6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 سکوت #چرخنده درباره اتهامات شهربانو منصوریان شکست ‼️
♨️ مدتی پیش شهربانو منصوریان با حضور در یک تلویزیون اینترنتی اتهاماتی به الهام چرخنده وارده کرده بود...
🔴 اما پاسخ #کوبنده و البته #محترمانه الهامچرخنده به این اتهام ها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
.
🔴 این روزا این اراذل سعی دارند با گذاشتن لایو های پرسر و صدا و سخیف فضای مجازی رو تسخیر کنن .
قطعا تماشا کننده های این لایو ها عاشق زندگی مبتذل و لایف استایل مزخرف این شاخ های مجازی نشدن ، بلکه اون ها تنها با مطرح کردن مسائل و شوخی های جنسی سعی در مطرح کردن بیشتر خودشون دارن.
دوست عزیز اون چیزی که شما داری رو همه(حتی حیوونا) هم دارن فقط تصمیم نگرفتن که باهاش فالوور جذب کنن😒
.
پ ن: این هیجان های جنسیِ بی هنر رو الکی شاخ نکنیم!
.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
12.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
¸¸.•°˚˚°❃◍⃟🇮🇷¸.•
امام خامنه ای:
من کتابی خوندم در مورد شهید ابراهیم هادی....
خوب خیلی کتاب خوبیه خیلی جذابه...
من این کتابو ک خوندم تا مدتی دلم نمیومد از رو میز برش دارم....
➕ #نماهنگ_شهید_ابراهیم
🎉اول اردیبهشت سالگرد تولد💚
وقتی معلوم شده که حرم ها کمترین سهم را در شیوع #کرونا دارند، چرا باید هنوز حرمها بسته باشند؟
وقتی متروها و خط واحدها و فروشگاه های بزرگ و کوچک با آن حجم از ازدحام جمعیت باز هستند و فعالیت دارند چرا مساجد و اماکن مقدسه همچنان باید تعطیل باشند . آیا جریان غربگرا به بهانه کرونا علیه دین و امکان دینی کودتا به راه انداخته اند؟
🆔 @Clad_girls
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
13.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 جهان در مقابا خدا زانو زن و آسمان را به کمک طلبید ....
حتی تمدن هایی که خود را از خدا جدا کردند با شیوع ویروس کرونا به سمت خدا روی آوردند ... .
.
#کرونا #کروناویروس #در_خانه_بمانیم
🆔 @Clad_girls
🔪 از هم #پاشیدگی!
🔻 رهبر انقلاب: آن روزی که زنان غربی راه غلط اهمیت ندادن به خانواده و فرزند را شروع نمودند، فکر نمی کردند که جامعهی آنها، دچار چنین وضعی شود که نوجوان دوازده ساله، هفتتیر ببندد، یا چاقوی ضامندار در جیب خود بگذارد و در گوشه و کنار خیابان، اگر توانست کسی را بدون هیچ ملاحظهای بکشد!
وقتی #خانواده از هم پاشید، وضعیت این گونه می شود.
#سبک_زندگی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🌸 دختــران چــادری 🌸
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_چهارم 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و ز
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_پنجم
💠 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت.
میدانستم از #شیرخشک یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد.
💠 از پلههای ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نهتنها #پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟»
بیقراریهای یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل #همسایه را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم.
💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقیمانده را در شیشه ریخت.
دستان زن بینوا از #شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بیهیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد.
💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر میکرد و من میدیدم عباس روی زمین راه نمیرود و در #آسمان پرواز میکند که دوباره بیتاب رفتنش شدم.
دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با #گریهای که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!»
💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان #آسمانیاش شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با #حاج_قاسم قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را #مشتاقانه به سمت معرکه میکشید.
در را که پشت سرش بستم، حس کردم #قلبم از قفس سینه پرید. یک ماه بیخبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفسهای بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد.
💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!»
او #دعا میکرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد.
💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :«#حاج_قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی #داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت #سید_علی_خامنهای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!»
سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم #سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش #داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!»
💠 با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم میپیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرماندههای شهر بازم #اماننامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از #آمرلی بره بیرون!»
او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما #نارنجک آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید.
💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس #اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود.
اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت #ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش میآورد، عذاب میکشید و اگر #شهید شده بود، دلش حتی در #بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود!
💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم #آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد.
نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را #سیر کند. بهسرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد.
💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به #شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم.
همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی #رزمندهای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید :«حاجی خونهاس؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 دختــران چــادری 🌸
🔴📢 #ویژه / توجه 👆👆👆 🎖از این فایل صوتی #مسابقه داریم 📚 بخشی از کتاب زندگانی بانوی ایرانی ❌ #تیزر
بانو۱.mp3
10.17M
🔴📢 #ویژه / توجه
👆👆👆
🎖از این فایل صوتی #مسابقه داریم
📚 بخشی از کتاب زندگانی بانوی ایرانی
🆔 @Clad_girls
💌 #یه_اتفاق_ساده
پچ پچ پچ...
صدای حرفهاشون رو میشنیدم
یواش پشت سرم راه افتاده بودند و
به همدیگه از من میگفتند
قدمهام رو تندتر کردم...
قدمهای اونا هم تندتر شد...⚡
.
دلم شکست ⛅
با خودم فکر میکردم من که
کاری به اینها ندارم؛ من که شبیهِ
اینا نیستم ... من که...
.
یهو
نگاهم به لباسهام افتاد
🎨 خب راستش رنگهاش مدلش ...
خب آخه اینا که...
.
.
🔆 امام علی (ع) میفرمودند:
#من_وضع_نفسه_مواضع_التهمه...
هرکی خودشو در موضع تهمت قرار بده،
کسی که بهش بدگمان شده رو سرزنش نکنه
.
.
خودمونیش اینه که: یه وقتایی
خیلی هم تقصیر از دیگران نیست
منم باید
بیشتر مراقب رفتارهام باشم . . . 🌸🍃
.
.
📗 #نهج_البلاغه. حکمت ۱۵۱
🆔 @Clad_girls
#چادرانه 🦋
بـیخــود بـــرایــم دلیـل و مــدرڪ نــیاوریـد
مــن دخــتـرم🧕
مــیدانــم ڪــہ صـــلاح مـــن
در حـجـاب اســـټ😊
براے مــن
دلیلــے بــزرگتـــر از
ســخــن خــدايــم نــیســټ❤️🖐🏻
مــن حــجــاب میــڪنــم
چون خداۍ من ایــن گـونہ مــے خــواهــد😍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057