eitaa logo
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
426 دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
15.9هزار ویدیو
73 فایل
کانالی برای ارائه مطالب متنوع سیاسی،اجتماعی ، مذهبی، ادبی و طنز..... کپی از مطالب کانال آزاد است https://eitaa.com/joinchat/1446576180C08cc5661cc لینک کانال کمیل👆 آیدی:👈 Canele_komeil@ ارتباط: @n_bande
مشاهده در ایتا
دانلود
شانس بزرگ فرانسه اینه که سلبریتی‌هاش اونقدر ابله و بی‌شرف نیستن که تروریست‌های پ‌ک‌ک رو‌ به عنوان مردم مظلوم کُرد معرفی کنن! ایشی‌خاکی
در این ۳ ماه هرچه در تاریخ شنیده بودیم ؛ ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارزش‌تسبیحات‌حضرت‌زهرا...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گلایه زندانیان زن از شایعاتی که خانواده‌های آنان را نگران کرده است/ فارس
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📽 | مراسم عزاداری شام شهادت حضرت فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۱/۱۰/۶ 🎞 تصاویر به مرور تکمیل میشود، در👇 https://khl.ink/f/51576
هدایت شده از KHAMENEI.IR
14011006_42945_1281k.mp3
16.42M
🎙بشنوید | سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین عالی در مراسم عزاداری شام شهادت حضرت فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۱/۱۰/۶ 🏷 🏴 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
14011006_42946_1281k.mp3
15.08M
🎙بشنوید | مداحی آقای حاج میثم مطیعی در مراسم عزاداری شام شهادت حضرت فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۱/۱۰/۶ 🏷 🏴 Farsi.Khamenei.ir
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
♨️کوفته تبریزی۰۰۰ داستان دنباله‌دار من و مسجد محل قسمت چهل و چهار ۰۰۰ اول لیوان‌های سالم رو به بزر
♨️تنبیه۰۰۰ داستان دنباله‌دار من و مسجد محل قسمت چهل و پنجم ۰۰۰ ناصر دست و پاشو گم کرد و گفت : اصلاً ولش کن! فعلاً بیاید شاممون رو بخوریم؛ الان سرد میشه! اینو گفت و درب دیگ رو برداشت و داد زد : وای یه خبر بد دارم: شام ساچمه‌پلو داریم با خورشت دل ضعفه!!! بعد گفت: آخ جون! ولی یه خبر خوب: به جاش کمپوت گیلاس هم داریم ، جای کبلایی خالی ، اگه الان اینجا بود کمپوتا رو بر میداشت و میگفت اینا جای اون کمپوتایی که کِش رفتید!! بیاید سریع بخوریم تا نیومده! همه زدیم زیر خنده بعدش گفت احمد جون! یادت نره هسته‌هاشو بکاری! اینجا کنار دریاچه آب زیاده ، حتماً درختای خوبی در میاد جون داداش!!! وای از خنده روده‌بُر شده بودیم. ساچمه پلو رو به زور کمپوتا قورت دادیم ، غذا که تموم شد ناصر رو کرد به علی و گفت: جناب آقای گارسون لطفاً به آشپزتون بگید بیاد سر میز ، خدمت ما! بعد سرش رو خاروند و رو کرد به احمد و گفت:جناب آشپز! دست شما درد نکنه ، غذا عالی بود! خیلی خیلی از شما ممنونم. بعد یهو داد زد: بابا این چیه پُختی؟ اینا عدسه یا سنگ ریزه؟؟ برنجا چرا عاشق همند و اینطور به هم چسبیدن و همدیگه رو بغل کردن؟ این برنجه یا شفته ؟ وای خدا ناصر سنگ تموم گذاشت ، تمام هنر زیبای بازیگریش رو نشون داد یه کمدین عالی ، ترکیدیم از خنده!! آقای قلعه قوند که همیشه به لبخند بسنده میکرد نتونست خودش رو نگه داره و برای اولین بار ما صدای قهقهه‌اش رو شنیدیم. پرسیدم علی هنوز چایی ذغالی مونده؟