eitaa logo
Motivation🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
21 فایل
یا مولا حسن مجتبی:) سلام سید احوالت؟ بنده هارمهرم✋🏻 بیاید راجب همه چی حرف بزنیم دوستان:) https://daigo.ir/secret/8360078754 کانال قرارگیری ناشناسا: https://eitaa.com/its_tea_time کانال خودتونه رفقا غریبی نکنید🗿
مشاهده در ایتا
دانلود
Motivation🇵🇸
آقا من میگم دیگه نور شمع و چراغ قوه گوشی پاسخگو نیست همگی بریم یه چن تا فانوس بخریم بذاریم تو خونه،
الان چهل پنجاه نفر میخوان بریزن تو خونه خب، مثل روستاهای چهل پنجاه سال پیش باید تو تاریکی و نور شمع از مهمونا پذیرایی کنیم🚶
Motivation🇵🇸
الان چهل پنجاه نفر میخوان بریزن تو خونه خب، مثل روستاهای چهل پنجاه سال پیش باید تو تاریکی و نور شمع
بابا حداقل روزا برقو قطع کنید تاریک نباشه مسلمونا💔 لابد زمستونم میخوان گازارو قطع کنن
هدایت شده از خاکستر زرد''
درسته که اولین دیدار تعیین کننده هیچی نیست اما اولین دیدار من با خوابگاه قرار نیست توی نظرم تغییری ایجاد کنه! حتی اگه بحثِ یه عادت و روتین برای دانشگاه هم باشه من ، اتاق ، خونه و خانواده ی خودم رو میخوام!! دلتنگی هم عجیبه ، نه از نوع دوست داشتن آدما ؛ این دفعه از نوعِ مکانی مثلا قم برای من شهریه که می تونم هر زمان دلتنگش بشم ، به هرجایی که سفر میکنم همانند سازیش با قم از موضوعات علاقمند ذهنمه تا با دوغ ( و اگه تکنولوژی پیشرفت چشمگیری داشته باشه که سالاد شیرازی آماده بفروشه تا حتما کنارش داشته باشم ) سفرنامم رو بچینم! آره خلاصه ، به هرحال من اینجام! روی تخت ، توی اتاق و مکانِ خوابگاه... شاید این حس منفوریت از دیوار های خوابگاهه که بهم فشار میده و شاید هم مقصر خوده منم؟! این چیزیه که از آدم های اطرافم میشنوم.. اما چرا همیشه اونی که باید سرزنش بشه و مقصره منم؟ احساس آبی شدن دارم یه سرمای خاصی داره ، می بینم که حتی جهنم هم ازش وحشت داره از اینکه اون نوای آبی درونم حلول پیدا کنه... صدای آژیر خطر رو می شنوم و نمیدونم باید چیکار کنم. شاید باید گوشی رو پرت کنم کنجی شاید هم از خجالت فیلم های ندیده ام دربیام. صدای اذان صبح میاد، فکر کنم بهترین تصمیم اینه که پاشم و نماز بخونم. امیدی که با هر کلمه از اذان موقع صبح میگیرم میتونه روزم رو بسازه. به قول استاد چمران تا صدای اذان از گلدسته ها بلنده ، نا امیدی گناه کبیره است! از هارمهرِ خوابگاهی امروز: ۱۴۰۳/۸/۱۹ ____ روز ها و خاطراتِ رقم خورده نوشته هایی که از اجتماع نقیضین اومده لبخندی زد و از خجالت چند سال پیش خودش با بهم زدن نوشته ها دراومد. _ خدای من، دغدغه های عجیب غریبم هیچ وقت قرار نیست عوض بشن حتی هنوز هم توی اولین دیدار باهام فکر میکنن حصارم رو دور خودم کشیدم و بالا بهشون نگاه میکنن فکر میکنم همه ی ما عجیبیم! عجیب تر از هارمهر حال ، آینده و گذشتش... امروز: روزگاری از آینده ی نچندان دور ● ● از طرف خاکستر زرد به: https://eitaa.com/Chocolate2005
Motivation🇵🇸
از طرف خاکستر زرد به: https://eitaa.com/Chocolate2005
0:45 این تیکه از این آهنگ تو ادیتا خیلی خیلی به دلم نشسته بود ولی آهنگشو نداشتم، ممنونم:) And if you have a minute, why don't we go, Talk about it somewhere only we know?! و درمورد متن تنها چیزی که میتونم بگم اینه: یاخدا! خیلی دقیق بود، و کاملا نشون میداد که چقدر پیامای اینجا بادقت خونده شده واسه نوشتن این تقدیمی و این خیلی جالب بود، واقعا جذاب ترین تقدیمی ای بود که تا به حال گرفتم از زحمتتون ممنونم لذت بردم🙏🏻✨🌱
Motivation🇵🇸
ناشناس پرسیدید پس چرا نگفتم، میگم دوستان درحال آماده سازی مطالب هستم، این دو روزم همش تو راه بودم بر
امشب انشاالله تکمیل میکنم نوشته ها رو و فردا میذارمشون چنل، امیدوارم کمک کننده باشن:)
Motivation🇵🇸
تازه شاید باورتون نشه ولی تو گرمای پنجاه درجه برقا رفته
آره قمیم و برقا میره، تازگی هم خوزستان بودیم اونجاهم برقا میرفت تو اون گرمای وحشتناک🗿
Motivation🇵🇸
خب بریم برای آشنایی با خوابگاه:
خب. اول از همه بگم شرایط خوابگاه چطوره. من فقط تو یه خوابگاه بودم که اتفاقا از نظر رفاهی اوکی بود، پس نمیتونم بگم کل خوابگاها چطورن ولی طبق تجربه خودم خوابگاه یه ساختمون بسیار بزرگ و دو یا چندطبقه متشکل از چندین و چند اتاقه. این اتاقا هرکدوم پر از تختن، بسته به سایز اتاق از چهار تخت تا حتی بعضا چهارده تخت هم توشون هست. خوابگاه ما هشت تخته بود(چارتا تخت دوطبقه)، یعنی ما با هفت تا آدم دیگه تو یه اتاق زندگی میکردیم ولی تو اردبیل یه شب از طرف محل کار بابام رفتیم تو یه خوابگاه خوابیدیم و اون خوابگاه چهارده تا تخت داشت، ینی هفت تا تخت دوطبقه. و خوابگاه ما دستشوییاش عمومی بود بیرون اتاقا تو سالن، یعنی ده دوازده تا سرویس تو سالن بود به تعداد اتاقا و حمامم همینطوری یه ور دیگه سالن بود. آشپزخونه بیرون سالن تو خیاط خلوت بود و لباسشویی و گاز و آبجوش اینا توش بود و حیاط خلوتم جا واسه پهن کردن لباس بود. البته تو اردبیل سرویس بهداشتی و حمام یکی بود و داخل خود اتاق بود که خب واقعا بد بود چون اتاق کوچیک بود و چارده تا آدمم از اون سرویس استفاده میکردن و خیلی بو میگرفت اتاق ولی خب یه سری خوابگاها همینطورن دیگه. تو اتاق ما دوتا کمد دیواری بود که هرکدومو اگه درست یادم باشه هشت یا ده طبقه کرده بودن و درشون مشترک بود، ولی میشد وسایل بزرگ مثل ساکارو زیر تختا یا جاهای بلااستفاده اتاقم گذاشت. البته خوابگاه ما خوابگاه قدیمی بود و خوابگاه جدیدی که تاسیس کرده بودن خیلی حالت سوئیت طور داشت، کلا دوتا تخت دوطبقه توشون بود و کمداشونم درای جدا داشت ولی خب کوچیکتر بودن.
