🌺ساجده
#پارت_137
"علیرضا"
امروز مراسم یادواره شهدا برای رسول توی خونشون گرفته بودند.
ساجده ازم خواسته بود که یکبار به منزل مادر بریم.....اما فرصت نشده بود.
گوشیم رو برداشتم و شمارش رو گرفتم صدا گریه زینب سادات توی گوشی پیچید
+سلام علی
_سلام خانوم ، چشه این دختر ما
خنده ای کرد و گفت
+شیر میخواد
شما بفرمایید..کار داشتین؟؟
_اره خانوم ، میگم امروز بعد از ظهر برای رسول خونشون یادواره گرفتن دوست داری بیایی؟
+اره اره حتما.....اما بچه ها چی اذیت میشن !
_نگران نباش برای یک ساعت خونه مامان میزاریم.
+اشکال نداره؟
_نه بابا خودش دوست داره
+باشه پس من اماده میشم.
صدا زینب بالا گرفت
_برو عزیزم ، خدا نگه دار فعلا.
شاید این مراسم بتونه بهم کمک بکنه که این حرفی که چند ماهه میخوام به ساجده بگم رو بگم.
تصمیمم رو گرفته بودم فقط رضایت ساجده.....
،،،،،
"ساجده"
همراه با علیرضا وارد خونشون شدم داخل حیاط مراسم گرفته بودن...صندلی گذاشته بودن چند تا از عکس های رسول رو بنر کرده بودن..با چفیه های بزرگ و سربند های "یازهرا" و "یاحسین" تزیین کرده بودند..
از صدا سیما هم برای فیلم برداری اومده بودن و علیرضا جایی رو نشون داد و گفت :
+اینجا بشین ساجده خانوم من میرم جلو.
سری تکون دادم و چادرم رو درست کردم.
نشستم روی صندلی چند دقیقه بعد با ختم صلوات مجری به بالایِ سکو رفت و سخنرانی مختصری کرد.
از پدر رسول دعوت کرد تا از ویژگی های رفتاری این شهید بگن
پدرش که مرد جا افتاده ای بود شروع کرد
+رسول خیلی خانواده دوست بود....هیچ وقت نشده بود یکبار به من و مادرش بی احترامی بکنه....همیشه می گفت :
یکی پدر یکی مادر...برای این دو نفر هرکاری هم بکنی نمی تونی زحماتشون رو جبران کنی...پسرِ با معرفتی بود.
اهل صله رحم بود. اهل نماز اول وقت و تا جایی هم که می شد جماعت.
روحیه جهادی داشت.. بصیرت داشت.
بابایِ رسول صحبت می کرد و من بفکر فرو میرفتم.
علیرضا زیادی شبیه رسولِ چرا رفتارش شهیدانه اس؟
اشتباه میکنم !
از فکر هام دستم یخ کرده بود من طاقت دوری علیرضا رو نداشتم... نمیتونستم نه!!!
ادامه مراسم رو به کلی نفهمیدم وقتی خواستیم بریم بلند شدم و با علیرضا به سمت پدر مادر رسول رفتیم و عرض ادب کردیم.
چقدر این مادرآروم بود..پسر از دست داده بود واقعا ! ؟
،،،،،،
سوار ماشین شدیم بغض گلومو گرفته بود دلیل اش چی بود .نمیدونستم.
روم رو سمت علیرضا کردم و گفتم
_میبریم جمکران ؟
لبخندی زد
+هواشو کردی؟
_خیلی
+منم ،، بریم پس
_مامانت....
+نگران نباش زنگ زد گفت خوابن
،،،،،،،