فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇮🇷 پیروزی غرورآفرین تیم ملی فوتبال ایران در برابر ولز در مسابقات جام جهانی را تبریک می گوییم.
#برای_ایران
#لبیک_یا_خامنهای
▪️ایران نه فقط برای ایرانیها، بلکه برای همه کسانی که مقابل آمریکا ایستادهاند، وطن است. فرقی نمیکند، دلهای زیادی برای ایران میتپد. در برد و باختش خودشان را شریک میدانند و تا پای جان برای ایران میجنگند. در غزه هم جوانان زیادی چشمشان و قلبشان به بازیهای ایران گره خورده است
💬 حسین کازرونی
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷✌️🏻
خدایا اسلام و مسلمین را در همه جای دنیا سرافراز و سربلند بفرما
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
#پرچم_مقدس
سایت معروف گل در واکنش به برد ایران نوشت: این اتفاقی که افتاد اصلا شبیه جام جهانی نبود! (معجزه بود)
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
#جام_جهانی
پیام تبریک رئیسجمهور به مناسبت پیروزی تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی
🔸بسمهتعالی
بچههای پر تلاش و با غیرت تیم ملی فوتبال ایران، از اینکه با همه وجود جنگیدید و شیرینی پیروزی را به کام مردم کشورمان نشاندید، صمیمانه از شما و سرمربی و سایر دستاندرکاران تیم ملی تشکر میکنم. دعای خیر یک ملت در ادامه این راه نیز بدرقه راهتان است.
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
#دولت_انقلابی
♨️غمگینم؛ مثل اون بدبختی که بعد از باخت ایران مقابل انگلیس، پرچم انگلیس رو گرفته بود دستش و شادی میکرد ، اما الان هیچ پرچمی نداره که به خاطرش شادی کنه....😔☹️😭🚶♂🚶♂🚶♂
پ ن: اینی که گفتم یک کنایه«براندازسوز» بودا.....
وگرنه الان از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجم خدایی....😅
خدایا شکرت!🌹
(تصویر احترام ملیپوشان، به پرچم مقدس کشور عزیزمان ایران🇮🇷)
#ایران_مقتدر_قوی
#جام_جهانی
"بنده خدا"
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ کنار تیم ایران
⚽️ نماهنگ ویژه KHAMENEI.IR به مناسبت حضور تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی ۲۰۲۲
🇮🇷 #برای_ایران
📥 سایر کیفیتها👇
https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=51381
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اقدام تحسین برانگیز تماشاگران ایرانی
جمعی از تماشاگران ایرانی حاضر در استادیوم محل بازی ایران و ولز پس از پایان بازی اقدام به تمیزکردن ورزشگاه و جمع کردن زباله ها کردند.
#ایران_مقتدر_قوی🇮🇷
#جام_جهانی
▪️سرمربی ولز: حریف شایستگی پیروزی را داشت/ ایران از آمریکا بهتر است
سرمربی تیم ملی ولز:
🔹 ایران استحقاق پیروزی را داشت و تغییرات و جابجاییهای این تیم نسبت به بازی قبل، جواب داد.
🔹امروز از تواناییهای خودمان کمتر ظاهر شدیم. وقتی اینطور ظاهر شوید، مجازات میشوید.
🔹من تحت تاثیر بازی ایران قرار گرفتم.
🔹ایران رو به جلو رفت و آمریکا هم خیلی خوب بازی میکند و فکر میکنم ایران یک مقدار جلوتر و بهتر باشد. / ایسنا
♨️حال و روز ایران اینترنشنال و بیبیسی و منوتو اگه در ورزشگاه بودند😂😂😂
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
#جام_جهانی
عجب تلاقی لبخند شادی و اشک شوقی بود دقایق آخر بازی.
هیچ وقت فکر نمیکردم روزی برسه از شدت خوشحالی و شوق، آخر یک بازی فوتبال اشکم اینجوری سرازیر بشه.
زنده باد ایران
خدایا شکرت
خدایا شکرت
💬 میثم مطیعی
کیروش: این پیروزی یک هدیه برای مردم ایران بود
سرمربی تیم ملی در «جمع خبرنگاران»:
⚽️ این بازی یک هدیه برای طرفداران بود. یک هدیه برای مردم ایران بود، ما برای آنها بازی کردیم.
