eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.7هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
354 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یع لحْظه هایی همٓ❣ هَستـَن●کہ هیچوَقتـ 💕 نمیشن●❣ مثل های💕 ..💑💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
دست مرا محکم تر بگیر 💕 لحظه هایمان را در آغوش بکش❣ رسالت این فصلِ سرد 💕 این زمستان جز این نیست ❣ " گرم شویم از عشق 💕 گرم شوم از تو " 💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
💞قشنگتریڹ کنسرت دنیا❣ صداے نفس ڪشیدن💕 تــــــــــ💗ــــــــــو ......❣ در آغوش مڹ است...💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_96 لبام و براش غنچه كردم و گفتم: _جون تو که نیشگون آرومی از بازوم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 آوا هم که خواهر من بود و مثلِ خودم ديوونگيش گل كرده بود گوشي و گرفت و گذاشت دمِ گوشش اما تا خواست چيزي بگه چشم هاش چهار تا شد و دستش و روي گوشي گذاشت و با لب خوني گفت: _ داره فحش ميده از خنده روي زمين پهن شده بودم كه ديدم آوا به سختي آب دهنش و قورت داد و با ترس گفت: _سلام آقا عماد و بعد گوشی رو گذاشت روی اسپیکر و نشست روی صندلی که عماد با لحن خجالت زده ای گفت: _ سلام،معذرت میخوام من فکر کردم یلدا پشت خطه آوا سری به نشونه تاسف واسم تکون داد و جواب داد: _ من خواهرشم،یلدا پیشِ منه فقط داشت غذا درست میکرد گفت من جواب بدم تا خودش بیاد با شنیدن این حرفش یاد این افتادم که حتی یه نیمرو هم بلد نیستم درست کنم و دستم و گاز گرفتم تا خندم نگیره و عماد با آرامشی که میدونم ساختگی بود آروم خندید و گفت: _پس من بد موقع مزاحم شدم بعدا باهاش تماس میگیرم و خواست خداحافظی کنه که گوشی رو از دست آوا قاپیدم و از اسپیکر درآوردمش: _ سلام خوبی؟! نفسش و با حرص توی گوشی فوت کرد و با بداخلاقی جواب داد: _ سلام و کوفت،میمردی نگی خواهرت جواب بده؟! وقتی دیدم آوا زل زده بهم لبخندی زدم و گفتم: 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
-حوآست هَست👀🧚🏻‍♀•• -به هر دَرى كه مى زنَم🚪💧•• -دوسِتت دآرم!!!!♥️🙇🏻‍♀••💕❣💕 ‌ ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
بهترین روز زندگیم ❣ روزیه که بهت برسم ...🍃🌸💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
کسى رو پيدا کن ❣ که روحت رو از جسمت ❣ بيشتر دوست داشته باشه...💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_97 آوا هم که خواهر من بود و مثلِ خودم ديوونگيش گل كرده بود گوشي و
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 _ منم خوبم قربونت برم و بعد راه افتادم سمت اتاق مهیار که عماد گفت: _ لابد الانم شوهر خواهرت داره صدام و میشنوه؟ نشستم روی تخت مهیار و با خنده گفتم: _نه آوا پیشم بود نمیخواستم از ابراز علاقت آگاهی پیدا کنه پوفی کشید: _رفتی اونجا چیکار؟ دراز کشیدم روی تخت: _باید دلیل داشته باشم واسه دو روز اومدن به خونه خواهرم؟ با لحن تندی جواب داد: _ 2روز؟!اونوقت شوهرشم خونست؟چه دلیلی داره که بمونی؟ خندیدم: _ اوهوع،آقا چه غیرتی تشریف دارن،شوهرش رفته ماموریت بخاطر همین اومدم عزیزم! حالا انگار یه نفس راحت کشید که صداش آروم شد: _ خیلی خب،فقط یاد بگیر هرجا که تشریف میبری از من یه اجازه بگیری! آروم خندیدم: _ امر دیگه ای باشه؟! بی مکث جواب داد: _نیست،فقط خواستم حالت و بپرسم با حالت مسخره ای گفتم: _ حال من خوب است اما با تو بهتر میشود خنده اش گرفت: _یعنی میگی پاشم بیام اونجا؟! میخواستم تعارفی بزنم اما وقتی یادم افتاد غذایی درست نکردیم و دروغمون لو میره گفتم: _ هوا خیلی خوبه فکر کنم بریم بیرون بهتر باشه 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_98 _ منم خوبم قربونت برم و بعد راه افتادم سمت اتاق مهیار که عماد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 _ پس آماده شو و آدرس و واسم بفرست میام دنبالت با شیطنت جواب دادم: _ تنها نیستم عزیزم،آوا و مهیارم میان و بعد مستانه خندیدم که گفت: _پس حاضر شید...! گوشي رو قطع كردم و از اتاق زدم بيرون. وسط سالن پذيرايي دست به كمر ايستادم و با حالت خاصي گفتم: _بيا برو حاضر شو آوا،آقامون داره مياد دنبالمون و بعد نگاه مهيار كردم: _ توهم همينطور فسقلي! كه آوا از آشپزخونه اومد بيرون و گفت: _ آقاتون داره مياد دنبالمون؟! سرم و به نشونه ي آره بالا و پايين كردم: _ البته قول نميدم اگه تا ١٠دقيقه ي ديگه آماده نباشي،تو رو ببريم يا نه! و زدم زير خنده كه گفت: _ زشته يلدا،مامان بفهمه ميكشتمون به سمتش رفتم: _ چرا زشت باشه؟!ميخواي با خواهرت و شوهرش بري يه شام بيرون بخوري..چه عيبي داره شونه اي بالا انداخت و چيزي نگفت كه ادامه دادم: _ برو حاضر شو الان ميرسه ها و آوا غرغركنان دست مهيار و گرفت و برد توي اتاق! توي آينه ي سالن نگاهي به خودم انداختم،صورتم هيچ آرايشي نداشت،بايد يه كمي به خودم ميرسيدم! حدود نيم ساعتي گذشت تا عماد رسيد و حالا تو يه خيابونِ بزرگ به سمت رستوراني ميرفتيم كه تعريفش و خيلي شنيده بودم. 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
صبح و خورشید بهانه اند ❣ تو تنها دلیل چشمهای بیدار منی 💕❣💕 ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎┄•●❥ @Cafe_Lave