چشم بر هم زدنی قافلهات آمد و رفت،
حالا که وقتِ وداع است گویی تمامِ غمِ عالم را ریختهاند درونِ سینهی من ..
هیئتها و روضهها تمام شد، هر کس به یک طرفی رفت،کتیبهها را هم جمع کردند تا سالِ بعد،
اما کتیبه های دلِ من همیشه نصبن بر رویِ در و دیوارِ قلبم،هر ماه از سال که نگاه کنی سَر درِ ورودیاش این جمله را میبینی:
این دل عزادارِ حسینع است.
اربابم؛دلم تا ابد عزادارِ غمِ توست ..مانند هرسال بعد از اتمامِ ماهِ عزا میروم گوشهایی زانوی غم بغل میگیرم،،تا سال بعد هم معلوم نیست دوباره این نوکر را بخری یا ن.. عجل بگذارد یا ن .. اما فقط یک درخواست دارد این نوکرِ بی دست و پا، زبانم لال یک وقت دستم را رها نکنی، به حالِ خودم رهایم نکنی.. ای عهده دارِ مردمِ بی دست و پا؛
حلالم کن آقا جانم، أنا خجلٌ لانني لم أمُت في عزاءك... ساده تر بگویم:
- شرمنده ام تو روضه هات نمردم..(:
#دِل_نوشته