eitaa logo
| مَعْبــَـــــــ🌴ــــــرْ |    
308 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
5هزار ویدیو
34 فایل
〰〰𝓜𝓐𝓑𝓐𝓡〰〰 〰〰
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🌹✔️ دیگر نیازی به صابون نبود شهید مسعود شادکام یک شب بیدار شدم دیدم کسی در اتاق نیست! رفتم بیرون. چون معمولا" صابون در دستشویی نبود کورمال کورمال به داخل تدارکات دسته رفتم. ناگهان یکه خوردم. پشت کارتن های تغذیه قامتی بلند ولی خمیده با گردنی کج دیدم😔 رفتم داخل. زیر نور مهتاب چهره ملتهب و گریان و دستان به التماس🙏 بلنده شده مسعود شادکام نمایان شد. مدتی نشستم و با صدای ناله گریه مسعود همنوا شدم. در قنوتش داشت تند تند با اشک و ناله مناجات شعبانیه را از حفظ می خواند و اشک میریخت.😔😭 دیگر نیازی به صابون نبود شسته شده بودم و پاک ...!!!
این دسته گل تقدیم به تک تک شما عــزیــــــزان میلاد امام رضا (ع) پیشاپیش بر شما مبارک😊
. . . • من از ، فقط چشم‌هایش را یادم می‌اید که همیشه بود... من را ندیده بودم. احساس می‌کردم این چشم‌ها دیگر سفیدی ندارند. وقتی گفتند شده، اولین چیزی که گفتم این بود که:« بهتر.» گفتم: «الحمدلله... حالا دیگر می‌‌خوابد،‌ خستگی‌اش درمی‌آید». • هجدهم بهمن رفت و آخرهای بهمن تماس گرفت. دیگر از یک زمان نامعین احساس‌شدنی که می‌گذشت، به ثانیه‌شماری می‌افتادم تا با همان سر و صورت و لباس و پوتین خاکی بیاید و بگوید: « اگر بدانی چه بوی گندی می‌دهم، ‌فاطمه!» این روزها به خودم می‌گویم: « دیگر لیاقت شستن لباس‌هایش را هم ندارم.» • اول گفتند مهدی زخمی شده و بعد که مقدمه‌ها را چیدند و گفتند شهید شده و من خیلی رک گفتم:‌ « نه. آقامهدی شهید نشده؛ حمید من شهید شده، من خودم می‌دانم.» .... فکر می‌کردم دیدن جنازه حمید خیلی برایم فاجعه‌آمیز است. • احساسم این بود که را برده‌اند و من دارم پشت سرش می‌روم آنجا. در راه می‌کردم. می‌گفتم: « باز تو دوان‌‌دوان رفتی و من دارم پشت‌ سرت می‌ایم،‌ چرا باز زودتر از من رفتى؟...» تازه آنجا [ارومیه] بود که خبر دادند شده و ندارد. اصلاً‌ فکرش را هم نمی‌کردم که ممکن است نداشته باشد. بعد به خودم تسلی دادم که است جنازه‌اش را ببینم، برای همین شاید آرزو کرده باشد. . . . روحشان شاد و یادشان گرامیباد . 🌹_____🌺______🌹
[نمیکند نظر به غیر تو چشمی که لبریز تو باشد..! ] نجیب محفوظ
12_3_Mahdi_Rasuli(Veladate_Emam_Reza)_(www.rasekhoon.net).mp3
7.99M
گداے شاه خـراسانم.. مهدی رسولی ┏━✨⚜ 🍃 ⚜✨━┓ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ┗━✨⚜ 🍃 ⚜✨━┛
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧🎧🎧 🎤سرود ولادت امام رضا (ع) 《من عاشـــــق ، تو معشوق ؛ دل دادم ، دل دادی آزادِ آزادم ، تو صحن آزادی》 🎙سیدرضا 💯 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
💠یا امام رضا یک خط یادگاری برام بنویس در سفري که از مدينه بالاجبار امام هشتم (علیه السلام) را به طرف خراسان حرکت دادند، وقتی که به خراسان رسيدند ساربان آقا، که شتر حضرت را از مدينه تا خراسان حرکت داده و مرتب کرده بود، و به آقا خدمت کرده بود موقع خدا حافظی می خواست از امام خداحافظی بکند، به حضرت عرض کرد: يابن رسول الله(ع) با دست خطی من را عنايتی بفرماييد. يک نوشته ای يادگاری از دست خط مبارکتان به من مرحمت بفرماييد. محدث قمی نوشته اند: دست خط آقا الان هم در استانه رضوي موجود است. حضرت دو جمله مهم مرقوم فرمودند. «كُنْ مُحِبّاً لآِلِ مُحَمَّدٍ ع وَ إِنْ كُنْتَ فَاسِقاً وَ مُحِبّاً لِمُحِبِّهِمْ وَ إِنْ كَانُوا فَاسِقِينَ»  سعی کن آل محمد(علیهم السلام)، اهل بيت پيامبر(ص) را دوست بداری و لو اين که گناه کار هستي. و دوستان ما را هم دوست بدار ولو اين که دوستان ما هم گناه کارباشند. 📚مستدرک الوسائل جلد ۱۲ص۲۳۲ #میلادامام‌مهربانی‌های‌ آقاامام رضاعلیه السلام مبارک باد🌹
یاد «کوله پشتی» بخیر که بساط آخرت در آن گرد می‌آمد ...
