من از حسین (ع)
آموختم که چگونه
انسان می تواند در حالی که
تحت ستم است،
برنده باشد
و از او آموختم که چگونه
می توان زیر فشار ظلم بود
و پیروز شد.
『 #دختران_چادری 』
🍀نبی اکرم (ص) میفرمایند:
کسی که دعا میکند ولی عمل صالح ندارد مانند کسی است که با کمانی تیر میاندازد که زه ندارد.
📕نهجالفصاحه
『 #دختران_چادری 』
🌷امام رضا (علیه السلام) می فرماید :
✨إذا نَزَلَت بِکُم شَدیدهُ فاستَعینوا بِنا✨
💠 هرگاه برای شما پیشامد سختی روی داد از ما کمک و یاری بجوئید.
📘مستدرک الوسائل ج۵ ص۲۲۹
『 #دختران_چادری 』
🌷 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) :
💠 هرگاه بهار وارد شد بسیار از قیامت یاد کنید زیرا قیامت شبیه بهار است.
📗 مفاتیح الغیب ج۱۷
『 #دختران_چادری 』
💝
🍃 امیرالمومنین علی (ع):
🌸 با به اوج رسيدن بلا، #گشایش حاصل مى شود.
(بحار: ۷۸/۱۲/۷۰)
التماس دعای فرج 💚
تعجیل در امر فرج صلوات 💝
『 #دختران_چادری 』
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃
🍂🍃
🍃
#دلبر_من😍
#جلد_دوم_استاد_مغرور_من
#قسمت_239
_اما اون باورم نداره!
و گرفته تر از قبل ادامه دادم:
_میخواد ازدواج کنه، منم نمیخواد طلاق بده میخواد شاهد ازدواجش باشم، میخواد دقم بده!
سری به نشونه رد حرفم تکون داد:
_اون الان تحت تاثیر حرف های مارال و افشینه، من درستش میکنم
غصه از صدام میچکید:
_شما همه کار کردی واسه من، همه جوره پشتم بودی، تو بی پناهیام پناهم دادی اما دیگه نه، دیگه لازم نیست...
من دیگه از شما توقعی ندارم
صورتش غمگین شده بود و شنوای حرف هام بود:
_به اندازه یه عمر دوییدم واسه این عشق، واسه به دست آوردن شاهرخ، من دریغ نکردم از هیچ کاری، ولی انگار نمیشه که نمیشه...
نفس عمیقی کشیدم:
_دیگه خستم از این همه تلاش بی ثمر، دیگه میخوام بشینم و تماشا کنم میخوام ببینم در ازای این همه قدم، یه قدم به سمتم برداشته میشه یا نه!
انگار اون هم دیگه حرفی نداشت و نمیدونست چه جوابی بده که فقط به سر تکون دادنی بسنده کرد و بحث به کلی عوض شد:
_حواست هست امروز قراره گچ دست و پات باز بشه!
راست میگفت اما من انقدر درگیر شاهرخ بودم که به کل خودم و فراموش کرده بودم:
_یادم رفته بود
بلافاصله جواب داد:
_بالاخره راحت میشی!
و همراهیم میکرد به بخشی که گچ دست و پام باز میشد.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
ای شیعه ما!
ما از اخبار و اوضاع شما شيعيان کاملا آگاهيم و چيزی از آن بر ما پوشيده نمی ماند.
#امام_زمان_عج
(بحارالأنوار،ج۵۳،ص۱۵۰)
تعجیل در ظهور امامزمان (عج) صلوات
『 #دختران_چادری 』
😍
💕پیامبر مهربانیها (ص):
🌷 همانا در بهشت سَرايى است به نام دارُ الفَرَح كه تنها كسانى به آن وارد می شوند كه كودكان را شاد كنند... 💖
📚 #کنزالعمال
『 #دختران_چادری 』
💕 امیرالمؤمنین علی (ع):
💌بهترينِ مردم كسى است كه هنگامِ توانگرى، #بخشنده و سپاسگزار باشد.
بهترينِ مردم كسى است كه موقعِ تنگدستى ايثارگر و #صبور باشد.
📚 غرر الحكم : 5027 و 5028🍃
『 #دختران_چادری 』
🌸
❣ #امام_صادق علیه السلام:
🍃هر بندهاي که از گناهي که مرتکب شده پشيمان شود، پيش از آنکه استغفار کند خداوند گناهش را ميآمرزد.🌺
📚جامع احاديثالشيعه، ج ١٤، ص۳۳۸
『 #دختران_چادری 』
💕 #حضرت_فاطمه زهرا عليهاالسلام فرمود:
🍃خداوند ايمان را مايه پاكيزگى شما از شرك قرار داد و نماز را مايه دور شدن شما از تكبر قرار داد و زكات را بخاطر پاكيزگى جان و روان و افزايش روزى واجب كرد.🌸
📚 الحتجاج ، 99🌿
『 #دختران_چادری 』
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃
🍂🍃
🍃
#دلبر_من😍
#جلد_دوم_استاد_مغرور_من
#قسمت_240
غمِ تموم دنیا تو دلم جمع شده بود و چهره خونسرد و بی تفاوت شاهرخ لحظه ای از جلو چشم هام نمیرفت،
چطور میتونست بگه که من داشتم ازش فرار میکردم؟
منی که عاشقش بودم...
منی که حاضر بودم بمیرم اما اون یک لحظه تب نکنه...
ذهنم درگیر بود و تو دلم با خودم حرف میزدم،
با خودم کلنجار میرفتم که باید چیکار کنم؟
اگه هیچوقت حرف هام و باور نمیکرد چی؟
اگه...
اگه با یه زن دیگه ازدواج میکرد چی؟!
از فکر بهش دیوونه میشدم...
حتی دیوونه تر و بدحال تر از اونوقت ها که تو آسایشگاه بودم!
آشفتگی های ذهنیم انقدر ادامه پیدا کرده و زمان برده بود که حتی نفهمیدم کی گچ دست و پام باز شد و حالا با صدای دکتر به خودم اومدم:
_خداروشکر شکستگی مچ پا و دستتون کاملا بهبود پیدا کرده، فقط چند روزی و طبق دستوری که مینویسم مراقبت کنید!
و با لبخند رو ازم گرفت.
نگاهی به دست و پام انداختم، سبک شده بودم!
بعد از دو هفته که خیلی به دست و پام زحمتی نداده بودم،
آروم دستم و تکون دادم مثل قبل بود هرچند که فعلا احساس غریبی نسبت بهش داشتم!
با شنیدن صدای دکتر به حرکت دادن دستم پایان دادم:
_آروم پات و تکون بده
سری به نشونه تایید تکون دادم و مطابق حرفش پام و تکون دادم
انگار اوضاع جسمانیم برخلاف روح و روانم نسبتا خوب بود
کارم که تموم شد با پاهای خودم از اتاق زدم بیرون
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