🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
#یک_آیه_تدبر
📝 #یک_آیه_تدبر
🔸 از مسائل بسیار مهمی که #دین #اسلام به آن شدیدا اهتمام دارد ،نگهداری حرمت و آبروی #مسلمین و #پرهیز از #جستجو و تفتیش #عقاید آنها است.
🔸 تجسس و خبر جویی از اندرون زندگی شخصی #مردم جایز نیست و به هیچ کس اجازه داده نشده است که اسرار ولغزش های مردم را افشا کند.
🔸 امنیت و آسایش خاطر همگانی مردم با موارد فوق فراهم می شود و ادله متعددی شامل آیات و روایات نیز بر عدم جواز چنین مسئله ای دلالت دارد که عبارتند از :
🔸 #خداوند متعال می فرمایند
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن یَأْكُلَ ...»
🔸 ای کسانی که ایمان آورده اید از بسیاری گمان ها درباره دیگران بپرهیزید، به راستی که برخی از گمان ها گناه است درباره یکدیگر #جاسوسی نکنید و بعضی از شما #غیبت بعضی نکنند ،آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت #برادر مرده خود را بخورد ؟
🔸طبق نظر مفسرین منظور از کلمه( و لا تجسوا) تحریم کنجکاوی و دنبال کردن لغزش های اهل اسلام است چنانچه در مجمع البیان مرحوم طبرسی فرموده است که در پی جستجوی عیب های مردم نباشید.
🔸 #پیامبر اسلام صلی #الله علیه و آله نیز می فرمایند: در باره لغزش های مۆمنین تجسس نکنید ،چون که هر کس لغزش های برادران مۆمن خود را پی جویی کند ،خداوند نیز لغزش های خود او را پی جویی خواهد کرد و او را بی آبرو و رسوا خواهد کرد هرچند که در درون خانه اش باشد (اصول کافی ج2 /3355 ،کتاب ایمان و کفر ،باب من طلب ثمرات المومنین ج5 )
🔸 امام #علی علیه السلام در نامه معروف خود به مالک به عنوان حاکم مصر چنین می نویسد:
کم ارج ترین افراد نزد تو باید کسانی باشند که نسبت به کشف و پخش عیوب و اسرار مردم حریص تر و بی باک ترند برای اینکه نوعاً مردم دارای عیوبی هستند که حاکم برای پنهان داشتن آنها از همه سزاوارتر است.
🔸 پس هرگز در صدد کشف کردن آن لغزش هایی که پنهان از تو (پنهان از حکومت ) صورت گرفته بر نیا
🔸 تو به عنوان حاکم مسلمین فقط مسئول پاکسازی جامعه از آلودگی های آشکار و ظاهری هستی ،درباره لغزش های پنهان مردم ، خداوند خود داوری خواهد
🔵 روزی یکی از دوستان اهل #تسنن به دیدنم آمده بود. گفت وگوی مفصلی درباره حقانیت #اهلبیت داشتیم از جمله به خطبه ی حضرت رسول اکرم ( صلی الله علیه وآله ) در #غدیر خم استناد کردم. ایشان میگفت: «مولا» در این حدیث به معنای #دوست آمده است. نهایتاً هر چه دلیل آوردم قبول نکرد. خداحافظی کرد و به سمت #بلوچستان حرکت کرد. یک ساعت از رفتنش گذشته بود که به او زنگ زدم و گفتم: کار خیلی مهمی با شما دارم باید برگردی. گفت: من باید بروم، وقت ندارم برگردم. خانوادهام منتظرم هستند، چه کاری با من داری؟ تلفنی بگو. گفتم: کار مهمی دارم، نمی توانم تلفنی بگویم، باید خودت اینجا باشی. 😊
👌خیلی اصرار کردم تا این که برگشت. وقتی به من رسید گفت: چه کار مهمی داری که من را از این همه راه برگرداندی؟ گفتم: میخواستم بهت بگم: #دوستت_دارم. گفت: همین! گفتم: بله. همین را خواستم به شما بگویم. دوستم ناراحت شد و گفت: خانوادهام منتظرم بودند و باید میرفتم، این همه راه من را برگرداندی که بگویی دوستت دارم، اذیت میکنی؟🙄😠 گفتم: سؤال من همین جاست. چطور وقتی شما با عجله به سمت خانواده ای که منتظرت هستند میروی و شما را از راهتان بر میگردانم تا به شما بگویم «دوستت_دارم»؛ ناراحت میشوی و در عقل من شک میکنی، ولی وقتی #پیامبر اسلام دهها هزار نفر را که با عجله به سمت خانواده ی خود میرفتند، سه روز در زیر آفتاب سوزان معطل کردند که فقط بگویند: «هر کس من را دوست دارد، علی را دوست بدارد» این کار پیامبر را عاقلانه میدانی؟ 😉 آیا این اقدام پیامبر ناراحتی مسلمانان را در پی نمی داشت؟ آیا آنان در عقل چنین پیامبری شک نمی کردند؟ با این کاری که کردم، دوستم با تمام وجود احساس کرد که چه حرف خنده داری زده است و اقرار کرد که پیامبر - در جریان غدیر خم - میخواست نکته ی مهم تری را بیان کند وگرنه برای بیان دوستی اش با #علی (علیه السلام) نیازی نبود مسلمانان را از راهشان برگرداند.»🙂
خاطره ای از #مولوی_شریف_زاهدی از علمای برجسته #اهلسنت بلوچستان که پس از تحقیق و بررسی به مذهب اهل بیت علیهم السلام گروید.
📚باید شیعه می شدم ، خاطرات شریف زاهدی ،ص 138
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة أميرالمؤمنين والائمة المعصومين عليهم السلام... #به_عشق_علی_علیه_السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
#حدیث_روز
#پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله:
💠 الزُّهْدُ فِي اَلدُّنْيَا قَصْرُ اَلْأَمَلِ وَ شُكْرُ كُلِّ نِعْمَةٍ وَ اَلْوَرَعُ عَنْ كُلِّ مَا حَرَّمَ اَللَّهُ
❇️ زهد به دنيا، عبارت است از: كوتاه كردن آرزو، گزاردن شكر هر نعمتى و پرهيز از هر آنچه خداوند، حرام كرده است.
📚 تحف العقول ج ۱ ص۵۸