eitaa logo
دروس الشباب
394 دنبال‌کننده
122 عکس
25 ویدیو
53 فایل
محور مباحث این کانال، علوم اسلامی و دروس حوزوی است. باز ارسال مطالب با ذکر آدرس کانال، مجاز است. ارتباط با ادمین: @Ebn_Ahmad
مشاهده در ایتا
دانلود
سؤال: چرا ضمیر «أنا» را با الف می نویسند؟ پاسخ: چون در زمان وقف با الف خوانده می شود هر چند در زمان وصل، الف حذف می شود. نکته: (أنا) در وصل : در کتاب شرح الشاطبية ص 164 می گوید: از میان قاریان سبعه، نافع الف «أنا» را در 12 مورد در زمان وصل به واژۀ بعدش، تلفظ کرده است. در دو آیه، حرف بعدش است: 1- سوره بقره: «أنا أحيي وأميت» 2- سوره يوسف: «أنا أنبئكم بتأويل» در ده آیه حرف بعدش است: 1- سوره انعام: «وأنا أول المسلمين» 2- سوره أعراف: «أنا أول المؤمنين» 3- سوره یوسف: «أنا أخوك» 4 و5 سوره کهف: «أنا أكثر منك مالاً وولدا» و «أنا أقل» 6 و 7- سوره نمل: «أنا آتيك به قبل أن تقوم من مقامك»، و «أنا آتيك به قبل أن يرتد إليك طرفك» 8- سوره غافر: «وأنا أدعوكم» 8- سوره زخرف: «فأنا أول العابدين» 10- سوره ممتحنة: «وأنا أعلم» قالون نیز در سسه مورد که بعد از «أنا» حرف است، الف أنا را تلفظ نموده است: 1- سوره أعراف: «إن أنا نذير وبشير لقوم يؤمنون» 2- سوره شعراء: «إن أنا إلا نذير مبين» 3- سوره أحقاف: «وما أنا إلا نذير مبين» بالأحقاف منبع: النشر 2: 231، الإتحاف: 161. ابوحیان در البحر المحیط ج 2:ص 288: «وإثبات الألف وصلا ووقفا لغة تميم، ولغة غيرهم حذفها في الوصل: ولا تثبت إلا في الشعر» @DUROUS_ALSHABAB
در آیۀ زیر 36 ضمیر بارز و مستتر وجود دارد. این آیه حاوی بیشترین تعداد ضمیر است. آیۀ 31 سوره نور: وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَني‏ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَني‏ أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفينَ مِنْ زينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَميعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون‏ تعداد 23 مورد ضمیر مرفوع و مجرور برای جمع مؤنث تعداد 5 مورد ضمیر مستتر تعداد 6 مورد ضمیر بارز برای جمع مذکر غایب و مخاطب تعداد 1 ضمیر مفرد مؤنث غایب @DUROUS_ALSHABAB
💐 مقام معظم رهبری (مدظله العالی): به نظر من بنیان گذار بنای حفظ حوادث با ادبیات و هنر، زینب کبری (سلام‌ اللَّه‌ علیها) است. اگر حرکت و اقدام حضرت زینب نمی بود و بعد از آن بزرگوار هم بقیه‌ اهل بیت (علیهم‌ السّلام) - حضرت سجاد و دیگران - نمی بودند، حادثه‌ عاشورا در تاریخ نمی ماند. بله، سنت الهی این است که این‌گونه حوادث در تاریخ ماندگار شود؛ اما همه‌ سنت های الهی عملکردش از طریق ساز و کارهای معینی است. ساز و کار بقای این حقایق در تاریخ این است که اصحاب سِرّ، اصحاب درد، رازدانان و کسانی که از این دقایق مطلع شدند، این را در اختیار دیگران بگذارند. (۳۱/شهریور/۱۳۸۴) @DUROUS_ALSHABAB
در پیام سابق گفتیم: به اقرار علمای عامه، راویان سنی مذهب، دروغگوترین مردمان روی زمین هستند. اکنون می خواهیم با استناد به منابع عامه (اهل تسنن) شواهدی ذکر کنیم که: پایه و رکن حفظ حدیث و سنت رسول گرامی اسلام بوده اند و اگر اینان نبودند، حتی سنت منقول در منابع و مصادر حدیثی عامه نیز از بین می رفت. نمونه اول: ابن ابی حاتم که در قرن سوم و چهارم می زیسته و متوفای 327 هجری است در کتاب « » در شرح حال (متولد94 یا 96 هجری و متوفای 193 هجری) می نویسد: چون شعبه بن حجاج وارد بصره شد، به او گفتند از موثقان اصحاب خویش (کسانی که سخن شان قابل اعتماد است)، برای ما روایت نقل کن. او گفت: اگر بخواهم از اصحاب موثق خویش روایت نقل کنم، از تعداد اندکی از نقل خواهم کرد. کسانی مانند: حکم بن عتیبه؛ سلمة بن کهیل؛ حبیب بن ابی ثابت؛ و منصور توضیح تکمیلی: الف- شعبة بن الحجاج (متولد83 هجری و متوفای160): نويسندگان صحاح سته و ديگران به احاديث شعبة بن حجاج استدلال مى کنند. احاديث او در صحيح بخارى و صحيح مسلم موجود است. متن ابن ابی حاتم رازی: 19 - الحكم بن عتيبة. حدثنا عبد الرحمن نا محمد بن يحيى نا يحيى بن المغيرة نا جرير قال لما ورد شعبة البصرة قالوا له حدثنا عن ثقات اصحابك، قال: ان حدثتكم عن ثقات اصحابي فانما احدثكم عن نفير يسير من هذه الشيعة، الحكم بن عتيبة، وسلمة بن كهيل، وحبيب بن أبي ثابت، ومنصور. @DUROUS_ALSHABAB
آیه 138 سورۀ (1) سورۀ بقره آیۀ 138: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُون‏» : «اين است نگارگرى الهى؛ و كيست خوش ‏نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانيم.» : اضافه کرده عبارت (این است) در ابتدای آیه بدین معناست که ایشان «صبغة الله» را خبر برای مبتدای مقدر پنداشته اند. در حالی که اللهِ منصوب است نه مرفوع. : « (آرى ايمان دلهاى ما) رنگ ‏آميزى خدايى است و كيست كه رنگ‏ آميزيش بهتر از خدا باشد؟ و ما پرستندگان اوييم.» : ذکر واژۀ (آری) هیچ دلیلی ندارد. تقدیر (ایمان دلهای ما) نیز بی دلیل است. ضمن اینکه قرینه ای بر حذف آن نداریم. ظاهر عبارت ایشان -(ایمان دلهای ما رنگ آمیزی خدایی است)- نیز این است که صبغة الله خبر برای مبتدای مقدر است. در حالی که صبغة منصوب است. : «رنگ خدايى (بپذيريد! رنگ ايمان و توحيد و اسلام؛) و چه رنگى از رنگ خدايى بهتر است؟! و ما تنها او را عبادت مى‏كنيم.» : ترجمه (رنگ خدایی بپذیرید) مقبول است. زیرا گاهی مفعول مطلق نائب فعل امر است (قبلا دربارۀ امر نوشته ام.) (من أحسن) برای سؤال از شخص است نه سؤال از رنگ، بنابر این ترجمۀ ( چه رنگى از رنگ خدايى بهتر است؟!) صحیح نمی باشد. عابدون اسم فاعل است ولی به صورت فعل مضارع ترجمه شده است. ترجمه های زیر نزدیکتر به صحت است: : « [به يهود و نصارى بگوييد:] رنگ خدا را [كه اسلام است، انتخاب كنيد] و چه كسى رنگش نيكوتر از رنگ خداست؟ و ما فقط پرستش كنندگان اوييم.» : «رنگ خدايى (بپذيريد.) و خوش رنگ‏تر از خدا كيست؟ و ما تنها پرستش‏كنندگان اوييم.» البته اضافه کردن عبارت (به يهود و نصارى بگوييد) در ترجمۀ آقای انصاریان بی دلیل است. هر دو ترجمه صبغة الله را به معنای امر گرفته اند که صحیح است. توضیح واژۀ ..... @DUROUS_ALSHABAB
(2) سورۀ بقره آیۀ 138: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُون‏» صَبغ: به فتح صاد، مصدر و به معنای (رنگ كردن) است. أما دربارۀ : به كسر صاد، دو نظر است: 1- مصدر همانند صَبغ. 2- صفت مشبهه به معنای اسم مفعول (رنگ شده). مؤیّد نظریۀ دوم آن است که به (غذای مایع مانند خورشت قیمه و قورمه و نیز سوپ و آبگوشت و حتی سرکه و روغن) می گویند، و وجه تسمیه اش این است كه چون نان را در خورشت فرو برند، به حدی با آن آغشته می شود که به رنگ و طعم آن خورشت در می آید. (اقرب الموارد). استعمال به معنای خورشت در : آیۀ 20 از سورۀ مؤمنون: «وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ‏ لِلْآكِلِينَ» و اما : بر پایۀ آنچه دربارۀ به کسر صاد، گفته شد در نیز دو احتمال است: 1- مصدر نوع باشد، در این صورت برای دلالت بر نوع است و از اضافه کردن این واژه نیز بیان نوع آن است. پس اللهِ (رنگ کردن خدا) {از باب اضافۀ مصدر به فاعل}. 2- اسم به معنای (رنگ) در این صورت اضافۀ آن برای بیان نسبت و صاحب این رنگ است. و نیز برای دلالت بر نقل از مصدر به اسم است، همانند تاء در معجزة. و اما توضیح آیۀ «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ‏ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ» بقره: 138 و ربط آن به آیات قبل ..... @DUROUS_ALSHABAB
دروس الشباب
#لغت #قرآن #صِبغَة (2) سورۀ بقره آیۀ 138: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً و
