❤️🍃
💁♀ #زنانه عاشق شو ؛
💁♂ #مردانه از عشقت محافظت کن ؛
🍼 و کودکانه
سالهای سال #عشقت را تازه نگهدار . . .
💓 #سبک_زندگی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🌸 دختــران چــادری 🌸
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هفتم 💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هن
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هشتم
💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه #وحشت کنم.
در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمردهاش به #شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من میترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این #معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس #دعا کن بچهام از دستم نره!»
💠 به چشمان زیبایش نگاه میکردم، دلم میخواست مانعش شوم، اما زبانم نمیچرخید و او بیخبر از خطری که #تهدیدشان میکرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.»
و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!»
💠 رزمندهای با عجله بیماران را به داخل هلیکوپتر میفرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او میخواست #حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکمتر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلیکوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!»
قلب نگاهم از رفتنشان میتپید و میدانستم ماندنشان هم یوسف را میکُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت.
💠 هلیکوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزانمان را بر فراز جهنم #داعش به این هلیکوپتر سپرده و میترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پارههای تنمان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا #توکل کنید! عملیات آزادی #آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آزادی آمرلی نزدیکه!»
شاید هم میخواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمانمان کمتر دنبال هلیکوپتر بدود.
💠 من فقط زیر لب #صاحبالزمان (علیهالسلام) را صدا میزدم که گلولهای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظهای که هلیکوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاریهای برادرم را به #خدا سپردم.
دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را به سمت خانه میکشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی میرفتم و باز سرم را میچرخاندم مبادا #انفجار و سقوطی رخ داده باشد.
💠 در خلوت مسیر خانه، حرفهای فرمانده در سرم میچرخید و به زخم دلم نمک میپاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره در حالیکه از حیدرم بیخبر بودم، عین حسرت بود.
به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد.
💠 نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش #اسیر عدنان یا #شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بیاختیار به سمت کمد رفتم.
در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس #عروس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم.
💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس #انتظاری که روزی بهاریترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بیاختیار به سمت باطری رفت.
در تمام لحظاتی که موبایل را روشن میکردم، دستانم از تصور صدای حیدر میلرزید و چشمانم بیاراده میبارید.
💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست #دعا شده بود تا معجزهای شود و اینهمه خوشخیالی تا مغز استخوانم را میسوزاند.
کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن #امام_مجتبی (علیهالسلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند!
💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با #رؤیای شنیدن صدای حیدر نفسهایم میتپید.
فقط بوق آزاد میخورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان #امید پر کشید و تماس بیهیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد.
💠 پی در پی شماره میگرفتم، با هر بوق آزاد، میمُردم و زنده میشدم و باورم نمیشد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و #عشقم رها شده باشد.
دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه #خدا زار میزدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی میلرزید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🆔 @Clad_girls
تغییر نام اورژانس بیمارستان میلاد لاهیجان به نام پرستار فداکار بیمارستان، نرجس خانعلی زاده
🔺نرجس خانعلی زاده پرستار جوان بخش اورژانس بیمارستان میلاد لاهیجان بود که در ۶ اسفند ماه سال گذشته و در سن ۲۵ سالگی در اثر ابتلا به ویروس #کرونا در گذشت./ایلنا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🔶. #وزارت_ارشاد #صداوسیما دستگاههای فرهنگی .. همگی مقصر تغییر #ذائقه و #فرهنگ جامعه اند..
به دروغ و حیله میگویند #اعتیاد و #خیانت و #قتل و #روابط_نامشروع و بی ادبی و .. #واقعیتهای_جامعه هستند..
و کسی نمیگوید مگر #مهربانی، #عفت، پاکی، #حیا، #غیرت، مومن بودن، وفاداری، کاری بودن و.. واقعیت های جامعه نیست؟ 🤔😞
🆔 @Clad_girls
🌸 دختــران چــادری 🌸
🔴📢 #ویژه / توجه 👆👆👆 🎖از این فایل صوتی #مسابقه داریم 📚 بخشی از کتاب زندگانی بانوی ایرانی 🆔 @Cla
بانو۵.mp3
10.96M
🔴📢 #ویژه / توجه
👆👆👆
🎖از این فایل صوتی #مسابقه داریم
📚 بخشی از کتاب زندگانی بانوی ایرانی
🆔 @Clad_girls
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
#اسپانسر داریم چـــــــه اسپانسری ⁉️😍
#بزرگترین فروشگاه #فانتزی_دخترونه در ایــــتـــــا 😉👇
⚜ ست #ساق_دست و گیره روسـرے🔸
⚜ مگنت #پازلی با عکـس شـخصی🔹
⚜ #زیورالات عـــفاف و حجاب🔸
⚜ #پیــکسل با عکس دلخواه🔹
⚜ دفـتـرچه هاے #گلـــگلی🔸
⚜ #تابلوهای خانه عشق🔹
و ...
محاله بتونی از کنارش رد بشی و جوین ندی‼️ 👇
http://eitaa.com/joinchat/3057516544C4d0b1d8abb
🌸 دختــران چــادری 🌸
#اسپانسر داریم چـــــــه اسپانسری ⁉️😍 #بزرگترین فروشگاه #فانتزی_دخترونه در ایــــتـــــا 😉👇 ⚜ ست #
☝️😍
🔴 #اسپانسر این هفتمه مسابقه مون هستن😎
✅ برنده مسابقه باید عضو کانال اسپانسر هم باشند
⏰ فردا شب راس ساعت ۲۲:۳۰ منتظر باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.¸¸.•°˚˚°❃◍⃟🇮🇷◍¸.•
.¸¸.•°˚˚°❃.¸¸.•
🇮🇷
💚تا کسی شهید نبود شهید نمیشود
شرط شهید شدن شهید بودن است...💔
#کلامی_از_سردار_دلها
💠 یاد شهید باصلوات 💠
💌 #راه_حسینی
دارم خودم را
عادت میدهم که در
گذشته نمانم... به حالا یا
به آینده فکر کنم 🍀
.
اما بگذار به
بعضی گذشتهها فکر کنم...
به لحظههای خوب و قشنگی که
در #بین_الحرمین قدم زدم
یا به امید و
آرزوهایم برای رسیدن . . .🕊
.
من هنوز هم
پر از امید رسیدنم
❤ و عـاشقانه زمزمه میکنم:
.
#السلام_علی_الحسین_و
#علی_علی_ابن_الحسین
#و_علی_اولاد_الحسین_و
#علی_اصحاب_الحسین 🌸🍃
.
.
🆔 @Clad_girls