دیگه واسه پول به کسی رو نزن !❌ درآمدت کمه؟!😩 به وسطِ ماه نرسیده کارتات خالی میشه؟! به صغیر و کبیر بدهکاری؟!😔 سرمایه واسه شغل دوم نداری؟!🥺 اینجا #بدون_اینکه_پاتو_از_خونه بزاری بیرون و عالم و آدم بفهمن !!! تو خونه با همون #گوشیت پول پارو میکنی🙂 بیا👇 https://eitaa.com/joinchat/2055078808Cdc98a0bcf2 ماهی ۳۰ میلیون درآمدِ اضافه بر سازمان 👌❌

🖤•• بهشتِ من امام حسین...! 🎙استاد عالی✨ #کربلا #امام_حسین 🕊🦋أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🦋🕊 ┏━━━━━━━━━🌺🍃━┓   https://eitaa.com/baset313_ir      ┗━🌺🍃━━━━━━━━━┛ 🌻کانال باسط🌻

🕊👌🕊 قیامت بی حسین غوغا ندارد شفاعت بی حسین معنا ندارد حسینی باش که در محشر نگویند چرا پرونده ات امضاء ندارد #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله شبتون حسینی💚🌙 #کربلا

👋سلام من یک زنبوردارم یک بانوی ایرانی در کنار همسرم بهترین عسلهای طبیعی و تو سبلان تولید میکنم 🐝عسلی که اینقدر کیفیت داره حتی دیابتم داشته باشی با خیال راحت بخور🐝 ✅ ارسال با پست 📦🚚 به همه ایران دارم خدا رو شکر مشتریام همه راضی هستن😍 استعلام قیمت (از۳۸۵هزار تا ۶۰۰هزار) یک بار از عسلای من بخری تازه عطر و طعم عسل طبیعی و میفهمی عسل طبیعی که میگن یعنی چی (خودبافت، با موم، بدون موم، ژل رویال اعلاء، گرده گل و بره موم) ✅عطر و طعمش فوق العاده ✅ #بزرگترین و پر #رضایت_ترین کانال عسل ایتا🍯🐝👇👇👇😍 https://eitaa.com/joinchat/1273299158Cd8c3433f34

ای نقش ترنج آسمونا...🌹🍃 ای نقشه‌ی گنج آسمونا...🌹🍃 حاج محمود کریمی #هفته_وحدت #یـــازیــنــــبــــــ....🌹🍃 @yazinb6 ---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---

💕💕💕💕💕💕 💕💕💕💕💕 💕💕💕💕 💕💕💕 💕💕 💕 #مجنون_تواَم🥰 #پارت_878 تکونی تو جام خوردم و با اشتیاق کنترل تلویزیون و دستم گرفتم، میخواستم قسمت بعدی روهم پلی کنم اما با دوباره شنیدن صدای معین از کارم صرف نظر کردم: _میخوای قسمت بعدیش رو فردا ببینیم؟ بالاخره روز تعطیله، حوصلمون سرمیره! چپ چپ نگاهش کردم: _پس خوشت نیومده! خمیازه بعدی روهم کشید: _فقط یه کمی خستم، الان فقط دلم میخواد تو تخت باشم! ابرو بالا انداختم: _خیلی خب، پس تو برو بخواب من تنهایی سریال و میبنم! چشم ریز کرد: _تنهایی؟ یعنی دیگه نمیترسی؟ نفسم و عمیق بیرون فرستادم، تازه داشت یادم میرفت و اون دوباره همه چیز و یادم آورده بود، اون ترس بیخودی و یادم آورده بود که به زور خودم و نگهداشتم و باآرامش جواب دادم: _چرا... چرا باید بترسم؟ چشم هاش ریز موند: _گفتم که این خونه...

💕💕💕💕💕💕 💕💕💕💕💕 💕💕💕💕 💕💕💕 💕💕 💕 #مجنون_تواَم🥰 #پارت_880 _پس به جز این فیلمهای نرم و لطیف چهارتا فیلم ترکی و هندی هم دیدی؟ طلبکار نگاهش کردم: _هیچ ربطی به هیچ فیلمی نداره، همیشه دوست داشتم این کارو بکنم، هرچند حتی رقصمم خوب نیست! گفتم و راه افتادم، به سمت در رفتم و پشت در شیشه ای به تماشای بارون که حالا داشت اوج میگرفت ایستادم، به قول معین بهار برای رسیدن عجله داشت و حال و هوای بیرون زیادی خوب بود که واسه چند ثانیه هم که شده همه چیز و یادم رفت و فقط تماشا کردم و درست تو همین لحظه ها حضور معین و پشت سرم حس کردم، درست پشت سرم ایستاده بود که سرش و جلو آورد و تو گوشم لب زد: _بااینکه هنوز زمستونه اما فکر میکنم میتونیم کاری که دوست داری و باهم انجام بدیم... سکوت کرده بودم که ادامه داد: _من حدس میزنم همیشه دوست داشتی یه رقص دونفره زیربارون داشته باشی که اگه غیراز این بود تا الان هزار بار این کار و انجام داده بودی،هزار بار تنهایی رقصیده بودی! نیمرخ صورتم به سمتش چرخید: _یعنی میخوای من باهات برقصم؟ آروم سر تکون داد: _میخوام باهم برقصیم، زیر بارون همونجور که دوست داری!

