eitaa logo
| مَعْبــَـــــــ🌴ــــــرْ |    
311 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
34 فایل
〰〰𝓜𝓐𝓑𝓐𝓡〰〰 〰〰
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا! عظـــــــم البلا، نمی آیی تو؟ دشمن شده بی حیا نمی آیی تو؟ #اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ✍#اسماعیل‌علیخانی 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️۱۰ اسفند ماه سالروز شهادت شهید امیر حاج امینی صاحب این تصویر بی مثال است بخشی از متن وصیتنامه شهید حاج امینی: ای کسانی که این نوشته را می خوانید، اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او، به بالاترین درجات دست یابند. البته در این امر شکی نیست ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده گنهکار خدا به آرزویش رسیده است. ♥️ #شهیدانه فقط آخر منم یه چیزی بگم! میبینی خون این شهید رو! این حَقِ گردن تو! وای به حال کسی که دربرار خون شهید کوتاهی کنه! 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 🔻 گریه‌های عاشقانه‌ یکی از همان‌ها که با گریه به جبهه رفت... 🔅 دنیا باور نمی کند روح بلند جوانان ولایی را #کلیپ #مستند #روایت_فتح 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ نامه را از پستچی تحویل می‌گیرم و نگاهی به پشت آن می‌اندازم. از طرف بنیاد شهید است. آن را که باز می‌کنم داخلش یک کاغذ با مضمون تبریک شهادت است و یک یادداشت ضمیمه‌اش که نوشته: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا... امروز پنجمین روز است که محاصره‌ایم... آتش سنگین است... تشنگی امانمان را بریده... شهدا آن طرف، گوشه کانال آرام خوابیده‌اند... چند نفر از بچه‌ها زخمی هستند. اما حسرت یک آخ را روی دلمان گذاشته‌اند... آب قمقمه‌ها را که جیره‌بندی کرده بودیم، دیروز تمام شد... فدای لب تشنه‌ات پسر فاطمه(سلام‌الله علیها)... شلمچه، لشگر 23 انصار الحسین، گردان 2 تخریب، بسیجی حمید ابراهیم فر» در را می‌بندم و نامه را بو می‌کنم. پشت به در می‌دهم و با گوشه‌ی چادر اشک‌هایم را پاک می‌کنم. *** نوشته : حمزه علی پور از تهران #داستان 🌷
🔸 امیرالمومنین علیه السلام: خوش ترین زندگی ، زندگی با قناعت است. (غرر الحکم ۲۹‌۱۸) 🔸امام حسین علیه السلام : قناعت، مايه آسايش تن است. (بحار الأنوار : ۷۸‌/۱۲۸‌/۱۱) 🔸امام علی علیه السلام: زیبایی زندگی در قناعت است. (غررالحکم؛ح۴۷۴‌۹)
| مَعْبــَـــــــ🌴ــــــرْ |    
❣ 🔻 شهید باکری: من چیزی از این مردم دزفول می دانم که شما نمی دانید! ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ در دوران جنگ یک وقتی همسفر شدیم با جانشین شهید باکری فرمانده لشکر سی و یکم عاشورا، از نظر ایشان سئوال کردم: چه شد که از مناطق مختلف خوزستان، دزفول و شمال آن را جهت مقر لشکر انتخاب کردید؟ با توجه به اینکه از جبهه ها دورتر شده اید و تدارکات شما مشکل تر می شود. ایشان گفت: زمانی که ما می خواستیم مقر لشکر را پیدا بکنیم. از اهواز شروع به گشتن نمودیم و مناطق مختلف را زیر پا گذاشتیم. ولی مورد موافقت شهید باکری قرار نمی گرفت تا اینکه از اهواز به طرف شمال خوزستان راهی شدیم. و به شوش رسیدیم. ولی در شوش نیز جایی را پیدا نکردیم و به دزفول آمدیم. در نهایت این مقر فعلی را پیدا کردیم و ایشان این محل را تایید کرد و گفت: اگر سپاه دزفول این مکان را به ما بدهد بسیار خوب خواهد شد. از شهید مهدی باکری سئوال کردم: چرا این محل را انتخاب کردید و چرا دزفول؟ ایشان گفت: من چیزی از این شهر می دانم که شما نمی دانید. من آن موقع نفهمیدم که منظور ایشان چه بود تا اینکه زمانی رسید که هواپیماهای عراق مقر لشکر را بمباران کردند و شرایط بسیار بدی در پادگان بوجود آمد. عده ای به شهادت رسیده و تعدادی مجروح و بسیاری نیز شوکه شده بودند. واقعا اوضاع از دست ما خارج شد. در همین بین، با کمال تعجب دیدیم. تعداد زیادی وانت بار و ماشین های شخصی و موتور سیکلت از شهر برای کمک رسانی به پادگان آمدند و تا ما بخواهیم خودمان را سامان بدهیم مردم دزفول تمام شهدا و مجروحین را به بیمارستان افشار منتقل کردند. بعد از اینکه اوضاع را آرام کردیم به همراه تعدادی از نیروها سریع خودمان را به بیمارستان رسانده تا اگر احتیاج به اهداء خون باشد بتوانیم کمک بکنیم. در بیمارستان با صحنه ها ی بسیار عجیبی مواجه شدیم. صف تویلی از مردم دزفول، درب بیمارستان ایستاده و آماده ی اهداء خون بودند و انتظار می کشیدند تا هرچه سریعتر خون بدهند. به همین خاطر و با توجه به ازدحام جمعیت، نیروها را که از بمباران شوکه شده بودند به لشکر بازگرداندیم. سالن بیمارستان و حتی حیاط، مملو بود از مجروحین، و هر مجروحی که روی زمین قرار داشت مردان و زنانی در کنار و بالای سر آنها و مواظب آنها بودند و می دیدم سرم در دست داشته و بالای سر آنها ایستاده بودند. با چشم خود می دیدم که تعدادی از آنها سر مجروحین را بر دامن گذاشته و با کمال ملاطفت آن ها را نوازش می کردند. با دیدن این صحنه ها یاد صحبت شهید باکری افتادم که می گفت: من چیزی از این مردم دزفول می دانم که شما نمی دانید و بعدها می فهمید که دزفولی ها چه مردمانی هستند. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ راوی: بهرام صالحی نگارنده: ناصر آیرمی برگرفته از کتاب جغرافیای حماسی شهر نمونه دزفول 🌷
🔸 ﷽ | لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ ۖ وَهُوَ وَلِيُّهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ 🔸 براى آنها در نزد پروردگارشان، خانه آرامش است. و به پاداش كارهايى كه مى‌كنند، خدا دوستدار آنهاست. «آیه ۱۲۷ سوره انعام» 🌱 _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی که هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی 🌱 #حافظ 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولی ابلیس مگه میذاره . . . #استاد_پناهیان 🌷 #ماه_رجب 🌷 🌷