#چند_روایت
🔸بُرشهایی از زندگی شهید عباس کردانی
🌼 #محصول|عباس کشاورز بود. یه سال کل محصولش از بین رفت؛ اونم فقط بخاطر اینکه برا دفاع از حریم اهلبیت (ع) رفت سوریه.
🌼 #موکبمنحرفین|رفته بود توی موکب منحرفین اعتقادی. بهش گفتند تو گمراه شدی؛ بیا هدایت شو... یه روز رفت و چهار ساعت باهاشون بحث کرد. میگفت: خدا شاهده طوری شد که بین همهشون شک و شبهه انداختم...
🌼 #دعا_برای_رفقا|یه بندهخدایی بهش گفت: عباس! تو چطور همهی رفیقات رو توی نماز شب دعا میکنی؟ گفت: حوصله میذارم و گاهی دو ساعت همه شون رو دعا میکنم... میگفت: حداقل هفتهای یکبار باید همه رو دعا کنی؛ بعضی موقعها هر شب، بعضی موقعها هفتهای یکبار...
🌼 #خودِخدا|توی جلسهای یه بنده خدا داشت از اجر شهدا میگفت که خدا اونقدر به شهید اجر میده تا راضی بشه. عباس گفت: من فقط خودِ خدا رو میخوام به عنوان اجرِ شهادت؛ به غیر از این راضی نمیشم.
🌼 #براى_خدا| به رفیقش میگفت: خیلی حواست باشه هر کاری میکنی برای خدا بکن؛ برا دلت هم نکن؛ اینم کار سختیه. ممکنه در ماه یک کار رو بتونی واقعاً برای خدا انجام بدی؛ اما همیشه به این فکر باش [نیت و تلاشت این باشه] که هر کاری میکنی فقط برای خدا باشه.
🌼 #شناساییرفیق|عباس میگفت: برا شناختن دوستات اونا رو با دو تا چیز امتحان کن: یکی مال و دیگری عزیزترین چیزاشون؛ اگه دوست واقعی باشن دریغ نمیکنن؛ من خودم اگه دشمنم ازم چیزی بخواد کمکش میکنم، فقط برا کسی که دشمن اعتقادی باشه کاری نمیکنم
📚 منبع: کتاب "برادرم عباس"
🔸۱۹بهمن؛ سالروز شهادت عباس کَردانی
https://eitaa.com/Chiefs