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 درویش بی‌نوای توام یاابالحسن چون کمترین گدای توام یاابالحسن من حلقه کوب درگه میخانه‌ات شدم مست از خم ولای توام یاابالحسن 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 السلام علیک یا علی بن موسی الرضا .. التماس دعا .. ❤️روزتون امام رضایی❤️
را از امام رضا علیه السلام گرفت: . . فرمانده جاویدالاثر آقامهدی باکری: 15 روز قبل از «عملیات بدر» به مشرف شد و با تضرع از (ع) خواست که خداوند توفیق را نصیبش کند. سپس خدمت حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست کرد که برای دعا کنند. این فرمانده دلاور در روز 25 اسفند سال 1363 و طی « عملیات بدر» به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول به خطرناکترین صحنه‌های کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت می‌کرد، تلاش می‌کرد تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتک‌های دشمن تثبیت کند که در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران بعثی ، ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نایل شد. که پیکر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال می‌دادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف گلوله آر.پی‌.جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.   یاعلی بن موسی الرضا علیه السلام برشهیدمهدی باکری روح شهدا
•||• درِ گوش من از بخوان از شکافتن. از سر برآوردن. از این روحِ مرده؛ حیات بیرون بیاور. یا فالق الحب و النوی!  [ برداشت از سوره ی انعام ایه ۹۵]
🍃به ۲ چیز خیلی علاقه داشت موها و موتورش قبل از رفتن به سوریه کچل کرد و موتور رو به دوستش هدیه کرد ، میگفت میخوام دلبستگز تو دنیا برام نمونه .
4_6050856927125046853.mp3
4.22M
🎵جوونیمُ با احساسیم به روی حرم حساسیم .. با نوای: محمد یزدانی 🍃💌
🍂 نوشته های لباس رزمندگان در جبهه....... من مشتعل خاک حسینم محبان حسین عاشق کربلا یا مهدی یا ثارالله یا زهرا دیدن وجه خدا هست مرا آرزو رهسپاریم با خمینی تا شهادت پرچم به دوش ماست، ما خونخواه عشقیم می رویم تا انتقام سیلی زهرا بگیریم هر چه خدا خواست همان می شود جگر شیر نداری سفر عشق مرو ما وارثان خون ثارالله عشقیم من عاشق ثارالله ام مسافر کربلا کربلا مرا دریاب یا زیارت یا شهادت و حال شما..... 🔴 اگر می خواستید یکی از این نوشته ها را برای لباستان انتخاب کنید  کدام را انتخاب می کردید؟ یا اگر قرار بود یک جمله ای غیر از این نوشته ها بنویسید  چه چیزی را می نوشتید؟ 🍂
همیشہ از صبوری مادران شهدا گفتیم ولی ... پدرانشان عجب دلی دارند سڪوتشان ، اشڪ پنهانےشان زخم مےزند جگر را... ڪی میدونہ تو دلشون چہ خبره ؟ ڪی حالشون را میفهمہ ؟ در این لحظہ یاد تُ مےافتم ... وقتی تڪ و تنها رفتی بالای سرعلی اڪبرت وقتی بهت میخندیدن ، وقتی نای بلند شدن نداشتی ، وقتی صدا زدی جوانان بنی هاشم بیایید ...💔 بیاد دلهای سوختہ و صبور پدران و مادران شهدا ....🕊
Moghadam-GolchinImamZaman[32].mp3
6.34M
الا که ای نادیده دل میبری تو را هر که خواند بجان میخری سه شنبه شد و پر زدم کوی تو شدم زائر جمکران کوی تو 🌹 ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
شهید_مسعود_ملا_نسیمی_جان_فضا_می.mp3
3.63M
🎵 صوت | مداحی نسیمی جان فزا می آید… بوی کربُ بلا می آید... 💢 رزمندگان گردان عمار - لشگر محمد رسول الله (ص)- دوران 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸
و مداح دلسوخته گردان خط شکن عمار - لشکر بیست و هفت محمد رسول الله (ص) 🌷مسعود ملا از عجایب و نوادر بود و الگویی برای بچه های رزمنده گردان ✍️ پروردگارا از او می خواهم جراحت، اسارت و شهادت را روزی ام کنی و نگذاری شرمنده مولایم سیدالشهدا (ع) شوم... زیبایی چشمانش به این دلیل است که امام زمان را در حالت بیداری رویت نموده است ... 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸
💔 آقا بیا که بدتر از این ما نمی شویم دیگر حریف پنجه ی دنیا نمی شویم کم چوب بی صدای خدا را چشیده ایم عاقل نمی شویم که حقا نمی شویم بی تو زمان که هیچ،جهان ایستاده است با هیچ کس بدون تو معنا نمی شویم پایین تر از شکاف نگاهت نشسته ایم بنگر، که خاک پای تو حتی نمی شویم آقا بیا به دور خودت جمعمان بکن دیگر به جذر رفته و منها نمی شویم دل با عمل یکی بشود یار می شویم دل با عمل یکی شده...اما نمی شویم! 🌹
روز دوشنبه ۲۷، ۶، ۵۷ هجری شمسی، در تپه خرگوشان که گردشگاه کوچکی است در شمال غربی و گوشه ایلام؛ از اینجا شهر، قشنگ معلوم است و خب، شهر هم شهر کوچکی است؛ ‌جایی است شبیه شاه‌گلی تبریز به مقیاسی خیلی کوچک که فقط یک تپه کوچک است. فقط یک خیابان بن‌بست روی آن ساخته‌اند که وسایل و یا کسی می‌آید بالا، باید از همان‌جا برگردد. مثل تبریز نیست که از یک طرف بروی و از طرف دیگر برگردی؛‌ باری، عکاس آمد با دوربین پولاروید فوری؛ من که قصد نداشتم با لباس مقدس سربازی عکس بگیرم. بچه‌ها گرفتند و من هم با جریمه یکصد ریال تمام برای این بابت، به دریافت یک عکس نائل آمدم. اول خودم از قیافه به قول طرف، ‌میخم خنده‌ام گرفت؛ تا چه رسد به دیگری ولی گفتم هر چه بادا باد. 🌹__________🌺__________🌹
دل من پشت سرت کاسه آبی شد و ریخت کی شود پیش قدمهای تو اسفند شوم؟! پ.ن: قد رعنای حاج احمدِ عزیز دل رو می بینید که دست به ضریح حضرت زینب(س) گرفته... تیر ماه شصت و یک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من گرفتار شبـم در پیِ ماه آمده ام سیب را دست تــو دیدم به گناه آمده ام سیب دندان زده از دستِ تو افتاد زمین باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام ... 📎 مردان بی ادعا 🌷 غواص وخط شکنان دلاور
🌷وداع مــادرانـه . . . با رفتنت بهانه‌ی یک داستان شدی حالا که می‌روی چه قَدَر مهربان شدی... حالا که می‌روی به چه دل خوش کنم عزیز؟ اینجا بمان که با نفسم توأمان شدی... هرگز نبوده قلبِ من این گونه گرم و سرخ زیرا تــو در تمامِ صفت‌ها جوان شدی...
- عزیزم اینجا چه می‌کنی؟ لبخندی بر صورت آسمانیش جاری شد، سرش را با معصومیتی ازلی به زیر انداخت + عاشقـم !!! آنقدر کوچک بود ، که پاسخش من را مبهوت کند ... - عاشـق کی؟! + معلومه ، عاشق امام ! لحظه‌ای ترنم زیبای اشک در چشمانش جاری شد، انگار موجی از نور ، قطراتِ اشکش را به آسمان متصل می کرد ... - کجا می روی؟ + ان‌شاءالله، می‌ریم تا راه ڪربلا باز بشه ! عکسی به یادگار از صورت نیلگونش گرفتم، اما لحظاتی بعد، وقتی با پیکری که نقش هزار زخم را بر خود داشت روبرو شدم، چشمانم به اشک نشست و شانه هایم بی امان لرزید ... نازنینم . . . حالا دیگر قول می‌دهم که مبهوت نشوم، حالا می‌فهمم برای عاشق ، ماندن جایز نیست، ولی چه زود به دیدار معشوق شتافتی، حالا دیگر راه ڪربلا باز شده ، بی علت نبود امام عاشـق شما بود ... عزیز دلم ، من که روزگاری در کنار شما زندگی کردم، حالا دیگر پیر شده‌ام، حالا دیگر دوست دارم روزها زودتر سپری شوند، شاید به آستانِ دیدنت نائل شوم، از تو چه پنهان، بعضی وقت‌ها احساس می کنم بدون تو حتی اگر همه‌ ی زیبایی‌ ها را در چشـمان بی‌ فروغم جای بدهم، باز دلم ناتمام می ماند.... ✍ راوی : عکاس دفاع مقدس سید مسعود شجاعی طباطبایی ۱۳۶۵