هدایت شده از KHAMENEI.IR
14011007_42948_1281k.mp3
9.93M
🎙بشنوید | روضهخوانی آقای حاج مهدی سلحشور در پنجمین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمهزهرا سلاماللهعلیها در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۱/۱۰/۷
🏷 #سرمشق_فاطمی
🏴 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️شنیدین که اپوزیسیون جمهوری اسلامی عین سگ و گربه به جون هم افتادند؟؟؟
افشاگریهای مجریان و خبرنگاران بیبیسی علیه عنترنشنال سعودی همچنان ادامه داره!!
از اون طرف عنترانِ نشنال، بیبیسیچیها رو نفوذی جمهوری اسلامی مینامند!
اول رعنا رحیمپور،
بعد ساناز قاضی زاده .....
جنگ بین این دو شبکه دروغگوی تروریست کم بود؛
که حالا این👆🏻 اسکول هم، مصی پولینژاد رو نفوذی نظام میدونه!!😑
اصلا یه وضعیه که تا باد چنین بادا !!!😎
اللهماشغلالظالمین بالظالمین
#رسانه_دروغگوی_تروریست
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
#جانفدا
"بنده خدا"
@Canele_komeil
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
♨️تنبیه۰۰۰ داستان دنبالهدار من و مسجد محل قسمت چهل و پنجم ۰۰۰ ناصر دست و پاشو گم کرد و گفت : اصل
♨️کوچه بربری ۰۰۰
داستان دنبالهدار من و مسجد محل
قسمت چهل و ششم
۰۰۰من غلط کردم که یه همچین تصمیمی بگیرم...... باز همه زدن زیر خنده ،
من ادامه دادم ، اما تنبیه ما اینه که سه روز ناصر ، سه روز من شهردار سنگر باشیم و هیچ کس دست به سیاه و سفید نزنه! بلافاصله ناصر گفت : گفته باشه حسن!
سه روز اول مال تو باشه؛ سه روز دوم حالا ببینیم چی میشه!
باز همه خندیدن ،
من ادامه دادم از امشب هم من و ناصر به مدت سه شب دو سری نگهبانی میدیم!
دوباره ناصر گفت : بابا خوبه تو قاضی نشدی ، وگرنه نصف مجرمها رو اعدام میکردی،
بابا چه خبره ؟ من با این تنبیهها میمیرم، اون موقع جواب مامانمو چی میدی؟ مامانم که خاله جمشید باشه پوست جمشید رو میکَنه و توش کاه پُر میکنه؛ اون موقع تو میشی قاتل ما دو نفر .........
جمع از خنده دلشون رو گرفته بودند ، خندهام گرفته بود ولی خودم رو نگه داشتم و گفتم : اما خبر خوش دوم!!...
ناصر گفت یعنی میخوای بگی خبر اولت خبر خوبی بود؟ اون که غمنامه و حکم قتل من بود ، بابا جان!!
خندیدم گفتم : خبر دوم رو محمد واستون تعریف میکنه.
ناصر گفت : آره آره محمد!
تو تعریف کن! این حسن ما سقِش سیاهه، خبر خوش اولش که اون بود ، وای به خبر دومش!!
باز همه زدیم زیر خنده ،
محمد گفت : من وقتی بیسیمچی دیدهبان بودم یه رفیقی داشتم به اسم محمد سخاوت؛ از وقتی اومدم پیش شما دیگه ندیدمش.
فکر میکردم تو جبهه غرب مونده؛ ولی امشب بطور تصادفی همراه راننده ماشین غذا دیدمش! از خط جلو برگشته بود از دشت اونور دریاچه ماهی!!
میگفت عراقیا اونور رو پوشوندن از انواع و اقسام استحکامات و موانع مثل میدون مین ، موانع سیم خاردار ، موانع مثلثی ، موانع گازاَنبری ، تلههای انفجاری...
میگفت امروز داشتن روی یه طرح عجیب و غریب کار میکردن که از چشم ما پنهان بود.
گودال.هایی رو حفر میکردن.
خلاصه منطقه خیلی شلوغ بود هواپیماها و هلیکوپتراشون هم حمایتشون میکردن...
حول و حوش ساعت نه صبح یهو یه گلوله اومد خورد وسطشون!! گلوله دود سیاه عجیب غریبی داشت ، اصلاً شبیه انفجارهای قبلی نبود چن نفری رو کشت و زخمی کرد.
یه ساعت بعد خودم داشتم با دوربین خرگوشی پیشرفتهام نگاشون میکردم یه ماشین فرماندهی عراقی اومد چند تا سرهنگ و تیمسار ازش پیاده شدن ، یه بازدیدی کردن و یکی دو ساعت بعد مثل اینکه فرمان توقف کار صادر شد و نصفی از عراقیا منطقه رو ترک کردن!
حالا نمی دونم این گلوله رو کی شلیک کرد؟
از تمام دیدهبانها و بیسیمچیهای منطقه پرسیدم؛ اما هیچکس درخواست آتیش نکرده بود، چون ما تا حالا اصلاً گِرای اونجا رو به کسی نداده بودیم .