⚽️ ۹۰دقیقه ما تلاش کردیم و شخصیت خودمان را نشان دادیم و کاری کردیم که آنها خوشحال شوند.
⚽️ همچنین این مسابقه یک تشکر برای بازیکنان بود. بازیکنانی که ناامید نشدند و به خودشان باور داشتند. این بازی یک پاسخ به نتیجه دیدار قبل بود.
#فوتبال
#جام_جهانی
#برای_ایران
ایران که ببره ما بلوچها اینجوری خوشحالی میکنیم؛
خیلی خیلی خوشحالم از برد تیم فوتبال وطن عزیزم مقابل ولز...
#برای_ایران
مجیدبامری(بلوچم)
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | پیام امید به ملت ایران
🔻 رهبر انقلاب: دستگاههای زیادی مشغول برنامهریزیاند، در کارند برای اینکه جوان ایرانی را از امید و نشاط دور کنند، دچار افسردگی کنند، دچار ناامیدی کنند. شما در یک چنین فضائی این پیام #امید را تزریق میکنید به کل جامعه؛ این بسیار ارزشمند است. ۱۴۰۰/۶/۲۷
💕 #برای_ایران 🇮🇷
💻 Farsi.Khamenei.ir
♨️جنگ جهانی سوم۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت سیزدهم
۰۰۰ گوشه چادر بی بی رو از روی خاک برداشتم و بوسیدم ، به ترکی گفت : یاشیاسان اُقول( زنده باشی پسرم) انگار روح مادرم تُو جسم بیبی حلول کرده بود ، بیبی یه نگاهی به من کرد و گفت : شما بوی پسرم محمد رو میدی ، شما پسر منو می شناسی ؟ چقدر چهره شما واسه من آشناست ، قبلا" شما رو جایی ندیدم ؟ سید که هنوز دست من تُو دستش بود ، گفت : نه بیبی ، حاج حسن آقا ، چند ماهیه اومده محله ما ، بچه اینطرفا نیست ، با تعارف بیبی هممون وارد اطاق شدیم ، یه اطاق قشنگ و بزرگ ، با پنجره های مُشبک رنگی ، منو یاد خونههای قدیمی یزد انداخت ، دور تا دور اطاق پشتیهای ترکی ، ترکمنی چیده شده بود ، و من از دیدن اونا خیلی خوشحال شدم چون از نشستن رو مبل و صندلی بدم می یومد ، ولی متأسفانه هر جا که می رفتم پر بود از مبلهای عجیب و غریب که دیگه شده بود مثل خیلی چیزای غیر لازم خونه ها جزء ملزومات و همه مردم رو چشم و هم چشمی ، قسطی هم که شده ، می خریدن ، دوتا در به دو تا اطاق دیگه باز میشد ، که یکیش قفل بود و یکی دیگه نیمه باز ، حاج آقا دلبری بعد از حال و احوال پرسی و فاتحه برای روح شهید پرسید ؟ بیبی حال لوطی صالح چطوره ، بی بی سری تکون داد و گفت ، الحمدلله خوبه ، ولی هنوز چشمش به دره ، هنوز هم میگه : محمد من بر میگرده ، مخصوصا" بعد تصادف فاطمه خانم و همسرش ، کم طاقت تر شده ، خدا پدر آقا میثم رو بیامرزه ، هفته ایی سه چهار بار سر می زنه و کارهاشو انجام میده ، آقای باصری مثل کسی که خجالت کشیده باشه گفت : شادی روح جمیع درگذشتگان ، مخصوصا" درگذشتگان جمع ، شهید جمال عشقی و همشیره محترمشون بخوانید رَحمَ الله یَقراُ فاتحه و صلوات ، همه صلوات فرستادیم ُ و فاتحه رو خوندیم ، بیبی واسمون داخل این استکان های کمر باریک لب طلایی قدیمی چایی اورد ، سال ها بود بعد فوت مادرم توی نعلبکی چای نخورده بودم ، کیف کردم ، البته من که عادت به چایی خوردن تو لیوانهای خمرهای رو داشتم سیر نشدم ، روم نشد یه چایی دیگه بردارم ، بیبی در جعبه شیرینی رو باز کرد و داد دست مملی کوچیکه ، مملی با مهربونی تعارف میزد ، اصلا" مثل اینکه این مملی ، اون مملی مسجد نبود ، اینجا بزرگتر و فهمیدهتر و مهربونتر به نظر میرسید ، تا اومدم نون خامهای رو گاز بزنم ، یه تیکه از خامهاش افتاد روی فرش ، مملی زودی واسم دستمال کاغذی اورد ، بیبی و حاج آقا و همه داشتن به من نگاه میکردن و بعضیها می خندیدن ، با تعجب اشاره کردم چیه ، چرا می خندید ؟ آقای باصری با نوک انگشتش اشاره کرد به محاسِنش ، سرم رو به علامت سوال تکون دادم و پرسیدم چی شده ؟ همه سکوت کرده بودن و منو نگاه می کردن ، مملی هم جلوی من نشسته بود و زل زده بود به صورت من ، انقدر طول دادن که طاقت نیاوردم و گفتم : بابا چی شده ، بلند بگو ، یه هو سید مثل بادکنکی که ترکیده باشه بلند بلند خندید و گفت : خامه روی محاسنت رو پاک کن ، کاش مادرت بود و می دید ، دستپاچه شدم ، دست و پامو گم کردم بجای اینکه دستمال کاغذی بردارم ، دست کردم تُو جیبم و دستمال یزدی رو در آوردم و صورتم ُ و پاک کردم ، یه هو مملی مثل بچه های برق گرفته داد زد بیبی ؟ بیبی ؟ اینهاش ، این دستمالو می گفتم ، همینه ، مثل دستمال دایی محمد تو عکسشه که میگفتی : یه روزی دستمال گردن لوطی صالح بوده ، دستمال رو فوری گذاشتم تو جیبم ، بیبی خندید و گفت : محمد جان ؟ مادر ؟ شبیه اونه ، اون نیست ، چون من گوشه دستمال دایی محمد با نخ گلدوزی نوشتم( عشقم مملی) ، یه هو صدای زنگ خونه بلند شد ، مملی عین قرقی رفت تا در رو باز کنه ، برادر صاحب بصیر ، خندید و گفت : خواهر افشانه اومد ، امانتی رو اورده ، سید در حالی که گوشه لبش رو گاز می گرفت اشاره کرد ، ساکت شو ، خواهر افشانه وارد شد ، بیبی پر و بال باز کرد بلند شد خواهر افشانه رو بغل گرفت و دو تایی های های گریه کردن ، من خیلی متعجب شدم اینا چرا گریه میکنن ؟ خانم افشانه اشکش رو پاک کرد و گفت ببخشید ، منو و فاطمه خدا بیامرز ، هم سن و سال بودیم ، اتفاقا " دوست و هم کلاسی هم بودیم ، تا دیپلم بگیریم هم تو یه مدرسه درس خوندیم ، مادر من دوست صمیمی بیبییه ، من و فاطمه خدا بیامرز با هم تو این حیاط خاطرات زیادی داریم ، بیبی با اشاره به خواهر افشانه تا اومد بگه : معصومه جوون خیلی تو کارهای خونه به من کمک میکنه ، خواهر افشانه فوری پرید میون حرفش و نذاشت ادامه بده و زودی گفت آقا سید این هم امانتی شما ، یه بسته کادویی خیلی قشنگ با یه جعبه شیرینی بزرگ و چند تا شاخه گُل که روی کارتش نوشته شده بود ( گُل برای گُل) ، سید از خوشحالی زبونش بند اومده بود ، بریده بریده گفت : آبجی! خدا خیرت بده ، امشب تو جلوی شروع جنگ جهانی سوم رو گرفتی ، همه زدیم زیر خنده ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
📷 تفاوت را احساس کنید‼️
🔶 روز شکست تیم «باخت تیم ملی» و روز پیروزی تیم «تیم جمهوری اسلامی».
#رسانه_تروریست
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