🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃
🍂🍃
🍃
#دلبر_من😍
#جلد_دوم_استاد_مغرور_من
#قسمت_335
و بی معطلی بلند شدم و راهی اتاقی شدم که روزها دلبر و اون تو نگهداشته بودم و باعث اذیتش شده بودم که مامان گفت:
_پس هلن کجا بخوابه؟
داشتم کلافه میشدم و نمیدونستم چی باید بگم که هلن جواب داد:
_مامان جان امشب حال شاهرخ خوب نیست منم خستم همینجا میگیرم میخوابم
و این تیر خلاصی بود واسه من که بتونم قبل از هر حرفی خودم و به اتاق برسونم...
ثانیه ها و دقیقه ها انقدر زود سپری شدن که بالاخره روزی که منتظرش نبودم رسید و حالا فقط چند ساعت تا شروع دادگاه مونده بود.
بی رمق از رو تخت بلند شدم و جلوی آینه ایستادم چقدر این اتاق یاداور دلبر بود چقدر یاداور حماقتام بود...
از تصور شبی که عقد کرده بودیم و بهش قول خوشبختی داده بودم،مطمئنش کرده بودم که هیچوقت قرار نیست حتی خم به ابرو بیاره چه برسه به اشک و گریه و حالا کاری کرده بودم که بره درخواست طلاق بده قلبم تیر میکشید...
چه نامردانه به قولهایی که بهش داده بودم عمل نکرده بودم و چه بی نهایت دلم از خودم پر بود...
بااین وجود هرچقدر که میخواستم جلو آینه بایستم و خودم و سرزنش کنم چیزی درست نمیشد و من هرچند سخت باید میرفتم به دادگاه باید حرفام و دلتنگیام و اونجا بروز میدادم و کاری میکردم که برگرده...!با هر نفس خودم و سرزنش میکردم و آماده میشدم واسه رفتن که هلن بی در زدن اومد تو با دیدنش درحالی که تازه اول صبح بود و قاعدتا باید خواب میبود با تعجب نگاهش کردم امااون حاضر و آماده با لبخند نظاره گرم بود:
_تو که هنوز آماده نیستی...دیر میشه ها!
متعجب نگاهش کردم:
_خب؟
شونه ای بالاانداخت:
_خب که من حاضرم بدو حاضرشو
تازه داشتم متوجه منظورش میشدم که پوزخندی زدم:
_کجا؟
نگاهش رنگ تعجب گرفت:
_دادگاه دیگه
کت تک طوسی رنگم و پوشیدم و با همون پوزخند رو لبم بهش نزدیک شدم:
_قرار نیست کسی و با خودم ببرم...تنها میرم!
زبون دراز تر از اونی بود که جواب داد:
_پس اگه تنها میری حواست باشه یه جوری حرف بزنی که مطاق میل من باشه
و چشمکی زد:
_چون انگار حرفام و جدی نگرفتی و مجبورم بعد از اینکه مارال جون و در جریان گذاشتم برم پیش دلبر خانم عزیز!
نمیدونم چرا اما نه خودش و نه حرفاش برام اهمیتی نداشت و دل و ذهنم فقط پی مسِئله دلبر بود که بی تفاوت از کنارش رد شدم:
_کاری نکن که تا آخر عمرپشیمونی بکشی!
این و گفتم و گوش هام رو به شنیدن صداش کر شد و از خونه زدم بیرون....
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