خواستم جان را به قربانش کنم خندید و گفت
لااقل رأیی بده ، من نیز جبران میکنم .
شباهت دارد عشق ِما به احوالات ِاین دوران ،
تویی یک عالمه تحریم ِبی پایان ، منم ایران .
من که هر شب با خیالت گرم ِصحبت میشوم ،
هر کجا هستی بخواب آرام ِجانم ؛ شب بخیر .
صبحبخیر گفتن ِما محض ِادای ِادب است ،
ورنه چون صبح برسد اول ِخوابیدن ِماست .
نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم ،
- اذان گفتند و من کاری نکردم ؛ کافرم یعنی ؟
بهسر هوای ِتو دارم خدا گواه من است ..
اگر رسیده نمازم ، به رکعت ِپنجم !