eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.7هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
354 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃 🍃 😍 و بی معطلی بلند شدم و راهی اتاقی شدم که روزها دلبر و اون تو نگهداشته بودم و باعث اذیتش شده بودم که مامان گفت: _پس هلن کجا بخوابه؟ داشتم کلافه میشدم و نمیدونستم چی باید بگم که هلن جواب داد: _مامان جان امشب حال شاهرخ خوب نیست منم خستم همینجا میگیرم میخوابم و این تیر خلاصی بود واسه من که بتونم قبل از هر حرفی خودم و به اتاق برسونم... ثانیه ها و دقیقه ها انقدر زود سپری شدن که بالاخره روزی که منتظرش نبودم رسید و حالا فقط چند ساعت تا شروع دادگاه مونده بود. بی رمق از رو تخت بلند شدم و جلوی آینه ایستادم چقدر این اتاق یاداور دلبر بود چقدر یاداور حماقتام بود... از تصور شبی که عقد کرده بودیم و بهش قول خوشبختی داده بودم،مطمئنش کرده بودم که هیچوقت قرار نیست حتی خم به ابرو بیاره چه برسه به اشک و گریه و حالا کاری کرده بودم که بره درخواست طلاق بده قلبم تیر میکشید... چه نامردانه به قولهایی که بهش داده بودم عمل نکرده بودم و چه بی نهایت دلم از خودم پر بود... بااین وجود هرچقدر که میخواستم جلو آینه بایستم و خودم و سرزنش کنم چیزی درست نمیشد و من هرچند سخت باید میرفتم به دادگاه باید حرفام و دلتنگیام و اونجا بروز میدادم و کاری میکردم که برگرده...!با هر نفس خودم و سرزنش میکردم و آماده میشدم واسه رفتن که هلن بی در زدن اومد تو با دیدنش درحالی که تازه اول صبح بود و قاعدتا باید خواب میبود با تعجب نگاهش کردم امااون حاضر و آماده با لبخند نظاره گرم بود: _تو که هنوز آماده نیستی...دیر میشه ها! متعجب نگاهش کردم: _خب؟ شونه ای بالاانداخت: _خب که من حاضرم بدو حاضرشو تازه داشتم متوجه منظورش میشدم که پوزخندی زدم: _کجا؟ نگاهش رنگ تعجب گرفت: _دادگاه دیگه کت تک طوسی رنگم و پوشیدم و با همون پوزخند رو لبم بهش نزدیک شدم: _قرار نیست کسی و با خودم ببرم...تنها میرم! زبون دراز تر از اونی بود که جواب داد: _پس اگه تنها میری حواست باشه یه جوری حرف بزنی که مطاق میل من باشه و چشمکی زد: _چون انگار حرفام و جدی نگرفتی و مجبورم بعد از اینکه مارال جون و در جریان گذاشتم برم پیش دلبر خانم عزیز! نمیدونم چرا اما نه خودش و نه حرفاش برام اهمیتی نداشت و دل و ذهنم فقط پی مسِئله دلبر بود که بی تفاوت از کنارش رد شدم: _کاری نکن که تا آخر عمرپشیمونی بکشی! این و گفتم و گوش هام رو به شنیدن صداش کر شد و از خونه زدم بیرون.... 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