به دعای مادرم طلبه شدم... فیض بهشت در حرم تو فراهم است بد گو و دشمن تو اسیر جهنم است

شامگاه چهارشنبه ۱۸ خرداد، محمد هاجری، پروانه‌وار به دل آتش زد و با جانفشانی قهرمانانه پیرزن و پیرمرد روستایی را از دل حریق نجات داد و به رفیق شهیدش، علی لندی پیوست و اکنون نوبت من است که با گام گذاشتن در مسیر طلبگی مردم را از آتش دوزخ نجات دهم...

آرزویم خادمی امام رضا علیه السلام بود. وقتی در مصاحبه خادمیاران شرکت کردم، استاد مصاحبه گر از رفیقم پرسید؟ بهترین خادم کیست؟ رفیقم گفت: کسی که به عالم آل محمد بهترین خدمت را کند. استاد لبخندی زد و گفت: بهترین خدمت چیست؟ رفیقم گفت: شاگرد خوب، برای این عالم بودن این جمله، تلنگر بزرگی برای من بود... بعد از جلسه که هر دوی ما قبول شدیم به حوزه رفتیم و برای طلبگی ثبت نام کردیم...

تا حالا فکر کردی...

این کجا و آن کجا...

شاگردی مکتب تو افتخار ماست...

با انتخاب مسیر طلبگی می خواهم در غیاب استاد بهترین شاگرد باشم

سال ششم طلبگی او بود او را به خوبی می شناختم از مدافعین حرم بود به او گفتم تو که مهندسی عمرانی می خواندی می بینم طلبه شده ای؟!!! لبخندی زد و گفت: ادامه راه حاج قاسم سلیمانی در حوزه علمیه اکنون باید همچون سنگرهای سوریه قله های علمی را فتح کرد فتح المبین در راه است حوزه علمیه اول راه است...

نهج البلاغه من را طلبه کرد...

آیه آیه قرآن، من را به مسیر طلبگی دعوت می کند...

مثال حوزه علمیه، داستان قطار در حال حرکت است با شاگردی در مکتب امام صادق علیه السلام این حرکت را شروع کردیم بوعلی ها - علامه مجلسی ها و شیخ بهائی ها، تحویل دادیم تمدنی بی نظیر ساختیم در طوفان و باران ناملایمات حرکت کردیم در جنگ با دشمن نیز متوقف نشدیم در هر زمانی فقه کارآمد و اصول شایسته به کمکان آمد و حرکت کردیم گرچه بعضی وقت ها کودکانی بازی گوش،شیشه این قطار را شکستند و یا افرادی فریب خورده با سنگ پرانی می خواستند مانع حرکت شوند اما این قطار متوقف نشد در سربلندی پیشرفت باز خود را ترمیم کردیم و حرکت را ادامه دادیم با تحولی کارآمد بر توان این قطار افزودیم از موانع پیش روی هیچ ترسی نداریم، چون قدرت خداست که توان این قطار است تو هم در این قطار هم سفر ما باش و این را بدانکه... فقط به قطاری که در حال حرکت است سنگ می زنند وَ لا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ سخن آنها تو را غمگين نسازد! تمام عزّت (و قدرت)، از آنِ خداست؛ و او شنوا و داناست سوره مبارکه یونس آیه۶۵

اگر مثل امام شوی، هستند کسانی که برای یاری دین خدا، تو را یاری کنند چشمان بسیاری به مسیر طلبگی دوخته شده شهدا ! با سربازی امام زمان راهتان را ادامه خواهیم داد

عمه جانم دو پسر داشت... یکی شهید شد و یکی راه شهید را ادامه داد مسیر طلبگی ادامه مسیر شهداست... انبیا و اولیا تو را به این راه می خوانند

حاج قاسم سرباز مکتب روح الله است می خواهم همچون خمینی باشم

کرونا کرونا تنها یک بیماری نبود کرونا یک تلنگر بزرگ برای همه بود اگر تلاش جامعه پزشکی نبود، چه می شد؟ اما به نظر من خطرناکتر از کرونا، بیماری های فکری است به راستی، اگر جامعه حوزوی نمی بود چه می شد؟ مسیر طلبگی یعنی را نجات بشریت از بیماری های فکری طلبه شدن آرزوی من است

می خواهم مثل علی ناجی مردم باشم...

از تولد تا شهادت سربازت هستیم... طلبه بودم که جانباز شدم الآن هم دارم ادامه می دهم... تا دم آخر می خونم دست خدا بر سر ماست کور بشه چشم دشمنان خامنه ای رهبر ماست ما همه سرباز توایم همدل و همراز توایم ای گل من! طلبگی را به عشق تو انتخاب کردم

جهاد "جهاد" واژه ای مقدس برای همه به خصوص برای من است. من یک پزشک بودم که با گروه های مختلف جهادی به مناطق مختلف می رفتیم خیمه به پا می کردیم به مردم کمکهای مختلف می کردیم، از کمکهای مالی تا کمک های پزشکی و بهداشتی تا اینکه کنار موکب صاحب الزمان معروف به عمود 313 پسربچه ای مهربان با خواهرش از من پرسیدند: از 313 نفر یار امام زمان کسی در این خیمه هست؟ تصمیم گرفتم در مسیر جهاد اکبر قدم بگذارم و طلبه بشوم... طلبگی یعنی هر روز جهاد - هر روز زیارت

من یک مصاحبه گر بودم، برای یکی از شبکه های تلویزیونی گزارش تهیه می کردم. آن سال عنوان گزارشم "ملیت های مختلف و دعوت امام حسین" بود بعد از اربعین زمانی که داشتم کارها را تدوین می کردم، سوالی در ذهنم ایجاد شد: امام حسین، این افراد را دعوت می کند، از ملیت های مختلف هم دعوت می کند اما چه کسی پیام امام حسین را به آنها می رساند؟ اربعین من را طلبه کرد. طلبگی یعنی پیام رسان امام حسین بودن

به استاد گفتم: چرا طلبه شوم؟ گفت: ما داریم به سوی ابد می رویم. طلبگی یعنی جاودانگی

سال قبل از آن با هم، کربلا رفته بودیم هر صحنه ای را که نگاه می کردم یاد او می افتادم به همه گفته بودم که ساعت 21 تصمیم نهایی را خواهم گرفت هنوز هم دو دل بودم، راه برادر را بروم یا نه؟ آمدم بالا پشت بام خانه به سوی کربلا ایستادم ساعت را نگاه کردم:20:59 بود صدای پای خواهر، برادر و پدرم را شنیدم دستم را گذاشتم روی سینه قلبم به سرعت داشت می زد همینکه دستم ضربان قلبم را متوجه شد یاد ضربان قلب برادرم افتادم آن زمان که کرونا گرفته بود و دائم سلفه می کرد او طلبه ای جهادی بود که در بیمارستان، به کرونائی ها کمک می کرد بالاخره با کرونا هم شهید شد اما اما اکنون نوبت من بود... باید راه برادر را ادامه می دادم زیر لب گفتم: ای حسین جان، اسم من را هم در میان اصحابت بنویس و به خودم گفتم: طلبه می شوم تا حسین را یاری کنم

به خاطر مشکلات مالی نمی خواستم فرزندم طلبه شود. وقتی که آن پاکت را دیدم، کنجکاو شدم ببینم این ایده از کیست؟ پای یک طلبه در میان بود...

وقت علمداری ماست...

ای عباس بن علی! طلبه می شوم تا را ه تو را ادامه دهم

در مسیر طلبگی فقط به عشق علی می توان قدم گذاشت و شاگردی کرد