آمد به قم رسید گلستان درست کرد چادر تکاند رحمــت باران درست کرد #مناسبتی #حضرت_معصومه @Farzandekhakk .

💕💕💕💕💕💕 💕💕💕💕💕 💕💕💕💕 💕💕💕 💕💕 💕 #مجنون_تواَم🥰 #پارت_882 یه دستم و روی سینش گذاشتم و دست دیگه ام توی دستش بود، نگاهش تو صورتم میچرخید و با لبخند نظاره گرم بود، باهم حرکت میکردیم، آروم میرقص.یدیم و دست معین پشت کمرم جاخوش کرده بود و چه حال نابی بود! هواهم مطلوب و دلپذیر بود. دلم میخواست ساعت های تو همین حال بمونیم... دلم میخواست تا خود صبح بارون بباره و با معین برقصم که حتی یه لحظه هم خنده از روی لبهام نرفت و حالا با شنیدن صدای معین نگاهم تو چشم های سیاهش قفل شد: _دلم میخواد زمان تو همین لحظه متوقف بشه جانا! لبهام تو دهنم جمع شد، چند ثانیه ای نگاهش کردم بی اینکه حرفی بزنم و بالاخره زبون باز کردم: _انقدر داره بهت خوش میگذره؟ دستش دور کمرم سفت شد: _وقتی بعد از این همه مدت دوباره دارم اینجوری میبینمت، دوباره دارم لبخندت و میبینم بهم خوش میگذره، خیلی بیشتر از اونی که فکر کنی! جز یه تیشرت آستین بلند چیزی به تن نداشت که گفتم:

💕💕💕💕💕💕 💕💕💕💕💕 💕💕💕💕 💕💕💕 💕💕 💕 #مجنون_تواَم🥰 #پارت_884 ما تا به حال هیچ مراسمی نداشتیم و حتی نمیدونستم عاقبت این باهم بودن قراره به کجا ختم بشه که دستم و پایین آوردم: _نمیخوام چیزی و تصور کنم که قرار نیست اتفاق بیفته! با سماجت دستم و بالا گرفت: _اتفاق میفته جانا... زودتر از اونی که فکر کنی! و با قاطعیت لب زد: _پس بچرخ، بزار یه کم دیگه کیف کنیم! ذوق چشم هاش و که دیدم دلم نیومد تو برجکش بزنم و چرخیدم... چند باری چرخ زدم و بااینکه محال بود... بااینکه غیرممکن بود اما خودم و تصور کردم... تو همون لباس عروسی که میگفت خودم و تصویر کردم و معین روهم دیدم... معین رو توی کت و شلوار مشکی رنگ دیدم و حتی تو خیالاتم نورپردازی هم قشنگ بود... باب دلم بود و هی چرخ میزدم و چقدر دوست داشتم خارج از خیالاتم واقعا اون شب از راه برسه... با معین برقصم... معین و با خیال راحت داشته باشم... برای خودم، تماما برای خودم داشته باشمش... بی هیچ دردسری... بی هیچ ترس و استرسی و ای کاش میرسید... ای کاش اون روز میرسید! دیگه نای چرخ زدن نداشتم که از حرکت ایستادم و این درحالی بود که بلند بلند نفس میکشیدم: _بیشتر از این نمیتونم! صورت خیس از بارونش، موهای مشکیش که پیشونیش و پر کرده بود همه و همه باعث شده بود تا جذاب تر از هروقتی باشه که سر تکون داد: _دیگه کافیه... و باهم به خونه برگشتیم...

. ❤️لاحَول‌َوَلاقُوَّـہ‌َاِلّابِاللّـہ‌ِالعَلےالعَظیمِ❤️ . ◦•●◉✿ناباروری درمان شد✿◉●•◦ ▣⃢❤️ به امر ولی‌عصر جهت #فرزندآوری و پرورش #سربازان_امام_زمان اقدام می‌کنیم. ▣⃢❤️ برای بدنیا آوردن یک #فرزند_صالح و سالم نیازی به IUI و IVF نیست ⭕️ به یاری خدا و مدد #امام_حسین برای درمان بدون عوارض و حساسیت ناباروری خود قدم بردارید و نتیجه رو ببینید. ▣⃢❤️ وارد کانال زیرشو و برای تحقق امر الهی قدم بردار 👇🏻 ┅┅🍃✿❀🌷❀✿🍃┅┅ https://eitaa.com/joinchat/1268581207C08cc58e8ae ┅┅🍃✿❀🌷❀✿🍃┅┅