Motivation🇵🇸
خب. اول از همه بگم شرایط خوابگاه چطوره. من فقط تو یه خوابگاه بودم که اتفاقا از نظر رفاهی اوکی بود، پ
سلف دانشگاه خودش غذا میداد و ما نیازی به آشپزی نداشتیم هرچند یه سریا اگه دوست نداشتن غذای سلفو یا همینطوری محض تنوع درست میکردن یه چیزایی مثل ذرت مکزیکی و سیب زمینی سرخ شده و این چرت و پرتا، یا از خونه غذ میاوردن دو سه روز داغ میکردن میخوردن🗿ولی یه سری دانشگاها که خوابگاهشون خارج از دانشگاهه فکر نکنم غذای سلف هر وعده گیرشون بیاد و احتمالا مجبورن آشپزی کنن ولی خب نمیدونم اینو. غذای دانشگاه خیلی تعریفی نیست، ولی به شخصه آدم بدغذایی نیستم و برعکس یه سریا که کلا میگفتن نمیشه غذارو خورد به نظرم در اون حدم بد نبود غذا، فقط خیلی مضر بود غذاها واسه منی که همیشه سالم زندگی کردم، همش برنج اونم نه بهترین برنج، غذاهای آماده برای شام زیاد میدادن مثل الویه یا ناگت که خب من نمیگرفتم و باز برنج میگرفتم اجبارا، چربم بود غذاهاشون و نوشابه هم زیاد میدادن که باز من همیشه نمیخوردم نوشابه هارو ولی به هرحال با همین برنج خوردنای مداوم و چربی بالای خورشتا تو نه ماهی که خوابگاه بودم یه کیلو یا یه کیلو و نیم اضافه کردم🗿💔 که خب راه حلم داشتما، مثلا یه وقتایی جوجه یا کبابو با نون میخوردم که اینقدر برنج نخورده باشم یا میگم هیچوقت غذاهای آماده رو رزرو نمیکردم اصن. خلاصه که غذا اینطوره، بهتره آدم بدغذایی نباشید یا رو خودتون کار کنید که پدرتون درنیاد اونجا، خلاصه بگم آقا نازنازی نباشید که هم پدر خودتون تو خوابگاه درمیاد هم پدر بقیه رو درمیارید.
Motivation🇵🇸
سلف دانشگاه خودش غذا میداد و ما نیازی به آشپزی نداشتیم هرچند یه سریا اگه دوست نداشتن غذای سلفو یا هم
حالا خوابگاه یه سری قوانین داره. اول بگم که خوابگاه سرپرست داره، ینی یه اتاق سرپرستی تو هر خوابگاهی هست که یه سرپرست اونجاست و مسئول امور خوابگاه و حل مشکلات و نظارت و خلاصه سرپرستیه دیگه. کمک سرپرستم داشتیم ما، یک یا چندنفر که به سرپرستا تو کارا کمک میکنن. هرشبم حضور و غیاب داشتیم. تو خوابگاه ما از ساعت ده یازده در خوابگاهو قفل میکردن و هیچوقت نفهمیدم چرا، ولی نمیدونم بقیه خوابگاهاهم اینطورن یا نه. تلوزیونم همون ساعت باید خاموش میشد دیگه، یه تلوزیون عمومی تو سالن بود. ساعت یازده هم خاموشی بود ینی لامپای سالن خاموش میشد و اگه میخواستی لامپ اتاقتو روشن بذاری و بیدار بمونی نه نورش نه سروصداتون نباید برای بقیه مزاحمتی ایجاد کنه. حتی آشپزخونه رو هم میبستن واسه ما🗿💔فقط شبای امتحان باز بود و لامپای سالن روشن بود، بقیه سال مگه این که کار ضروری داشته باشی تا بازش کنن بعد از ساعت خاموشی. که باز میگم، قوانین خوابگاها باهم متفاوته ولی خب هیچ خوابگاهی این اجازه رو نمیده که دانشجو ساعت خواب بخواد مزاحمت ایجاد کنه واسه بقیه. از دیگر قوانین خوابگاه پوششه، پوشش شما نمیتونه خیلی باز و برهنه طور باشه. در حد تی شرت شلوار یا حالا شلوارکی که کوتاه نباشه تا پایین زانو باشه مثلا اوکیه. که بازم فکر کنم قوانین پوشش متفاوت باشه تو خوابگاهای مختلف ولی خب خود آدم معذب میشه خیلی لخت بگرده جلو پونصدتا آدم🗿از دیگر قوانین خوابگاه ساعت ورود و خروجه. ینی مایی که خوابگاهی بودیم، اگه میخواستیم بریم بیرون باید تا ساعت هفت و نیم هشت برمیگشتیم دانشگاه وگرنه برامون تاخیر ثبت میشد و تاخیرا اگه زیاد میشد دردسر داشت.