یهو ناصر محکم دو تا دستش رو کوبید به هم ، طوری که همه از جا پریدن و پرسید:
یعنی میخوای بگی اون گلوله که به عراقیا خورده، همون گلوله ایرانی ما بوده؟ همون گلوله فراری؟
بابا دَمم گرم!! گل کاشتم!! شیش صفر به نفع من!!!
علی شاهرخی خندید و گفت: ناصر! تو تا حالا میگفتی بیتقصیری! چی شد حالا شدی قهرمان جنگ و تک تیر انداز و شاگرد اول؟
ناصر یه شونهای بالا انداخت و گفت : ما اینیم دیگه! پاشو! پاشو علی!
تا ذغالها سرد نشده یه دو کیلو اسپند بریز تو آتیش ، چشم نخورم!!
بعد یه نگاهی به من انداخت و گفت: بیا حسن آقا ! دیدی اصلاً قاضی خوبی نیستی؟
بچه که بودیم تا من تو دروازه یه گل میخوردم ، یه اُردنگی بهم میزدی!!
احمد گفت بله تیم ما کلی زحمت میکشید ، تا میومدیم بازی رو ببریم، ناصر یه گل آبکی میخورد و باعث باخت تیم میشد!!
اون هم تو دقایق آخر بازی!!
یادمه تو یکی از بازیها که با بچه پُرروهای کوچه سنگکی داشتیم، توپ رو دادم به دروازهبان که آقا ناصر باشه، توپ رو گرفت و خواست شوتش کنه؛ به جای اینکه توپ رو بفرسته تو زمین حریف ، شوت کرد تو دروازه خودمون و باعث شد بازی برده رو مساوی کنیم!!!
بعد تو پنالتی بازی رو باختیم!!
بعد بجای اینکه عذرخواهی کنه فرار کرد رفت خونهشون و از ترس بچههای تیم، سه روز از خونه بیرون نیومد.
بچه ها تیم فوتبال گوچه سنگکی تا سه ماه مارو مسخره میکردند و میگفتن(کوچه بربری سوراخه)!!
بیچاره حسن چقدر زحمت کشید ، چقدر ناز اون بچه پُررو، رضا موتوری ، کاپیتان تیم کوچه سنگکی رو کشید تا بتونه راضیش کنه یه بار دیگه با ما مسابقه بدن!!!
تو کل منطقه وصفنار آبرو واسمون نمونده بود!!!
ناصر گفت : خب چرا اونو نمیگی که کلی پفک از بقالی بابام به بچههای تیم کوچه سنگکی مفتی دادم ؟۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
هدایت شده از KHAMENEI.IR
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #کلیپ_نوشت | #سرمشق_فاطمی
🔻 رهبر انقلاب: به توفیق الهی، به فضل الهی بعد از انقلاب، نام مبارک فاطمهی زهرا نسبت به قبل از انقلاب -که ما یادمان هست- نمیشود گفت ده برابر، شاید دهها برابر، صد برابر تکرار میشود و برده میشود؛ یعنی جامعه، جامعهی فاطمی است.
👈 باید فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) اسوه باشد، الگو باشد در همهی جهات، از جمله در حرکت بزرگ اجتماعی و انقلابی و مبارزاتی ما.
📥 سایر کیفیتها👇
https://khl.ink/f/51587
اللهم صل علی فاطمه و أبیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک.
#فاطمیه
♨️استاد فاطمینيا ره :
هرکس روی زمین است ، به برکت وجود حضرت فاطمه زهرا س میباشد.اگر میخواهید ببینید از چشم خدا افتاده اید یا خیر، به خودتان مراجعه کنید، اگر هنوز در دل خود نسبت به حضرت زهرا محبت دارید،پس بدانید که از چشم خدا نیفتاده اید. ترک گناهان موجب میشود این محبت بیشتر گردد!
#فاطمیه
دریا شدی دیگــــــر پی ساحل نرفتی
مست از بصیرت بودی و غافل نرفتی
بر عکس آنچه سالــــــها ورد زبان بود
از چشـم هـــا رفتی ولی از دل نرفتی
اسماعیلعلیخانی
#جانفدا
حواله خرید هیزم در فرانسه
🔹اروپا پس از محدود کردن خرید نفت، گاز، زغال سنگ و برق روسیه، درگیر افزایش شدید هزینههای انرژی شده است.
🔹رسانههای فرانسوی گزارش دادند دولت برای ساکنان خانههایی که خانه خود را با هیزم گرم میکنند شروع به پرداخت حوالههای ۵۰ تا ۲۰۰ یورویی برای کمک به آنها در هزینهها کرده است.
🔹مبلغ حواله به درآمد و وضعیت تأهل بستگی دارد. حدود ۲.۶ میلیون خانوار از هیزم به عنوان منبع گرمایشی استفاده میکنند.
#زمستان_سخت
#حقیقت_غرب