🍂 یادش بخیر.....
یادش بخیر جنگ و روزهای سختش...
هر روز صبح ساعت های 4.30 صبح صدای بلندگو های بوقی چادر تبلیغات با نوای قرآن شروع صبحی دوباره را به ما نوید می داد. آروم آروم بلند می شدیم. به طرف تانکرهای آب کنار چادرها حرکت می کردم. نگاهی به اطراف اردوگاه می انداختم.
یادمه بچه ها اسم اردوگاه پشت پادگان کرخه رو حصیر آباد گذاشته بودند. چراغ های نفتی چادر ها یکی یکی پر نور تر می شد. در هرکدام از چادرها یکی خارج می شد. همین موقع ها بود که ابراهیم سمیع تو میکروفونی که دستش بود داد میزد عجلو به الصلاه.... برادران.. مهیا شوند برای نماز جماعت....
وقتی وارد چادر نمازخونه میشدم نور ضعیف و گوشه های تاریک نمازخونه رد پای بچه های نماز شب خوان گردان را می دیدی که هنوز در سجده بودند و شانه هاشان مانند بید می لرزید. ...الهی العفو اونا آهنگ خاصی را برای ما بهمراه داشت....
کاشکی یکبار دیگه تکرار می شد اون روزها.......
#یادش_بخیر!
🌷
18.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 یادش بخیر
روزهای اعزام
بیتکلف و بیریا و تنها با ندایی از بلندگوهای مساجد، گرد میآمدند و بسیجی میشدند.... به همین راحتی!
و صف هایی که با عشق میبستند و با صدایی که خود را شبیه به ارتشیها میکرد، با تمام توان سر میداد..
- از جلووووووو، نظااااااام
- خبَبَببَببَببَبر، دار
دست را با لبخندی روی شانه جلویی میگذاشتند و خود را با چپ و راست هماهنگ میکردند.
ولی..
یکی بلندتر بود و یکی کوتاهتر
یکی چاق بود و دیگری لاغر
یکی پیر بود و یکی جوان
یکی با کلاه و دیگری با چفیه
یکی با لباس خاکی، یکی پلنگی
و تنها اشتراکشان،
قلبهایی بود پر از عشق
عشقهایی پر از اراده
و ارادههایی پر از امید
نه در قید لباسهای بی قواره
نه در قید پوتینهای نداشته
نه در قید کارت و پلاک
و نه در قید تاکتیک و تکنیک
و نه در قید جان و مال
فقط آمده بودند تا نگذارند ناموسشان، شهرشان، انقلابشان و دینشان دستخوش غارت شود.
و چه خوب، از آزمون مردانگی و غیرت بهدرآمدند و بر تارک تاریخ جا باز کردند و ماندگار شدند.
... و در کوچه پسکوچههای روزهای آرامش، آرام گرفتند و ناپدید شدند.
🔹 شیر مردان ایرانی در دفاع مقدس در حال آمادهشدن برای اعزام به جبهه
#نماهنگ
#کلیپ
#یادش_بخیر
#شبتون_شهدایی
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_دلدادگان
╭┅──===──┅╮
🌷@deldadeghann
╰┅──===──┅╯
🍂 یادش بخیر
روزهای اردوگاهی و
ایام قبل از عملیات!
معمول این بود که بعد از اتمام آموزشها یک گام به منطقه عملیاتی نزدیکتر میشدیم .
بساط چادرها⛺️ را در بیابان خدا پهن میکردیم و صدای لولههای چادر و بستها و جار و جنجال بچهها در هیاهوی مسئول تدارکات به هوا بلند میشد و بازار ندارم، ندارم، مکارهای میساخت دیدنی!
همینکه چادرها برپا میشد و با پتوها فرش می کردیم، چیدمان کوله پشتیها و جاگیری اسلحهها هم انجام میشد، از اردوگاه جدید و خیمههای برافراشته 🚩خود به وجد میآمدیم.
در این اوضاع، توجه بعضیها جالب بود و دیدنی. آنها کسانی بودند که به دور از کارهای شخصی، جایی را در وسط محوطه انتخاب میکردند و با بیل و کلنگ یادمانی از قبور شهدا برپا می کردند و با پرچمهای رنگی 🚩 حصاری به دور آن می کشیدند و نمیگذاشتند لحظهای از یاد دوستان شهیدمان 🚩 فاصله بگیریم.
.. و چه دلچسب بود، اولین صبحگاهی که در جوار همان یادمان، میگرفتیم و با پرچمهای رنگی🚩، حماسه ای می آفریدیم از وحدت و همدلی و هم قسم شدن برای ادامه راهی که آخرش نامعلوم بود و سختیاش نامفهوم.
و اکنون، همانها، یا در بهشتاند، یا پا در رکاباند و یا ایستاده بر سر پیمان.
و یا خسته و وارفته در روزگار امتحانهای بزرگ.
راستی!
ما در کجای این راهیم؟
#یادش_بخیر
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_دلدادگان
╭┅──===──┅╮
🌷@deldadeghann
╰┅──===──┅╯
3.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 دو کوهه؛ پادگان کرخه؛ پادگان شهدای تخریب؛ پادگان حمیدیه؛ پادگان مصطفی خمینی؛ پادگان آموزشی شوشتر؛ پادگان گلف همون قرارگاه کربلا؛ پادگان غیور اصلی ......
