💕💕💕💕💕💕
💕💕💕💕💕
💕💕💕💕
💕💕💕
💕💕
💕
#مجنون_تواَم🥰
#پارت_793
_تویی که معلوم نیست با کی بودی و به همه گفتی من این کار و باهات کردم؟
تو داری از دوست داشتن میگی؟
سرم و که عقب کشیدم سرخ شده بود،
مثل لبو سرخ شده بود :
_من...
من با کسی جز تو نبودم!
لب زدم:
_دروغه،
داری دروغ میگی!
و تند تند سرم و به اطراف تکون دادم:
_ولی این حتی یه درصد هم برام مهم نیست،
فقط در عجبم که چجوری تونستی،
چجوری تونستی با مامانم همکاری کنی واسه همچین کاری؟
سری تکون داد:
_قبلا هم بهت گفتم من و تو فقط میتونیم باهم صاحب اون شرکت باشیم!
دستی تو صورتم کشیدم:
_من فقط بخاطر حال بابام قبول کردم با تو ازدواج کنم،
من فقط بخاطر چشم های خیس مامانم قبول کردم با تو ازدواج کنم غافل از اینکه مامان من و قربانی این ماجرا کرده!
رویا با پررویی شونه بالا انداخت: