم:
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
_ موهاتو خودت نباف 🙂
_ چرا ؟؟🙃
_ دوست ندارم دستات به❣
كاراى مردونه عادت كنه ...!!💞❣💞
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
هیچ چیزی
رو تو دنیا
سخت نگیر
به جز دستاش ...💞❣💞
❣ ┄•●❥ @Cafe_Lave ❣ 💞
با عشق
تنفس هم.......
یک حادثه تازه ست ...🍃🌸
❣ ┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
از قدیم میگفتند
چشم عاشق کور است!
راست میگفتند ما هردو کور بودیم
من بدی هایت را نمیدیم و تو
خوبی هایم را....
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
جونم بسته به جونت ❣
یه جوری شدی زندگیم ...❣
که دیگه نمیخوام هیچکس ❣
جز تو کنارم باشه ...💕❣💕
❣ ┄•●❥ @Cafe_Lave ❣