همه و همه یادشان بخیر😭
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
#روایت_فتح
#یادش_بخیر
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_دلدادگان
╭┅──===──┅╮
🌷@deldadeghann
╰┅──===──┅╯
🌱 مینویسم تا یادم نرود:
اگر شما نبودید
وطن صفا نداشت ...
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#یادش_بخیر
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_دلدادگان
╭┅──=======──┅╮
🌷@deldadeghann
╰┅──=======──┅╯
🌱 یادش بخیر
روزهای عاشقی
اون روزها این شعر خیلی به دهان بچهها مزه کرده بود.
همه جا مینوشتن و می خوندنش
از نوشتن تو دفترچه ها و نامهها بگیر تا وصیتنامهها و تابلوهای عبوری.. و شروع سخنرانیها دلی، که خودش فصلی می خواد جداگونه..
🔸 در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز مردن نهراس
مردار بود هر آنکه او را نکشند
..و خوشیهای آن ۸ سال چنان گذشت چون ابرهای بارانی بهار
...و رسیدیم به این اشعار که
🔸 سرزمین نینوا یادش بخیــــــــر!
كربلای جبهه ها یادش بخیــــر!
ذوق و شوق نینوا كرده دلم
چون هوای جبهه ها كرده دلم
بود سنگر بهترین مأوای من
آه جبهه كو برادرهای من...!
و آن روزها چقدر خیالوار
ما را به عشق خود آغشته کرد و
چون اسبی رهودار، جا گذاشت و
در حسرت نهاد
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#یادش_بخیر
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_دلدادگان
╭┅──=======──┅╮
🌷@deldadeghann
╰┅──=======──┅╯
🌱 چفیه
این چفیه روزی خرقۀ اهل یقین بود
همدوش مردانی حماسهآفرین بود
این چفیه روزی زخمبندی از محبّت
بر پیکری افتاده در میدان مین بود
این چفیه روزی سفره و سجّادهای پاک
در خاکریز عاشقی سنگرنشین بود
این چفیه روزی اشکها را پاک میکرد
وقتیکه جاری قطرههایش چون نگین بود
این چفیه روزی بوی مُشک تازه میداد
چون همنفس با عارفی خلوتگُزین بود
فرشی به زیر پای آن مردان زاهد
بر پیکر یکلاقبایان پوستین بود
خطّ مقدّم را نشان میداد روزی
آنجا که هرسویش خطرها در کمین بود
یادش بخیر آن روزها این چفیۀ پاک
محشور با رزمندگانی راستین بود
یک روز مینازید بر ابریشم ناب
چون دستمال گلرخان نازنین بود
اغراق اگر کردم خدا بر من ببخشد
از تاروپود جامۀ روحالامین بود
چون پردۀ کعبه سراپا نور و پاکی
از قدس همچون پردۀ عرش برین بود
بوی ریا میآید از آن گاه امروز
دیروز با عطر خداجویان قرین بود
در گردن اهل ریا افتاده امروز
دیروز امّا اعتبارش بیش از این بود
کی دام در دستان دزدان ریاکار
یا توبره در دست دزد میوهچین بود؟!
آن روزها نه دام نام و نان و منصب
نه نردبان دزدِ با داغ جبین بود
یک روز چفیه پرچم فرزانگان بود
کی لکّهدار از عدّهای بیعقل و دین بود؟!
پیراهن یوسف شمیم چفیه را داشت
زآن روشنای چشم یعقوب حزین بود
گردنفراز آسمانها بود روزی
کی گردنآویز لئیمان زمین بود؟!
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس #یادش_بخیر
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_دلدادگان
╭┅──=======──┅╮
🌷@deldadeghann
╰┅──=======──┅╯
🍂 سلام سلام سلام
به همه رفقای باصفا!
و یه سلام مخصوص به نوجوونهای پاکدل اون روزا،
که از پنجره اتوبوس هم شده خودشون رو میرسوندن به جبهه،
پرچم رو بالا میبردن و دلشون رو میدادن به خط مقدم.
یکی از همین دلسوختهها، رفیق خودمون بود.
داشت از اولین اعزامش میگفت...
میگفت:
«راستش هیچ تصوری از جنگ و شهادت و خط مقدم نداشتم.
وقتی میگفتن فلانی شهید شد و شربت شهادت نوشید،
اصلاً نمیفهمیدم یعنی چی!
من که سیزده، چهارده سالم بیشتر نبود...»
یه روز گرم، وسط راه که تشنگی داشت هلاکمون میکرد،
یه پیرمرد کنار یه بشکه داد میزد:
«شربته! شربت شهادته!»
و با یه پارچ آب، لیوان رزمندهها رو پر میکرد.
همون لحظه با خودم گفتم:
«نکنه این همون شربت شهادته که هر کی بخوره، افقی برمیگرده؟
حالا از راه نرسیده، شهید بشم خوبیت نداره!
حداقل بذار چندتا بعثی رو سر بزنم، بعد شهید بشم!»
خلاصه، از اون شربت نخوردم!
یادش بخیر اون روزا..
حالا هر وقت شربت میخورم،
از ته دل به خودم میخندم! 😂😂
┄┅••༅✦༅••┅┄
#شوخی_با_جوونهای_قدیم
#یادش_بخیر #طنز_جبهه
از طریق لینک زیر در معبر باشید .👇
🌷@DRMABAR