eitaa logo
| مَعْبــَـــــــ🌴ــــــرْ |    
317 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
34 فایل
〰〰𝓜𝓐𝓑𝓐𝓡〰〰 〰〰
مشاهده در ایتا
دانلود
امام موسی کاظم «علیه السلام» : 🔹 أداءُ الاْمانَةِ وَ الصِّدقُ یَجْلِبانِ الرِّزْقَ، وَ الْخِیانَةُ وَ الْکِذْبُ یَجْلِبانِ الْفَقْرَ وَ النِّفاقَ. 🔹 امانت‌داری و راست‌گویی، سبب جلب رزق و روزی‌اند، و خیانت در امانت و دروغ‌گویی سبب جلب فقر و دورویی است. «تحف العقول، صفحه ۲۹۷» ولادت علیه السلام مبارک 🌺 (ع) 🌷@deldadeghann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5915938032829073511.mp3
9.29M
▫️ سفره موسی بن جعفرعليه السلام محمد حسین پویانفر و صابر خراسانی ولادت «علیه السلام » مبارک 🌺 (ع) 🌷@deldadeghann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 ظلمت نفسی ظلمت نفسی ✅ مسؤل تدارکات بود، منتها از آن تدارکاتیهای که همه گروهان می گفتند ما بچه ها یمان هم با او خوب نمی شوند. خیلی اهل حساب وکتاب و درست و دقیق، از آن زرنگ‌هایی که پشه را روی هوا نعل می کنند. خودش شیرین تعریف می کرد. می گفت: از همه جا بی خبر داشتم میرفتم گردان، جلسه، که دیدم از آن پایین، توی رودخانه پشت چادر صدای ناله و ندبه می آید. حالا نگو بچه ها مرا دیده اند وعمداً صدایشان را بلند کرده‌اند که توجه من را به خودشان جلب کنند. خوب که گوش کردم. چند نفر با تضرع تمام داشتند ظاهراً با خدای خودشان راز و نیاز می کردند : ظلمت... ن... فسی، ظلمت نفسی.. ن فسی. اما چرا این وقت روز!؟ پاورچین پاورچین رفتم نزدیک. آقا چشمت روز بد نبیند، چه دعایی، چه شوری چه حالی. تنقلاتی را که تا آن ساعت هیچکس رنگش را ندیده بود ریخته بودند وسط، می خور دند و می خندید ند و «ظلمت نفسی» می گفتند :خودم هم با همه ناراحتی خنده ام گرفته بود. چه بگویم؟ چه می توانستم بگویم؟ راهم را گرفتم وآمدم و به روی خودم نیاوردم. ✅ بر گرفته از کتاب فرهنگ جبهه شوخ طبعیها جلد دوم صفحه 149و150 🌷@deldadeghann
🔸 ﷽ | قَالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا 🔸 (موسی) گفت: «به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت؛ و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو نخواهم کرد!» « آیه ۶۹ سوره کهف » 🌷@deldadeghann
کاخ سفید: انتقال ریاست‌جمهوری ایران به پایان برسد آماده ادامه مذاکرات هستیم😬 سخنگوی کاخ سفید: 🔹زمان برگزاری دور هفتم مذاکرات هنوز اعلام نشده و ما در این باره اینکه زمان مذاکرات در خصوص توافق هسته‌ای ایران چه زمانی خواهد بود گمانه‌زنی نخواهیم کرد.🤦‍♂️ 🔹هر وقت فرایند انتقال ریاست‌جمهوری ایران به پایان برسد ما آماده‌ایم.🤔 ✍ باش تا صبح دولتت بدمد...😂😂🤪🤪 🌷@deldadeghann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 کرونای جبهه‌ای یادش به خیر آون روزها 😊 روزایی که خبری از کرونا نبود. فوق فوقش یه سرما خوردگی بود و یه گرما زدگی و دو سه تا عطسه و .... یه گال ! بله گال یه بیماری خارشی واگیردار خب، حق هم داشتیم بگیریم یه روز فکه بودیم و تا حمام لشکر میومد مستقر بشه، آب گرم نشده می گفتن بار و بندیل رو ببندید که جابجایی داریم. هنوز جاگیر نشده که باز... نمیدونم اسم اونجا چی بود که خیلی خارش بجونمون افتاده بود. نه آبی ، نه رودخونه ای، نه چاهی! بهداری لشکر با یه حرکت انقلابی تشخیص داده بود این خارشها طبیعی نیست. احتمالا همه گال گرفتین. گفته بود، همه باید حمام کنن و همه لباسها رو بشویند و اونا که وضعشون خیلی خرابه، قرنطینه بشن. از ماسک و الکل و پروتکل هم که خبری نبود.. شب و صبح اون روز، صبح گاه و دویدن و رزم شب تعطیل شده و همه دار و ندارمون که یه کوله بیشتر نبود رو انداختیم پشت کول و سلانه سلانه رفتیم سر صف. خنده دار شده بودیم. نه به هر روز که اونقدر مرتب و منظم بودیم نه به امروز.. صف بطرف نیمچه چشمه ای که نزدیک یکی از روستاها بود حرکت کرد. یک دسته سی نفره و یه باریکه آب و مشتی لباس. تدارکات هم لطف کرده بود چند قالب صابون قهوه‌ای محلی با مقداری تاید برا لباس ها فرستاده بود. لخت شدن روبروی هم (با حداقل لباس) برامون خجالت آور بود و مایه شرم ساری. اولش کسی زیر بار نمی رفت ولی با تشر فرمانده گروهان، لخت شدن هم تکلیف شد و امر بر اطاعت از مافوق گذاشتیم و شروع کردیم به درآوردن لباس ها و شست و شوی اونها و حمام با شامپوهای تک نفره زرد رنگ و ... چند خانم محلی با ظروف آب‌بری تا از دور چشمشان به ما غاصبان آب افتاد از همانجا برگشتند و بی‌آب رفتن را به لقای ما بخشیدند. عجب صحنه ای درست شده بود. یکی آب روی سر دیگری می ریخت و دیگری پشت اون یکی را لیف می زد و دو نفر مشغول چلوندن لباس و.. تا نزدیک ظهر شستیم و رُفتیم و استحمام کردیم و همانطور به محوطه گردان برگشتیم. درمحوطه هم داستان دیگری بر پا بود. از همه جذابتر دیدن لباس شستن عباسپور با آن هیبت خاص بود که لباس هایش را در حلبی آبجوش روی آتش گذاشته بود و با چوب، هم می زد، گویی در حال پختن و پز است. و ریسه های پر از لباس خیس آویز شده بین علمک های چادر ها و پتوهای پهن شده در آفتاب و چادرهایی که بالها را بالا زده بودن و.. شیرینی خنده اون روز بر لب و لوچه بچه ها فراموش ناشدنی شد و یادگاری از کرونای جبهه‌ای.😘 یادش بخیر اون روزها جهانی مقدم 🌷@deldadeghann