eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.7هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
354 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جونم بسته به جونت ❣ یه جوری شدی زندگیم ...❣ که دیگه نمیخوام هیچکس ❣ جز تو کنارم باشه ...💕❣💕 ❣ ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
‌‌ای کاش که من پیر شوم در بغلت ❣ با دست تو زنجیر شوم در بغلت 💕 پرواز پر از حس رهایی ست ولی ❣ ای کاش زمین گیر شوم در بغلت...!!💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_94 حوالي ساعت ٦بود كه از خواب بيدار شدم و يك ساعت بعد شروع كردم ب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 _ به من چه كه بچتم كشيده به خودت و فضوله عزيزم! خنديد و چندثانيه بعد اومد كنارم نشست: _ حالا بگو ببينم شام چي ميخوري؟! با حالت مسخره اي بو كشيدم و جواب دادم: _ همين غذايي كه درست كردي ديگه،گشنه پلو كه آروم زد روي بازوم: _ ميخواستم زنگ بزنم غذا سفارش بدم ولي حالا كه خودت به گشنه پلو تمايل بيشتري داري حرفي نيست! و قهقهه زد كه حالت مظلومانه اي به خودم گرفتم: _ من غلط كردم آوا،رحم كن! دستم و تو دستاش گرفت و چشمكي زد: _شرط داره! كه پوفي كشيدم: _ لابد شرطشم اينه كه پاشم چادر ببندم كمرم و خونت و جارو بزنم؟! سري به نشونه ي تاييد تكون داد: _ اونكه سرجاشه،چه گشنه پلو بخوري چه يه غذاي توپ! زير لب آهاني گفتم و ادامه دادم: _ پس چي؟! كه با حالت خاصي نگاهم كرد و گفت: _ ديشب كه ما رفتيم خوش گذشت؟! سري به نشونه ي تاسف تكون دادم و روم و برگردوندم كه دوباره صداش و شنيدم: _ به جون يلدا نگي همون گشنه پلو رو ميذارم جلوت و خنديد كه اداي خنديدنش و درآوردم: _ گفتم كه همه مثل شما هول نيستن!بنده ديشب در اتاقِ خواهر شوهرِ گرامي سحر كردم! چپ چپ نگاهم كرد: _ الكي؟!... 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
تو برام تکی ..❣ همونجوری که آسمون یدونه ماه داره💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_95 _ به من چه كه بچتم كشيده به خودت و فضوله عزيزم! خنديد و چندثان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 لبام و براش غنچه كردم و گفتم: _جون تو که نیشگون آرومی از بازوم گرفت: _كوفت،جمعش كن اين ادا هات و فقط عماد جونت دوست داره نه من،فقط من و ياد شتر ميندازي! با تاسف براش سری تكون دارم: _حيف كه ني ني داري...وگرنه سرت و گوش تا گوش بريده بودم ضعيفه! بلند شد و با خنده سمت آشپز خونه رفت و گفت: _كم چرت و پرت بگو،بيا يكم ميوه بخور تا زنگ بزنم غذا بیارن از روی مبل بلند شدم تا برم پیشش که گوشیم زنگ خورد و با دیدن شماره عماد گل از گلم شکفت و گفتم: _صدات درنیاد آوا، عماد داره زنگ میزنه و بعد تماس رو وصل كردم و با سكوت گوشام رو تيز کردم، صداي نفس كشيدنش به گوشم ميخورد: _لالي؟! دستام و جلوي دهنم گرفتم كه صداي خندم و نشنوه: _آره واقعا مثل اينكه لالي! آوا با چشم هاي گشاد شده از اين قيافه و حركت هاي من تو آشپزخونه كپ كرده بود و عماد هم داشت همينجور پشت سر هم فحش ميداد که گوشي و از خودم كمي دور كردم و با اشاره به آوا گفتم كه بياد پيشم آوا هم بعد كلي گيج بازي بالاخره منظورم و فهمید و اومد كنارم،آروم تو گوشش گفتم: _تو جواب بده سلام و احوال پرسي اينا! 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
حرف بزن باهام ❣ که گوشام به صدات معتاده 💕 چشام به دیدن حرکت لبات محتاجه💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
یع لحْظه هایی همٓ❣ هَستـَن●کہ هیچوَقتـ 💕 نمیشن●❣ مثل های💕 ..💑💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
دست مرا محکم تر بگیر 💕 لحظه هایمان را در آغوش بکش❣ رسالت این فصلِ سرد 💕 این زمستان جز این نیست ❣ " گرم شویم از عشق 💕 گرم شوم از تو " 💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
💞قشنگتریڹ کنسرت دنیا❣ صداے نفس ڪشیدن💕 تــــــــــ💗ــــــــــو ......❣ در آغوش مڹ است...💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_96 لبام و براش غنچه كردم و گفتم: _جون تو که نیشگون آرومی از بازوم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 آوا هم که خواهر من بود و مثلِ خودم ديوونگيش گل كرده بود گوشي و گرفت و گذاشت دمِ گوشش اما تا خواست چيزي بگه چشم هاش چهار تا شد و دستش و روي گوشي گذاشت و با لب خوني گفت: _ داره فحش ميده از خنده روي زمين پهن شده بودم كه ديدم آوا به سختي آب دهنش و قورت داد و با ترس گفت: _سلام آقا عماد و بعد گوشی رو گذاشت روی اسپیکر و نشست روی صندلی که عماد با لحن خجالت زده ای گفت: _ سلام،معذرت میخوام من فکر کردم یلدا پشت خطه آوا سری به نشونه تاسف واسم تکون داد و جواب داد: _ من خواهرشم،یلدا پیشِ منه فقط داشت غذا درست میکرد گفت من جواب بدم تا خودش بیاد با شنیدن این حرفش یاد این افتادم که حتی یه نیمرو هم بلد نیستم درست کنم و دستم و گاز گرفتم تا خندم نگیره و عماد با آرامشی که میدونم ساختگی بود آروم خندید و گفت: _پس من بد موقع مزاحم شدم بعدا باهاش تماس میگیرم و خواست خداحافظی کنه که گوشی رو از دست آوا قاپیدم و از اسپیکر درآوردمش: _ سلام خوبی؟! نفسش و با حرص توی گوشی فوت کرد و با بداخلاقی جواب داد: _ سلام و کوفت،میمردی نگی خواهرت جواب بده؟! وقتی دیدم آوا زل زده بهم لبخندی زدم و گفتم: 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