گفت: آره؛ ولی فکر کنم سرد شده باشه. گفتم: میشه لطف کنی و یه نگاه بندازی! ممکنه رو ذغال‌ها هنوز گرم مونده باشه ؛ میخوای ناصر هم بیاد کمکت. برید زود بیاید! میخوام یه خبر خوش بهتون بدم . احمد گفت : آره علی شاید چایی این شفته پلو رو بشوره و ببره پائین. میثم گفت : بهتره ناشکری نکنید باباجان ؟ مثلاً جنگه!! اینجام جبهه است نه خونه خاله؛ همین غذای گرمم که لب خط مقدم بهمون میرسه نعمته؛ جای دیگه فقط جیره جنگی و جیره خشکه میدن!! یادمه تو یه ماموریت برون مرزی به ما فقط خرما داده بودن ولی خدایی این دو هفته‌ای که اومدیم اینجا هر روز غذای گرم خوردیم.... حاج آقا قلعه قوند حرف میثم رو تائید کرد و گفت: یادمه یه وقتهایی تو کوه‌های برفگیر کردستان برف به سه متر میرسید ، و نه کسی میتونست بره؛ نه کسی میتونست بیاد. یه جایی جیره خشکمون هم تموم شد یه چند روز بی‌غذا موندیم مجبور شدیم نون‌های کَپک زده روزای قبل رو بخوریم تا زنده بمونیم.بچه ها به نون‌های کپک زده میگفتن : نون سبزی ، یه بار تا مرز شهادت پیش رفتیم ، خدا نجاتمون داد. یه قوچ کوهی واسه پیدا کردن غذا تا قله کله قندی بالا اومده بود و شکارش کردیم و از گوشتش تا راه باز بشه استفاده کردیم، باید شاکر خدا باشیم و از این بچه‌های آشپزخونه تشکر کنیم که زیر آتیش سنگین دشمن غذای گرم واسه ما تهیه میکنن. بعد این راننده‌ها از این راههای خطر ناک غذا میارن و به ما میرسونن. محمد گفت: پس برای سلامتی همشون صلوات ختم کن! علی و ناصر رفتن و هر طور شده یه سِری چایی درست کردند و آوردند. آقای قلعه قوند هم یه کمی نخود کشمش رو که واسه روز مبادا پس انداز کرده بود، آورد تا بخوریم ، وقتی همه نشستند ، رو به محمد کردم و گفتم : محمد تو میگی یا من بگم ، محمد گفت تو معاونی! تو بگو! گفتم: خوب همه‌تون شاهد بودید که صبح چه اتفاقی افتاد ، اولش باید از همه‌تون عذر خواهی کنم که ترسوندمتون. دوماً من نباید از گلوله جنگی آماده شلیک واسه عکس گرفتن استفاده میکردم، خودم اقرار میکنم کارم خطرناک و اشتباه بود. واسه همین از همه مخصوصاً حاج آقا قلعه قوند عذر میخوام ، یه دفعه ناصر پرید وسط حرفم و گفت عیبی نداره داداش آقا هم نمره بینش دینی خرداد تو رو صفر میده تا جبران بشه و دیگه از این اشتباها نکنی!! دوباره همه از خنده روده بُر شدند ، کلی زحمت کشیدم جو رو رسمی کنم، ناصر با تیکه‌ای که اومد کاسه کوزه منو ریخت به هم! بعد خنده ، یه دفعه جدی شدم!! احمد گفت : ناصر! هوا پسه!! مثل اینکه بازم گُل به خودی زدی !! ناصر خودش رو یه کمی عقب کشید ، گفتم: البته از طرف آقا ناصر هم از شما عذرخواهی میکنم که باعث شدم بترسید ، ناصر گفت : نخیرم!! تازه از خواب بیدارشونم کردم! خواب زیاد سَم خونشون رو بالا می‌بره ، تازه باید تشکر هم۰۰۰ یه دفعه جمشید داد زد ساکت شو!! یه دسته گل به این بزرگی به آب دادی، دو قورت و نیمت‌ هم باقیه؟؟ ببین دست‌های باند پیچی شده برادر خرم رو! یه کمی خجالت بکش! من گفتم : همه‌مون میدونیم که آقای قلعه قوند اهل تنبیه کردن نیست ، به همین خاطر من و ناصر خودمون تصمیم گرفتیم خودمون رو تنبیه کنیم! یه دفعه ناصر زیر زبونی گفت : آخه کِی؟ من غلط میکنم که یه همچین تصمیمی بگیرم ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎 اکرم صلی الله علیه و آله إنَّ اللّه َ يَغضَبُ لِغَضَبِ فاطِمَةَ و يَرضى لِرِضاها. به يقين خداوند با خشم فاطمه به خشم مى آيد و با خشنودى او خشنود مى شود. 📚 بحار الأنوار ، ج 43 ، ص 320