هدایت شده از برخاستهازخیالات🇵🇸
یک گوشه نشسته بود و زار میزد،مدام این جمله را تکرار میکرد و گریههایش شدت میگرفت:
-من گمش کردم...من گمش کردم!
و شدیدتر از قبل گریه میکرد؛هیچکس نمیدانست چه بر سرش آمده بود،بعضا اطرافیانش میگفتند:
+حتما دیوونه شده!!!
اما دخترک دیوانه نبود،گریهها و حرفهایش حتما معنی خاصی داشتند!
+چیو گم کردی؟کیو گم کردی؟
با گریه جواب داد:
-نمیدونم،هیچی نمیدونم فقط میدونم خیلی وقت پیش یه نفر بود،نه غمی داشت و نه غصهای،نه گریه میکرد و نه همیشه ناراحت بود..یادمه خیلی دختر شادی بود و همه دوستش داشتن؛همیشه با دوستاش درحال بگو بخند بود،پرحرف و پرانرژی بود ولی..نمیدونم چیشد که یهو خودمو گم کردم:)!?
#خودنوشت✍🏻