ارتباط_آیات «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ‌ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ» بقره: 138. با بررسی ربط این آیه به آیات قبل، و علت فصل (ترک عطف) این آیه از آیات قبل، علت برخی تقدیرها و ترجمه هایی که نقدش گذشت، معلوم می‌شود. در آیه 135 سخن اهل کتاب به مسلمانان را نقل می کند : «كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى‌ تَهْتَدُوا» و سپس در جواب آنان می فرماید: «قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً» و معلوم است که ترک عطف برای ردّ و اعلام بطلان دعوت آنان است. از این رو ترک عطف در آيه 136:‌ «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى‌ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ ...» از باب کمال اتصال و یا شبه کمال اتصال است، یعنی هدف از ذکرش این است: حال که دعوت شما مردود و دعوت ما حق است پس برشما مسلمین است که دعوت کنید و بر آنان است که دعوت را پاسخ گویند. پس اگر شما دعوت کنید، عکس العمل اهل کتاب در برابر دعوت شما چنین خواهد بود که در آیۀ 137 می فرماید: فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ في‏ شِقاقٍ فَسَيَكْفيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليم‏ و در نهایت در برابر غسل تعمید که از مناسب تشرف به آیین اهل کتاب (مسیحیت) است، می فرماید: «صِبْغَةَ اللَّهِ» يعنى: ايمان باين پيغمبر و پيامبران ديگر رنگ خدائى و دين خداست و رنگ خدائى بهترين رنگهاست و ما باو عابديم. لازم به ذکر است که در روایتی عيّاشى از امام صادق عليه السّلام نقل كرده فرمود: الصِّبْغَةُ ، الْإِسْلَامُ. منظور از صبغه ايمان و دين اسلام است. نکته ای دربارۀ در مجمع فرموده: بعضى از نصارى مولود خويش را در آبيكه بآن معموديّه گويند فرو مى‌بردند و آنرا تطهير مولود قرار ميدادند. بقولى يهود و نصارى فرزندان خويش را رنگ يهوديت و نصرانيّت ميزدند يعنى دين خويش را بآنها تلقين ميكردند. راجع باين قول است كه عمر بن الخطاب از بنى تغلب پيمان گرفت كه فرزندان خويش را رنگ نصرانيّت نزنند. بلكه آنها را بگذارند بزرگ شوند سپس هر دين را كه خواستند بپذيرند. @DUROUS_ALSHABAB
( ) در دربارۀ معنای واژۀ «أوّل» دو نظریه از ادباء نقل شده است: 1. اول یعنی (ابتداء الشیء) خواه دوم و ادامه ای داشته باشد یا نداشته باشد. 2. اول یعنی (نخست) و تنها در جایی به کار می رود که دومی داشته باشد. سیوطی بعد از نقل این دو نظریه، با هدف نشان دادن تأثیر این اختلاف در فقه، مثالی از فقه عامه (اهل تسنّن) در طلاق ذکر می کند: اگر مردی به زن خویش بگوید: (اگر اولین فرزندی که به دنیا می آوری، پسر باشد؛ پس تو مطلقه ای) و از قضا آن زن نگونبخت، پسری بزاید، و بعد از آن دارای فرزند نشود. بنابر نظریۀ اول، آن زن مطلقه است. ولی بنابر نظریه دوم، آن زن مطلقه نیست و در کابین شوهر خویش است. متن سیوطی در همع الهوامع شرح جمع الجوامع في النحو، ج‏2، ص: 115 الصحيح أن «أول» لا يستلزم ثانيا، و إنما معناه ابتداء الشي‏ء، ثم قد يكون له ثان و قد لا يكون، تقول: هذا أول مال اكتسبته، و قد تكتسب بعده شيئا و قد لا تكتسب، و قيل: إنه يستلزم ثانيا كما أن الآخر يقتضي أولا، فلو قال: «إن كان أول‏ ولد تلدينه‏ ذكرا فأنت طالق» فولدت ذكرا و لم تلد غيره؛ وقع الطلاق على الأول دون الثاني. @DUROUS_ALSHABAB
(به صلیب کشیده شده) برای حفظ مذهب و عقیدۀ خودمان -که حالتی درونی است- نه برای انتشار یا تبلیغ آن؛ چه بهایی می پردازیم؟ ربيع بن أبي مدرك در مدخل شماره 432 از کتاب رجالش ترجمه او را چنین نوشته است: اهل کوفه است او را (به صلیب کشیده شده) می نامند. به خاطر اظهار تشیع، در کوفه به صلیب کشیده شد. مردی ثقه و مورد اعتماد است که از علیه السلام روایت نقل می کند. او دارای کتابی است که عدۀ زیادی آن را روایت نموده اند (یعنی: مقبول نزد بزرگان و علمای امامیه بوده است و لذا کتابش را نقل کرده اند.) : رجال النجاشي ؛ ص164 باب الراء 432 ربيع بن أبي مدرك أبو سعيد كوفي، و يقال‏: له‏ المصلوب‏، كان صلب بالكوفة على التشيع، ثقة، روى عن أبي عبد الله عليه السلام. له كتاب رواه غير واحد. أخبرنا أحمد بن محمد بن هارون قال: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا محمد بن عبد الله بن غالب و أحمد بن عمر بن كيسبة قالا: حدثنا علي بن الحسن عن العلاء بن يحيى عن الربيع به. @DUROUS_ALSHABAB