eitaa logo
دختࢪان بـهشتے‌‌
218 دنبال‌کننده
3هزار عکس
343 ویدیو
30 فایل
بِسْــــ♥️ــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ سلام علیکم خیر مقدم عرض میکنم. خوش آمدید. #کپی_ آزاـد♥️☁
مشاهده در ایتا
دانلود
ساجده داشتم دو لپی برنج و مرغ میخوردم که چشمم افتاد به علیرضا...داشت با لبخند بهم نگاه میکرد.چون دهنم پر بود با چشم ابرو گفتم چیه؟ +هیچی فکر کنم خیلی گرسنه ات بود آره؟ّ غدامو قورت دادم _آخ اره داشتم میمردم از صبح تا حالا هیچی نخوردم. اخمش رفت تو هم +خدا نکنه، خب چرا چیزی نخوردی زنگ میزدین براتون غذا میاوردم آرایشگاه _غذا که بود میل ام نمی کشید قاشق اش رو تو بشقاب گذاشت. +نمیشه که ساجده خانوم...اینجوری هم بدن ضعیف میشه مگه این بدن امانت نیست؟ سرم رو به نشونه تایید تکون دادم لبخندی زد +ساجده شبیه شازده کوچولو شدی _چرا!!؟ +موهات رو نگاه....رفته رو هوا فقط ی شال گردن میخوایی دستم رو مشت کردم و نمایشی زدم به بازوش _اع تو هم که امشب گیر دادی به من! +پس گیر بدم به کی 😁، ولی بی شوخی یه حمام برو _میرم بزار همه برن +باشه من که سیر شدم تو چی ؟ _هااا...الان سیر می شم دیگه وایسا😁 علیرضا خنده ای کرد و بعد از غذا باهم رفتیم پایین. ،،،،،، تو دو هفته اول عقد کارمون شده بود مهمونی رفتن و مهمون اومدن.. تو این یک ماه و خورده ای می گذشت اخلاق من و علیرضا بیشتر شبیه هم شده بود. بقول عاطفه ✨ +ساجده علیرضا رو شر و شیطون کردی _نکه نبوود....آخه عاطفه...دلت میاد بهش بگی شیطون +حالاااا.....چه حمایتی هم می کنه واسه من! ✨ یادم نمیره سه روز پشت سرهم علیرضا رو مجبور کردم سه ساعت ثابت بشینه تا چهره اش رو طراحی کنم. تا روز تولد اش به عنوان هدیه بهش بدم. هر ثانیه یک بار می گفت: +آقا جان ما هدیه تولد نخواستیم بابا آرتروز گردن گرفتم😐 سرم رو از بوم بالا آوردم _چی میگی که دیدم تکون خورده _اع علییی....بشین دیگه‌....دو دقیقه اس علیرضا به همون حالت قبل برگشت. و زیر لب حرف می زد. +آخه سه ساعته....میگه دو دقیقه منم به حرف اش گوش نمی دادم و ریز ریز پشتِ بوم نقاشی می خندیدم. بالاخره کارم رو تا روز تولدش تموم کردم و بهش هدیه دادم. اون ام قاب کرد و به دیوار اتاق اش آویزون کرد. تو اتاق اش راه می رفتم و به عکس طراحی شده اش اشاره می کردم: _نگاه چه هنرمندم +طرف خودش خوب بوده....جذابیت و نگاه خنده ای کردم . ✨ با صدای زنگ گوشی از هپروت بیرون اومدم. تماس رو وصل کردم. +سلام علیکم ساجده خانوم عمه شدنت مبارک عمه کوچولو لبخندی زدم گفتم _سلام خوبی ، ممنونم علیرضا کی میایی .........بیا دیگه نمیخوایی بیایی بچه سجاد رو ببینی؟ +عجبااا.... برای دختر سجاد بیام یا برای شما خانوم ! _هردوش. یکم مکث کردم و ادامه دادم _ولی بیا دیگه....منم واقعا دلم برات تنگ شده خنده ای کرد +منم همینطور ،پس یک خبر خوب دارم... آقاتون فردا تشریف فرما میشن و در خدمت شما هستن جیغ خفیفی کشیدم _وییی واقعا +اخ گوشم ، اره واقعا میام فردا راه میوفتم _باشه پس برو آماده شو....فردا صبح بیا مواظب باشیا....به همه هم سلام برسون زود بیایی هاا باز هم خندید +چشم چشم شما هم سلام برسون مواظب خودت و مهربونیات باش خانومم ،،،،،،،