ایتا - کوله‌بارعشق³¹³

هی به عمه میگفتم عمه اون سر آشناست .. جلو چشمامُ گرفت ..

9 مشاهده10:04

یه جوری آزارش دادن دیگه شب تو خرابه گفت یا بابام بیاد یا منم همینجا میمیرم

9 مشاهده10:04

یه جوری آزارش دادن شبِ آخر تو خرابه هر کاری کردن صدا گریه‌ش رو قطع کنه نتونستن؛  تا سر بریده رو دید آرام شد 💔

8 مشاهده10:04

تصور کن سرُ بغل کرده آرام داره
 با بابا حرف میزنه !

6 مشاهده10:04

دختر شاه..

#همزمان‌با‌محفل

11 مشاهده10:04

منم سه ساله ات باباجون جا نخور
فقط یه كم شبیه زهرا شدم

7 مشاهده10:04

هی بهش گفتم میام میام میام
موهامو نکش میام میام میام

7 مشاهده10:04

چقد شکل هم شدیم بابا
  بابا من که چشمام درست نمیبینه تو منو نگاه کن

8 مشاهده10:04

نگام کن که چجوری پیرم کردن

7 مشاهده10:04

کاشکی میشد بازم برام بخندی
پلکای زخمیتُ دیگه نبندی

7 مشاهده10:04

خیلی تنم درد میکنه بابایی
از شبی که پرت شدم از بلندی

1 مشاهده10:04

ببین لبم داره عجب شکافی
نمیشه موی سوختمُ ببافی
هر دفعه گفتم که بابامُ میخوام
بهم زدن یه سیلیِ حسابی

1 مشاهده10:04

مطالب بعدی