eitaa logo
オレンジ色の春の花✨🍊
86 دنبال‌کننده
112 عکس
6 ویدیو
4 فایل
گربه💤:این همه حرف در مورد خون و خشونت منو مریض می‌کنه. کلاه‌دوز🎩: برای از بین بردن این حس توصیه می‌کنم چای بخوری Made by: Alex's girl 🌟🌻 جهت آشنایی https://eitaa.com/Citrus_aurantium_m/7
مشاهده در ایتا
دانلود
الهی بگردم برات لوکاس
ONE SHOT of Santiago's court case part2 تپش قلب ایسی به قدری زیاد بود که به سادگی میتونست اون رو بشنوه . نمی‌خواست ببینه چه بلایی سر پدرش میاد . سعی کرد بهش هشدار بده .. سعی کرد از بین دست آدمهای مارکسون بیرون بیاد و اون شیشه رو نابود کنه . اما همه چیز توی اون لحظه تقریبا غیر ممکن به نظر می‌رسید. و قبل از اینکه ذره ای فایده داشته باشه همه چیز تموم شده بود. طولی نکشید‌ که پوست ادموند رنگ پریده تر شد و نفس هاش سخت و سنگین شد ، واضح بود که درد و سوزش درون بدنش تنفسش رو مختل کرد . خودش به چشم دیده بود پدرش هیچوقت کوچکترین ترس یا احساسی نسبت به نوشیدن سموم نداشت . این اولین باری نبود که اون مسموم میشد ، اما اولین باری بود که چنین واکنشی نشون میداد . با دستور مارکسون ، اونها اجازه دادن ایسی آزاد بشه . مارکسون رو به ایسی پوزخند زد و گفت _ پونزده دقیقه در های این انبار باز میمونه. توی این پونزده دقیقه ،تو زمان داری فرار کنی ، یا میتونی بمونی تا پدرت رو نجات بدی ، که البته گمون نمیکنم کاری از دستت بر بیاد ‌... مهم نیست. انتخابت رو بکن. فقط پونزده دقیقه وقت داری . و بعد از انبار خارج شد . ایسی با تمام سرعت سمت ادموند دوید ، در حالی که تمام تلاشش رو میکرد تا اجازه نده آخرین تصویری که از دخترش داره ، یه جفت چشم خیس باشه . نفس عمیق کشید و زمزمه کرد _ چرا ....؟ ادموند به آرومی بازو های ایسی رو گرفت و فشرد . و بعد با آرامش گفت _ زنده و سالم نگه داشتن تو در هر حال و هر شرایط ، مسئولیت من هست . در ضمن ، الان اهمیت نمیدم به چی فکر می‌کنی .. خم شد و توی گوشش زمزمه کرد _ چیزی که بهش اهمیت میدم اینه که الان باید بری. به هر قیمتی. توده ی سنگینی که گلوی ایسی رو سخت می‌فشرد ، هر لحظه عذاب آور تر میشد _ این در بازه..... بیا باهم بریم .. لطفا ... از پسش برمیایی ، نه ؟ ادموند نتونست جلوی لبخندش رو بگیره _ به خودت نگاه کن . هنوز به اندازه ی کافی مثل یه سانتیاگو نشدی ، چطور میتونم اجازه بدم وقتی انقدر جوون و خامی بمیری ؟ ایسی بهت زده شد. با اضطراب گفت - از چی حرف میزنی ؟ ... نفس سنگین و گرم ادموند به صورتش خورد. اون داشت درد میکشید ، اما طوری ایستاده بود که انگار قرار نیست هیچوقت بمیره. لبخندش به پوزخند کوچیکی تبدیل شد و گفت _ انقدر بی دقت و بی حواسی که هنوز متوجه نشدی بیست و پنج ... شاید هم بیست و شیش تیرانداز ما رو هدف گرفتن . لبش رو با زبونش خیس کرد و زمزمه کرد - فقط برو ... ایزابل ....من آدم سخت و منفوری ام. هیچکس حتی نمیتونه تصور کنه که ترحمی از من ببینه ، اما حالا می‌خوام برای تو جونم رو به خطر بندازم. متوجه میشی ؟ پس اجازه نده بزرگترین فداکاری عمرم بی ارزش بشه. این بهترین کاریه که میتونی انجام بدی . دستش رو از روی بازوی ایسی برداشت و به ساعتش نگاه کرد . ادامه داد _ پنج دقیقه گذشته. اینجا انبار بزرگیه ، به سادگی نمیتونی راه خروج رو پیدا کنی . همین الان برو. برادرت به تو احتیاج داره... ایسی حالا با وحشتناک ترین دوراهی تمام عمرش مواجه بود . کدوم رو باید انتخاب می‌کرد ؟ برادرش رو ناامید میکرد و کنار پدرش میمرد؟ یا پدرش رو تنها میزاشت و به برادرش ملحق میشد ... به هر حال با ریموند میتونست دست کم انتقام بگیره. اون مرد هم یه بچه نبود . ابدا . _ برمی‌گردم. حتی برای بردن جسدت. Find me on : @Citrus_aurantium_m 🍊
https://eitaa.com/lovemoon99 اینکه با من همراهی و همکاری نکنید منطقیه اما حداقل بیایید کسی به خوبی لیدی مون رو فراموش نکنیم 👈👉
هدایت شده از صندوق پستی نینا
📪 پیام جدید نقد میخوای برای متنت؟ باشه الان میگم . کاملا بی محتوا و چرت
هدایت شده از صندوق پستی نینا
📪 پیام جدید خودت خندت نمیگیره اینا رو پست می‌کنی ؟؟ جالیه میبینی هیچکس تحویلت نمیگیره و بازم ادامه میدی
هدایت شده از صندوق پستی نینا
📪 پیام جدید یه ذره هم جالب نیستن تو نقاشی هم که فلجی و حتی اینا رو هم پست می‌کنی.
هدایت شده از صندوق پستی نینا
📪 پیام جدید تازه خودتو با لیدی مون مقایسه می‌کنی در حالی که در برابر اون هیچی نیستی
هدایت شده از صندوق پستی نینا
📪 پیام جدید به نظرم دیل بزن و برو هم چنل و هم اکانتت
هدایت شده از صندوق پستی نینا
📪 پیام جدید تو ستویا هم هیچکس تحویلت نمیگیره چون خیلی کرینج و بچه سالی
هدایت شده از صندوق پستی نینا
📪 پیام جدید در جریان باش که من اصن عضو نیستم که بخوام لفت بدم. عمرا دلم بخواد عضو چنل حوصله سربر و بی محتوایی مثل چنل تو باشم.
هدایت شده از صندوق پستی نینا
📪 پیام جدید آدم بی استفاده که میگن تویی اسم خودتو هنرمند نزار