eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.7هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
354 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زیبا می شود💕 وقتـی آیـه آیـه ❣ از میان لبــهای تــو💕 تلاوت شـود.💕❣💕 ‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_92 با رسيدن به خونه،از عماد خداحافظي كردم و وارد خونه شدم... خدا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 كم كم داشت خوابم ميبرد كه با به صدا دراومدن زنگ گوشيم مثل فنر از جا پريدم و بعد از نثار چندتا فحش به مخاطب پشت تلفن،گوشي رو توي دستم گرفتم و با ديدن اسمِ آوا جواب دادم: _ سلام مزاحم هميشگي صداي خنده هاش توي گوشي پيچيد: _ سلام بي ادب!خوبي؟! احوالپرسي گرمي كرديم كه آوا گفت: _ پاشو وسايلات و جمع كن امشب بيا پيش من و مهيار روي تخت دراز كشيدم و جواب دادم: _ واسه چي؟! _ رامين رفته ماموريت يه دو روزي نيستش منم حوصلم نميگيره باز مهيار و بردارم بيايم اونجا،تو بيا كه كليم باهم حرف داريم! و خنديد كه با لحن بامزه اي گفتم: _ رو آب بخندي ما چه حرفي داريم باهم؟! صداي خنده هاش بالاتر رفت: _ يعني جون يلدا من تا نفهمم ديشب چه اتفاقايي افتاده يه لحظه آروم نميگيرم! يه كمي خنديدم و بعد جواب دادم: _ چيه لابد فكر كردي همه مثل رامينن و خيال برت داشته؟! با مكث جواب داد: _ خدا ميدونه،حالا وقت اين حرفا نيست،زود بيا واسه شام منتظرتم و بعد خداحافظي كرديم. نگاهي به ساعت انداختم نزديك ٣بود. پس حالا وقت داشتم كه يه كمي بخوابم... 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
خوشبختی يعنی ❣ دستات 💕 و خیابونی كه تموم نشه ♥️👫💕❣💕 ‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
عشق پاڪـ♥️ـم❣ یه دونه♥️دوست دارم♥️چون یدونه ای💕 دوتا♥️دوست دارم♥️چون دومیت وجود نداره💕 صد تا♥️دوست دارم♥️چون تا صد ساله دیگه هم که بگردم💕❣💕 مثل ♥️♥️ را پیدا نمیکنم💞♥️ دوسـ💕ℒℴνℯ💕ـت دارم ‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_93 كم كم داشت خوابم ميبرد كه با به صدا دراومدن زنگ گوشيم مثل فنر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 حوالي ساعت ٦بود كه از خواب بيدار شدم و يك ساعت بعد شروع كردم به آماده شدن. دكمه هاي مانتوم و بستم و شالم و روي سرم انداختم و بعد از برداشتن كيف و لباسام از اتاق زدم بيرون. سوييچ رو ازروي جاكفشي برداشتم و بعد از خداحافظي با مامان و بابا راهي خونه ي آوا شدم و از جايي كه خونه هامون خيلي بهم نزديك نبود ٣٠دقيقه اي طول كشيد تا بالاخره رسيدم! ماشين و توي پاركينگ پارك كردم و رفتم طبقه ي سوم،درست طبقه اي كه واحدِ آوا اينا اونجا بود. وارد خونه كه شدم بوي هيچ غذايي به دماغم نخورد و با ديدن بهم ريختگي خونه فاتحه ي خودم و خوندم و فهميدم كه شام و موندن بهونست و آوا خانم كوزت دعوت كرده! همينطور داشتم با خودم فكر ميكردم و موهاي مهيار و نوازش ميكردم كه آوا از تو آشپزخونه اومد بيرون و با ديدن چهره ي گرفتم گفت: _ خوبي يلدا؟! چشمم و تو خونه چرخوندم و گفتم: _ تنهايي و اينا بهونه بود نه؟ كه خنديد و چپ چپ نگاهم كرد: _ بهونه كه نه ولي خب يه كمكي كني جايِ دوري نميره كه،بالاخره من با اين بچه ي تو شكمم نميتونم زياد خم و راست شم كه زل زدم تو چشماش و گفتم: _ تو هنوز ٥ماهتم نشده اونوقت نميتوني خم و راست شي؟!اصلا شكمت اومده بيرون؟! كه صداي خنده هاي مهيار هر جفتمون و به خنده انداخت و با لحن بامزه ي خودش گفت: _ مامانم ميخواد شكم گنده شه خاله يلدا؟! آوا پوفي كشيد: _ بفرما تحويل بگير،صدبار گفتم هر حرفي و جلو بچه نبايد زد...اينم نتيجش زير چشمي نگاهش كردم و بعد همراه مهيار رفتم روي مبل نشستم: 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
_ موهاتو خودت نباف 🙂 _ چرا ؟؟🙃 _ دوست ندارم دستات به❣ كاراى مردونه عادت كنه ...!!💞❣💞 ‌‎‌‎ ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
‏هیچ چیزی رو تو دنیا سخت نگیر به جز دستاش ...💞❣💞 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌❣ ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave ❣ 💞
با عشق تنفس هم....... یک حادثه تازه ست ...🍃🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌❣ ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
از قدیم میگفتند چشم عاشق کور است! راست میگفتند ما هردو کور بودیم من بدی هایت را نمیدیم و تو خوبی هایم را.... ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
جونم بسته به جونت ❣ یه جوری شدی زندگیم ...❣ که دیگه نمیخوام هیچکس ❣ جز تو کنارم باشه ...💕❣💕 ❣ ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave