eitaa logo
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
425 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
15.9هزار ویدیو
73 فایل
کانالی برای ارائه مطالب متنوع سیاسی،اجتماعی ، مذهبی، ادبی و طنز..... کپی از مطالب کانال آزاد است https://eitaa.com/joinchat/1446576180C08cc5661cc لینک کانال کمیل👆 آیدی:👈 Canele_komeil@ ارتباط: @n_bande
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️امروز با تمام پوست و گوشت و خون‌مان این جمله منتسب به آیت‌الله مدرس را درک می‌کنیم: «سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست» شاید - به خیال برخی - یک زمانی دیانت صرفاً در نماز خواندن، نماز اول وقت خواندن، روزه گرفتن، قرآن خواندن و ... خلاصه می‌شد، اما امروز تدیّن و دین‌داری تنها در انجام احکام فردی نیست بلکه در چیزی بالاتر که همانا حراست و حفاظت از و دین خداست می‌باشد. امروز دفاع از نظام اسلامی عین دینداری است و شاید هیچ‌گونه سکوت، کنار نشستن و کمکاری پذیرفته نباشد. 👈 دقت کنیم ما از اصلِ نظام دفاع می‌کنیم وگرنه جریان انقلابی، اول منتقدِ رفتار و گفتارِ غلطِ برخی مسئولین، اول منتقدِ گردش کارهای غلط و بروکراسی اداری، اول منتقدِ تبعیضات، اول منتقدِ حل نشدن مسئله‌ها و ایرادات موجود است. امروز، مسئله اصل نظام است و اینکه هنوز عده‌ای متوجه نشده‌اند محل سوال است! متوجه نشده‌اند یا توهّم وضعیت دیگری برای نظام کرده‌اند؟! حمیدکثیری
13.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ اجرای زیبای «ای ایران» توسط ارکستر ملی ایران 🇮🇷
اولین برف اومد جمهوری اسلامی هنوز هست اون اکانتِ پوارو که باهاش این توییتو زد دیگه نیست، ساسپند شد😐 زیبا نیست؟ 😎👌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شادی ارواح مطهر شهدای مدافع حرم صلوات بفرستیم🌹 بسیار بسیار زیبا و تاثیرگذار 👆🏻
♨️ _فرانسه، سلبریتی دوزاری نداره که به خاطر کمبود انرژی، توی صفحات مجازی‌شون به حکومت فرانسه فحش بدن و مردم فرانسه رو دعوت به اغتشاش کنن؟؟؟🤔 + نه!!!! اونجا پلیس، سه سوته دهن اغتشاشگران و حامیان اونارو آسفالت میکنه؟؟؟ _عه! پس چرا سران کشورهای غربی از اغتشاشگران در ایران حمایت کردن؟؟؟🤔 اگه اغتشاشگری جُرمه، در ایران هم جرمه دیگه! +نه دیگه!! اغتشاش در ایران لازمه، چون باعث ناامنی میشه ؛ ناامنی هم نابودی ایران و ایرانی رو در پی خواهد داشت ، یعنی دقیقا اونچه که غرب میخواد!!! "بنده خدا"
♨️آموزه‌های دوماهه سعودی اینترنشنال: 1- تجزیه طلبی حق قانونی شماست. 2- کشتن یکدیگر حق اخلاقی شماست. 3- خشونت کور حق شهروندی شماست. 4- تجاوز حق انسانی شماست. 5- از بین بردن کسب و کارها حق اقتصادی شماست. 6- تقاضای حمله به کشور حق بین المللی شماست. 7- غم و تنش عصبی حق معنوی شماست. محمد مطلق
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️بازتاب تهدید کاسب سنندجی در فضای مجازی👆🏻 پ ن: عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد! این کارها، باعث شناخته شدن چهره خبیث و طینت ناپاک اغتشاشگران شده و کم‌کم مردم معترض صف‌شان را از این وحوش داعشی جدا کرده‌اند👌🏻 🇮🇷
12.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️انتشار برای اولین بار | جزییات اعترافات کامل جاسوسان موساد که امروز اعدام شدند👌🏻 🇮🇷
13.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️گفته بودند: تا چهل روز دیگر دولت رئیسی سقوط میکند!! خزانه را جارو کرده بودند انبارهای آذوقه استان ها را خالی کرده بودند واکسن نمی‌خریدند به بهانه FATF واکسن نمی‌ساختند به بهانه تحریم...... اما دولت رئیسی چه کرد؟؟؟👆🏻 🇮🇷
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
♨️شلمچه۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت بیست و یکم ۰۰۰ناصر قهقهه زد و گفت : عجب عکسی بشه ا
♨️قلوه سنگ۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت بیست و دوم ۰۰۰آقای ولی‌زاده که هنوز محو عکس و تابلوی رو دیوار بودگفت: نمی‌دونم چرا احساس میکنم این آقایی که دست انداخته رو شونه‌ی شهید جمال عشقی رو میشناسم . بی‌بی چند قدم اومد جلو، با چارقدش اَشکش پاک کرد و گفت : این آقا که دستش رو انداخته دور گردن پسر من محمد، همین آقاییه که اینجا جلوی شما ایستاده! یه دفعه آقای ولی‌زاده مثل آدمی که برق گرفته باشدش ، لرزید و داد زد: نَهههه!! این شمائید آقای عبدی؟ واقعا" شمائید ؟ نتونستم خودم رو نگه دارم ، گریه‌ام گرفت و گفتم: آره این منم! کنار محمد و بقیه عزیزانم! تو میدون صبحگاه پادگان دوکوهه! در عصر آخرین روزای خرداد سال ۶۷ ! آقای ولی‌زاده بغلم کرد و پیشونیم رو بوسید یهو مملی داد زد دیدی بی‌بی؟ من گفتم ، اما هیچکی باور نکرد . خود دایی محمد اومد به خوابم، به من گفت بهترین دوستم همونی که تو عکس دستش رو انداخته دور گردن من، بزودی شما رو میاره پیش من ، حرفاش رو گوش کنید ، اون خونه منو میشناسه ، ادرس منو داره ، نشون به اون نشون که دستمال یزدی من همراهشه !! من گریه میکردم، بی‌بی گریه میکرد ، خواهر افشانه گریه میکرد ، آقای ولی‌زاده هم به گریه افتاده بود.... یهو صدای لرزون پیرمردی از بیرون شنیده شد ، حاج خانم ؟ خانومم ؟ عزیزم ؟ چی شده ، اتفاقی افتاده ؟ واسه مملی اتفاقی افتاده ؟ چرا جواب نمیدی ؟ صدای گریه واسه چیه ؟ چقدر گفتم : زیاد تو اطاق محمد نرو؟ بی‌بی جان سکته میکنی‌ها. اون موقع من چه خاکی به سرم بریزم؟ مملی و من بیچاره میشیم. مملی بی‌اختیار داد زد: بابابزرگ ؟ بابابزرگ؟ یه اتفاق خوب افتاده ، دوست دایی محمد اومده خونه ما ، همون آقایی که دستش دور گردن دایی محمده ، مملی از اطاق دوئید بیرون و رفت داخل اطاق لوطی صالح ، بی‌بی هم دنبال اون ، خواهر افشانه هم دنبال بی‌بی و پسرای آقای ولی‌زاده هم دنبال اونها... منو آقای ولی‌زاده هنوز غرق نگاه به تابلوی عکس بودیم. آقای ولی‌زاده خواست از روی طاقچه قاب عکس بچگی‌های محمد رو برداره ، قاب عکس افتاد و شیشه‌اش شکست ، صدای شکستن شیشه قاب عکس شبیه شلیک گوله قناسه تو گوشم پیچید! صحنه عوض شد دیدم کاک میثم داد میزنه: بیاید پائین ! زود از روی قاطرا بیاید پائین و سنگر بگیرید! من و آقای قلعه قوند فوری از روی قاطر پریدیم پائین و سنگر گرفتیم . یه گلوله دیگه شلیک شد خورد بالای سر آقا قلعه قوند ، یه تیکه سنگ کوچیک کنده شد و افتاد رو سرش ، خون از کنار پیشونیش ، سرازیر شد. آخ گفتنِ آقای قلعه قوند من رو ترسوند. من که چند قدمی اون ورتر سنگر گرفته بودم پرسیدم آقا ؟ حالت خوبه؟ اشاره کرد خوبم! با اشاره گفتم داخل کیف شیمیایی باند هست ، سرت رو ببند ! گلن گدن کلاش رو کشیدم و اون رو مسلح کردم. کاک میثم اشاره کرد شلیک نکن ، صبر کن! کاک میثم با دوربین قناسه‌اش دره‌ای رو که از اونجا شلیک شده بود زیر نظر داشت ، آروم گفت من یه تیر میندازم، اَگه اون جواب داد، تو خط آتیش گلوله‌شو مشخص کن! دقت کن اشتباه نکنی! کاک میثم یه سنگ بزرگ رو بالای دره نشون گرفت و شلیک کرد. یه تیکه سنگ بزرگ کَنده شد و افتاد تو دره . از طرف مقابل دو تا تیر دنبال هم شلیک شد ، خط آتیش رو دیدم بالای دره تو شکاف کوه ، پشت یه سنگ بزرگ پنهان شده بود و تیراندازی میکرد. کاک میثم گفت : هر دو دقیقه یه گلوله به اون نقطه شلیک کن؛ شلیک رو قطع نکن! بعد سینه خیز رفت سراغ آقای قلعه قوند و حالش رو پرسید. سرش شکسته بود ولی حالش زیاد بد نبود ، دوباره برگشت پیش من و گفت: قاطرا فرار کردن. ولی رد خون رو زمینه، احتمالا" یکیشون باید زخمی شده باشه. یه نگاه به خشاب قناسه انداخت و خشاب رو برعکس کرد و خشاب جدید رو جا انداخت ، چاقو سنگریش رو درآورد و گفت : من از پشت میرم سراغش، تو تیراندازی رو قطع نکن! اگه به هر دلیلی برنگشتم تا یک ساعت صبر کنید بعد همین راه مال‌رو ، رو ادامه بدید شما رو میرسونه به جاده اصلی! اینو گفت و رفت . مکان خط آتیش رو نشونه گرفتم و یه گلوله شلیک کردم ، سینه‌خیز جام رو عوض کردم ، میخواستم نتونه خط آتیش منو رو شناسایی کنه . سر شعله‌پوش اسلحه رو چرخندم به سمت راست خودم ، تا آتیش اسلحه به سمت راست متمایل بشه و اون تو شناسایی محل دقیق من دچار اشتباه بشه. یه گلوله دیگه انداختم . آقای قلعه قوند دراز کشیده بود ، نگرانش بودم ، رفتم سراغش ، پرسیدم: آقا حالت به هم نمیخوره؟ نگران شکستگی جمجمه و ضربه مغزی شدنش بودم ! سنگ بد جوری خورد به سرش. خندید و گفت نگران معلمِت نباش ! من از این زخم‌ها زیاد برداشتم . تو مراقب خودت باش واسه نصب قبضه‌ خمپاره خیلی بهت احتیاج دارم . عاشق خنده‌هاش بودم، خنده قشنگ دبیر بینش دینمون همیشه به من آرامش میداد، بوسیدمش۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی