eitaa logo
دروس الشباب
400 دنبال‌کننده
121 عکس
25 ویدیو
53 فایل
محور مباحث این کانال، علوم اسلامی و دروس حوزوی است. باز ارسال مطالب با ذکر آدرس کانال، مجاز است. ارتباط با ادمین: @Ebn_Ahmad
مشاهده در ایتا
دانلود
: سومین نمونه از اشتراك لفظى که سبب اختلاف در فتوا شده است، اشتراک لفظی يك صيغۀ صرفى است، مانند: سؤال: وظیفۀ زن و شوهر در ایام حیض زن چیست؟ قرآن می فرماید: (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ) (سوره بقره آیه: 222) اکنون نقش علم و -وزن را در تحلیل آیۀ فوق ببینید: وزن : لفظ «محيض» بر وزن «مَفعِل» و مشترك بين سه صیغه است: مصدر میمی (حیض شدن)، اسم زمان (زمان حيض)، اسم مکان(محل حيض)؛ نیز برخی گفته اند واژۀ «محیض» اسم مصدر به معنای (حیض) است. اکنون بر اساس احتمالات فوق، در حکم مسألۀ ذیل اختلاف شده است: در زمان عادت ماهانه، چه چیزی حرام است و مرد باید از آن اجتناب کند؟ (الف- فقط استمتاع از محلی که خون حیض از آن بیرون می آید، حرام است. ب- هر گونه استمتاع و کامجویی از زن، حرام است.) : فقهای امامیه و نیز شافعى در یکی از اقوال خود و ثورى و محمّد بن حسن شيبانى و داوود و فخر رازى معتقدند: با توجه به اینکه « » در آیۀ فوق است، پس فقط باید از دخول در قُبُل احتناب کند ولی سایر لذت جویی ها حلال است. اینان برای ترجیح این نظریه قرائن و ادله ای نیز ارائه کرده اند. امّا برخى ديگر مانند: مالك، ابو حنيفه، اوزاعى و شافعی در قول دیگرش، را دانسته و گفته اند: در این ایام به طور کامل باید از زن دوری کرد و هرگونه استمتاعی حتی بوسیدنش هم حرام است. ادامه دارد:...... مطالب با ذکر https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
: چهارمین نمونه از قواعد ادبی که سبب اختلاف در فتوا شده است، اشتراک لفظی يك صيغۀ صرفى است، مانند: در تقييد دو موصوف توسّط يك صفت (اسم1+اسم2+صفت) اگر يك صفت پس از دو اسم قرار گيرد و توصیف هر یک از این دو اسم به وسیلۀ این صفت، صحیح و ممکن باشد؛ غرض ذکر این صفت چیست؟ الف- باید هر دو اسم را مقيّد به اين صفت بدانیم. ب- به خاطر قاعدۀ «الأقرب یمنع الأبعد»؛ این صفت، فقط برای مقیّد کردن اسم آخر، به کار رفته است و اسم اول بدون قید و صفت به کار رفته است. اختلاف در اين مسأله ادبى، منشأ اختلاف فتواى برخى فقيهان در برخى مسائل فقهى گشته است. مانند: «حكم ازدواج با مادر زن پس از طلاق همسرى كه با وى همبستر نشده است». اصل حكم حرمت ازدواج با مادر زن در آيۀ شريفۀ 22 سورۀ نساء چنين آمده است: « «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهٰاتُكُمْ وَ بَنٰاتُكُمْ وَ أَخَوٰاتُكُمْ وَ عَمّٰاتُكُمْ وَ خٰالٰاتُكُمْ وَ بَنٰاتُ الْأَخِ وَ بَنٰاتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهٰاتُكُمُ اللّٰاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَوٰاتُكُمْ مِنَ الرَّضٰاعَةِ وَ أُمَّهٰاتُ نِسٰائِكُمْ وَ رَبٰائِبُكُمُ اللّٰاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسٰائِكُمُ اللّٰاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ ...»؛ حرام شد بر شما مادران و دخترانتان و ... مادران زنان‌تان و دختران زنانتان كه در دامن شما پرورش مى‌يابند، از‌ آن همسرانى كه با آنان همبستر شده‌ايد». : عبارت ( دَخَلْتُمْ بِهِنَّ) چیست؟ الف- فقط صفت (رَبٰائِبُكُمُ اللّٰاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسٰائِكُمُ) است؟ ب- علاوه بر اینکه صفت (رَبٰائِبُكُمُ ... ) می باشد؛ صفت «نساء» در عبارت (أُمَّهٰاتُ نِسٰائِكُمْ) نیز می باشد؟ فقهاء و محدثین: از قدمای عامه مانند: ابن زبير و مجاهد، صفت «اللّاتي دخلتم بهنّ» را صفت و قيد براى «نسائكم» در «أمّهات نسائكم» نيز دانسته‌اند. و به تبع آن اجازه داده‌اند كه مردى كه همسرش را قبل از همبستر شدن طلاق داده است، مى‌تواند با مادر آن زن ازدواج كند، چنانكه همين فتوا را از ابن مسعود نقل كرده‌اند. امّا اماميّه و شيعه و نيز مذاهب اربعه اتفاق نظر دارند كه اين قيد فقط مختص اسم دوم «رَبٰائِبُكُمُ اللّٰاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسٰائِكُمُ» است و اسم اوّل «امهات نسائكم» به اطلاق خود باقى است و اگر كسى دخترى را عقد كند، گرچه قبل از دخول طلاق دهد، هيچ‌گاه با مادر وى نمى‌تواند ازدواج كند. مطالب، با ذکر ، مانعی ندارد. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
یا برخی روشن فکران با توجه به نکات ذیل، پنداشته اند: ازدواج اسلامی یعنی: مبادلۀ انسان (زن) در برابر مهریه است. 1- فقهاء، ابواب فقهی را به دو بخش عبادات و معاملات تقسیم کرده و نکاح را زیر مجموعۀ معاملات می دانند. 2- یکی از حقوق زن که با عقد ازدواج بر گردن شوهر لازم می شود، مهریه است. 2- در فرضی که طلاق قبل از زناشویی، اتفاق بیافتد، زن مالک نصف مهریه خواهد بود. و این یعنی نیمی از آن به خاطر چیزی است که زن با این عمل از دست می دهد. پاسخ: 1- معاملات در برابر عبادات، در اصطلاح فقهی یعنی هر چیزی که وقوع شرعی آن نیازمند قصد قربت نیست. 2- عقد ازدواج، از عقود معاوضی و حتی عقود شبه معاوضی هم نمی باشد؛ پس اسلام ازدواج را مبادله‌ی انسان در مقابل مهریه نمی داند. (توضیح آن در مطالب زیر می آید.) 3- بین «پول یا هر عوضی که مشتری در ازای خرید یک کالا به فروشنده می پردازد» و «صِداق و مَهريّه ازدواج» فرق است. از توضیح این فرق ها معلوم می شود که ازدواج، مبادله و معاملۀ عرفی نمی باشد. فرق عوض و مهریه: الف- عوض، چیزی است که اگر در عقد بیع ذکر نشود، اصل معامله باطل می شود. در حالی که اگر در عقد ازدواج، مهریه را ذکر نکنند، عقد ازدواج باطل نمی باشد. ب- اگر عِوَض مجهول باشد، خرید و فروق یا هر عقد معاوضی ای باطل است. در حالی که اگر مَهریّه مجهول باشد نکاح باطل نیست. ج- با توجه به آیات «وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً» و «فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَريضَةً * وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ». صداق یک نِحله و بخشش است که باید از سوی زوج به زوجه پرداخت شود و نقش معاوضیّت و عِوَضیّت ندارد. نتیجه: حکمت تشریع «مَهریّه» هر چه که باشد، عِوَض از بُضع (حق همخوابگی) یا فروش جسم زن به شوهر نیست. در حالی که عقود معاوضه ای،تملیک یک عین یا منفعت آن در برابر عوض معیّن است. مطالب، با ذکر ، مانعی ندارد. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
-شرعیه -فقه : ترديد بين معناى لغوى و شرعى‌ یکی از ريشه‌ها و اسباب اختلاف در فهم معناى آيات و روايات، و در نتیجه -فتوا عبارتست از: ترديد و اختلاف در اراده -لغوى يا از يك كلمه. مانند: ترديد در معنای كلمۀ «نكاح» بين ازدواج شرعى (عقد زوجیت بین زن و مرد) و اعمّ از شرعى‌ و لغوی (رابطۀ زناشویی مشروع یا نامشروع) قرآن كريم در سورۀ نساء، آيۀ 22 فرموده است: « «وَ لٰا تَنْكِحُوا مٰا نَكَحَ آبٰاؤُكُمْ مِنَ النِّسٰاءِ إِلّٰا مٰا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كٰانَ فٰاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سٰاءَ سَبِيلًا»؛ یعنی: با زنانى كه پدرانتان با آنها كرده‌اند، نکاح نكنيد، مگر آن كه پيش از (ابلاغ) اين (قانون) چنين كرده باشيد. زيرا اين كار عملى زشت و مورد خشم خداست و شيوه‌اى ناپسند است. در اين آيۀ شريفه از با نهى شده و عملی اعلام شده است. امّا آیا اين حكم شامل زنى كه پدر از راه نامشروع با وى نزديكى كرده نیز مى‌شود؟ يا تنها شامل نكاح مشروع است؟ : و (در کتاب موطّأ) بر آنند كه این شامل صورت زنا هم مى‌شود. و ازدواج پسر با زنی که پدر با او زنا کرده می-شود. اما حنيفه و گفته‌اند: این آیه شامل صورت زنا نيست، و لذا گفته اند: ففقط ازدواج با زنی که به صورت شرعی، زن پدر باشد، حرام است ولی در صورتی که مردى با زنى زنا كند، پسر آن مرد مى‌تواند با آن زن ازدواج نمايد. ريشۀ اين اختلاف آن است كه واژۀ «نكاح» در لغت به معناى مطلق وطى و همبستر شدن است، خواه مشروع باشد و خواه نامشروع، در حالی که در اصطلاح فقهاء و شرع به معناى است، امّا معلوم نيست مراد خداوند از كلمۀ «نكاح» در «ما نكح آباؤكم» معناى لغوى يا شرعى آن است. نظر : مطالب، با ذکر ، مانعی ندارد. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
دروس الشباب
#ادبیات #بلاغت #فقه #نقش_ادبیات_در_اختلاف_فتوا #حقیقت-شرعیه #حقیقت_لغویه #اصول-فقه #قسمت_پنجم: تر
-فقه ادامۀ از موضوع سخن در استدلال به آیه 22 از سوره نساء بود: «وَ لٰا تَنْكِحُوا مٰا نَكَحَ آبٰاؤُكُمْ مِنَ النِّسٰاءِ إِلّٰا مٰا قَدْ سَلَفَ ...» گفتیم دربارۀ معنای واژۀ «نکاح» در «ما نکح آیاؤکم» اختلاف است: 1- آیا معناى حقيقى نكاح همان «عقد» است؟ (حقیقت شرعیه). 2- آیا منظور از نکاح همان وطی و عمل زناشویی است؟ (حقیقت لغوی) نظر علمای عامه را در ببیان کردیم. و اما : مشهور علمای امامیه این واژه را در این آیه به معنای (حقیقت شرعیه) دانسته اند. (تمهيد القواعد الأصولية و العربية؛ ص: 101 نوشته شهید ثانی) البته برخی بحث در را مطرح کرده و گفته اند در اینجا هم معنای لغوی و هم معنای شرعی آن اراده شده است. (عدة الاصول اثر شیخ طوسی، 21.) مرحوم شیخ در کتاب عدة الأصول، عقاید معتزلیان و ساییر متکلمین و اصولیان را دربارۀ استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا به خوبی مطرح کرده و ادلۀ آنها را توضیح داده است. مطالب، با ذکر ، مانعی ندارد. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
احکام آیات : 1- آيه 8 و 9 از سوره مائده: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ مِنْهُ. ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ‏. : أ) تشريع طهارات سه گانه: وضوء و غسل و تيمم. ب و ج) كيفيت و ترتيب هر يك از آنها. د) تخفيف در احكام و رفع حرج از باب امتنان و به عنوان نعمتی بر مردم 2- آيه 46 از سوره نساء: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى‏ تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا غَفُوراً. : أ) بطلان نماز در حالت مستی. ب) وجوب غسل جنابت. ج) تشریع تیمم برای کسی که نمی تواند غسل کند. د) حرمت توقف جنب در مسجد. هـ) تیمم بر زمین نکته: فاضل مقداد در کتاب کنز العرفان می گوید: این آیه دربارۀ 31 حکم شرعی را اثبات می کند. 3- آيه 4 از سوره بينه: وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ‏. : أ) وجوب نيت و قصد قربت و اخلاص در همه عبادات 4- آيه 76 و 77 و 78 از سوره واقعه:‏ إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ‏ : حرمت مسّ قرآن بدون طهارت. 5- آخر آيه 109 از سوره توبه‏: فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ‏ : طهارت از نجاسات و نیز استحباب طهارت داشتن همیشگی (رجوع کنید به: کنز العرفان فی فقه القرآن) 6- آخر آيه 50 از سوره فرقان:‏ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً : طهارت ذاتى آب و پاک کننده بودن آن 7- وسط آيه 11 از سوره انفال:‏ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ‏ : آب مایۀ تحصیل طهارت از حدث و خبث 8- آيه 222 از سوره بقره:‏ وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً‏ فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ، إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ- الْمُتَطَهِّرِينَ‏. برخی از مطرح در این آیه: أ) نجس بودن حيض ب) وجوب غسل بعد از اتمام حیض ج) وجوب اجتناب از زنان در حال حیض د) محل یا زمان جواز مباشرت با زنان. 9- اول آيه 28 از سوره توبه:‏ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا- الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا : أ) نجس العين بودن مشركان ب) ممنوع الورود بودن آنها از دخول در مسجد الحرام. 10- آيه 92 از سوره مائده:‏ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ‏. : أ) حرمت شراب و قمار و ... ب) نجاست خمر 11- آيه 4 و 5 از سوره مدّثّر: وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ : وجوب غيرى طهارت لباس برای نماز 12- اول آيه 118 از سوره بقره:‏ وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ... : سنن ابراهیمی که 10 چیز است. مطالب با ذکر https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABA
احكامى كه در عبادت به طور مشترك جريان دارند عبارتند از: اول- اسلام و ايمان: و اعتقاد به معتقدات مذهب اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) دوم- قصد قربت سوم- خُلُوّ از رياء: رياء يعنى انجام دادن كارى به خاطر كسب ثناء و طلب بزرگى در دل مردم. چهارم- خُلوّ از عُجْب: عُجب آن است كه كسى در عبادت فخر و طلب بزرگى براى خويش كند، و بر خداى تعالى منّت گذارد كه حق او را كاملًا اداء كرده است. پنجم- خُلوّ از إدلال: إدلال آن است كه شخص علاوه بر داشتن عُجب از خداى تعالى نترسد، و خود را نزد او عزيز بداند، يعنى به جهت عبادات و اعمال خويش معتقد باشد كه بر خدا حق دارد، و استبعاد كند كه خدا او را به مكروه مبتلاء كند. ششم- خلوّ از سَمعه (شنواندن): اگر مكلّف عبادتى- مثلًا نماز- را به قصد شنواندن به مردم بجا آورد، و اين قصد تمام انگيزه يا جزء انگيزه‏اش باشد، مبطل عبادت است. هفتم- متّحد نبودن عبادت با ضمائم محرّمه: عبادت نبايد با ضمائم محرّمه متّحد باشد، پس اگر چيز حرامى- مانند دست بسته نماز خواندن، يا آمين گفتن بعد از قرائت حمد- متّحد با نيّت عبادت و يا متّحد با جزئى از اجزاء عبادت شود، عبادت را باطل مى‏كند؛ ولى اگر چيز حرامى با عبادت به نحو اجتماع امر و نهى باشد، يعنى چيز حرام خارج از عبادت و مقارن با آن باشد- مانند خواندن نماز در وقت وجوب إزاله نجاست از مسجد- عبادت را باطل نمى‏كند. هشتم- ضمائم راجحه يا مباحه محرّك انجام عبادت نباشند: اگر ضميمه مباحه يا راجحه در عبادت باشد- مثلًا مكلف وضوء بگيرد به قصد قربت و خنك شدن، يا به قصد قربت و تعليم غير- چنانچه قصد قربت سبب‏ اصلى عبادت باشد، عبادت صحيح است؛ و اگر ضميمه سبب اصلى باشد، عبادت باطل مى‏باشد؛ و اگر هر كدام جداگانه يا با هم سبب و محرّك براى انجام عمل باشند، أحوط اعاده آن عمل است. نهم- وجوب مقدّمه واجب دهم- حرمت مقدّمه حرام يازدهم- انجام واجب موقّت مشكوك در وقتش دوازدهم- جائز نبودن عبادت به نيابت از زنده https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
تنها در صورتی می توان منکر ضروری دین را کافر دانست که: انکارش منجر به یا یا بشود. : كتاب الطهارة (للإمام الخميني، ط - الحديثة)؛ ج‌1، ص: 216 ثمّ إنّ إنكار الضروري لا يكون بنفسه موجباً للكفر، بل إنّما يوجبه إذا كان مستلزماً لإنكار الأُلوهية أو التوحيد أو النبوّة. ________________________________________ خمينى، سيد روح اللّٰه موسوى، كتاب الطهارة (للإمام الخميني، ط - الحديثة)، 4 جلد، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى قدس سره، تهران - ايران، اول، 1421 ه‍ ق @DUROUS_ALSHABAB
فرق هاى بين حكم و فتوا‏ : 1- حكم مربوط به خارج و انشاء امر جزئى، نسبت به واقعه ای معيّن است؛ در حالی که فتوا، مربوط به‏ احكام كليّه است، 2- قضاوت، است؛ و نفوذش محتاج به نصب مى‏ باشد؛ در حالی که فتوا، است. 3- حكم منشأ آثار است و نقض نمى‏ شود؛ مگر اينكه قطع پيدا شود كه مقدّماتش صحيح نبوده است؛ در حالی که فتوا‏ عبارت است از نظر فقيه از روى اجتهاد در غير سمت قضاء. @DUROUS_ALSHABAB
عبارت است از: چيزى كه حكم شرعى به خاطر وجود آن، جعل شده است و با از بين رفتن آن، حکم نیز از بين مى‌رود؛ در حالی که دایرۀ ، تنگ تر از آن است، بدین معنا که ممکن است حکم شرعی وجود داشته باشد، ولی حکمتی که در آیه یا روایت بیان شده، وجود نداشته باشد. مثال برای موردی که در پی تشریع حکم بیان شده است، ولی با وجود عدم مقتضی برای آن ، باز هم حکم شرعی پابرجاست و باید رعایت شود: سورۀ بقره، آيۀ 228: «وَ الْمُطَلَّقٰاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلٰاثَةَ قُرُوءٍ وَ لٰا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مٰا خَلَقَ اللّٰهُ فِي أَرْحٰامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّٰهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» یعنی: «زنهايى كه طلاق داده شدند، تا سه پاكى بر آنها بگذرد. و برای آنان روا نیست که آنچه را خدا در رحم آنها آفريده، كتمان كنند؛ اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارند». بر اساس این آیه؛ زن حق ندارد تا سه طهر بعد از طلاق؛ ازدواج مجدد داشته باشد. ( حکم شرعی: از ازدواج مجدد). وجوب اجتناب از شوهر کردن بعد از طلاق: روشن شدن وضعيت رحم كه آيا حامله است يا نه؟ حكم خوددارى از شوهر كردن، وسيعتر از حکمت آن است؛ زيرا حتى كسى كه مى‌داند حامله نيست نيز بايد اين چند ماه را از شوهر كردن اجتناب كند؛ مانند موارد زير: 1. زنى كه عقيم است و هرگز حامله نمى‌شود. 2. مردى كه عقيم است. 3. زنى كه شوهرش براى مدتى، مثل شش ماه يا بيشتر، از او دور بوده و علم دارد كه حامله نيست. 4. اگر با وسايل پزشكى معلوم شود كه زن حامله نيست. با اين كه در موارد فوق، حكمت ياد شده وجود ندارد؛ يعنى مى‌دانيم كه زن حامله نيست، اما حكم آيۀ فوق، يعنى وجوب خوددارى از شوهر كردن، جارى است. بقای حکم با فرض انتفای حکمت، منافاتى با قاعدۀ تبعيت احكام از مصالح ندارد؛ زيرا مراد از اين قاعده اين است كه در اكثر موارد، ملاكاتى براى صدور احكام وجود دارد، نه در تمامى موارد. یا اینکه ملاک احکام منحصر در چیزی که بدان تصریح شده، نمی باشد. @DUROUS_ALSHABAB
عملی 1- 2- بسیار خوانده و شنیده ایم که باب اجتهاد براى شيعه باز است و گاهی در مبانى فقهاء تغيير جهتى و نظرى داده مى ‏شود، اکنون دو نمونه را ذکر می خوانیم: 1- بسیاری از فقهای گذشته مى ‏گفتندعقود توقيفيّه ‏اند و لذا در تصحیح معاملات مستحدثه باز می ماندند. ولى متأخرین گفتند دليلى نداريم كه عقود تعبديّه باشد، لذا معاملات مستحدثه و پيچيده زمان ما همه حل شد. مثلا: مسأله نجاست چاه تا زمان محقق حلی از مسلّمات فقه بود، ولی بعد از زمان ايشان طهارت چاه از مسلّمات شد. 2- آیا جهت و كلّى و مسجد و مانند آنها مى ‏توانند مالك چیزی باشند؟ مرحوم سید یزدی در عروة الوثقی بنابر اين مبنا که اینها می توانند مالک باشند، فرموده است: اگر فقيه پول ندارد تا در کاری که لازم می داند خرج کند؛ مى ‏تواند بر عهدۀ زكات قرض بگیرد. و چنانچه از دنيا برود؛ قرض او بر عهدۀ جهت زكات (بر ذمّه زكات) است. @DUROUS_ALSHABAB
اولین مقاله بنده را با آخرین مقاله مقایسه کنید. در دانش های و چاپ نشریه قرآنی المصطفی با نام: کاربست دانش بدیع در استنباط از آیات الاحکام با تکیه بر آرا و آثار دانشمندان یکصد سال اخیر حوزه علمیه قم http://pam.journals.miu.ac.ir/article_8278.html
شروط تكليف به سه دسته تقسيم مى‌شوند: اول: بر عهدۀ مکلف که سه چيز است: *بلوغ *عقل *قدرت دوم: تكليف، که مهمترین آنها عبارتند از: *علم *عدم اضطرار و اكراه و خطا و فراموشی؛ و نیز عدم تکلیف اهم مزاحم با تکلیف فعلی با توجه به اینکه شروط فعلیت در هر باب فقهی با باب دیگر متفاوت است، نمی وان بیشتر از این را نام برد، بلکه باید شروط هر تکلیف در باب خاص خودش بیان شود. سوم: ، که بر دو گونه است: گونه نخست- شروط صحتی که در تمامی ابواب فقهی مشترک است و آن دو چیز است: اول- دوم- گونه دوم- شروط صحت مختص که باید در ضمن هر باب فقهی به طور جداگانه بررسی شود. @DUROUS_ALSHABAB
إنَّ دِینَ اللهِ لا یُصَابُ بِالعُقُولِ دیشب عده ای که خاطرشان برایم عزیز است، منزل ما را به نورشان منوّر کردند. پسر یکی شان که در بهار 15 سالگی بود و رشته ریاضی می خواند، گفت چرا بازی با آلات قمار، بدون نیت قمار حرام است؟ (من این حرف آخوندها را قبول ندارم) گفتم حرف آخوندها نیست. فقه شریعت است. گفت: عقل من این حرف را درک نمی کند، پس عاقلانه نیست و طبیعتا درست هم نیست. گفتم: احکام شریعت با اصول دین فرق دارد، کلیات اصول را با چراغ عقل درک می توان کرد، ولی احکام را نه مگر اینکه خود معصومین چراغش را بیافروزند، آن وقت شاید عقل درک کند. گفت: نه، عاقلانه نیست، پس درست نیست. پدرش خیلی حرص می خورد که ای وای پسرم از دست رفت (البته اینها را نمی گفتم از حالات پدیدار بود.) احسنت به این پسر، می خواست بفهمد، انکار نمی کرد. یاد مناظرهٔ امام صادق علیه السلام با مدعی فقاهت و مرجعیت عراق (ابوحنیفه) افتادم. گفتم: نماز مهمتر است یا روزه؟ گفت نماز. گفتم برهان بیاور گفت نماز ستون دین است. گفتم پس چرا زنان، روزهٔ ایام عادت را باید قضا کنند ولی نماز را نه؟ گفت واقعا؟ پدرش و من گفتیم واقعا. به شوخی گفت خوش به حالشان. به شوخی گفتیم دوست داری جای شان باشی؟ دمش گرم، چه با صفا و خوش اخلاق. با خنده گفت نه. 😂 گفتم امام صادق علیه السلام به ابوحنیفه فرمودند: دین خدا (فقه، احکام شریعت) با عقل درک نمی شود. تعبّد است. اگر با عقلت فهمیدی مولایت هر چه می گوید، حق است. چون بنده ای پس در بند مولایت باش. گفت دمش گرم. الان فهمیدم. @DUROUS_ALSHABAB
هدایت شده از لینک
کانالی با محوریت علوم اسلامی و دروس حوزوی است. از علوم آدرس کانال: https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB ارتباط با ادمین: @Ebn_Ahmad
و در قرآن و فقه1 خدای تعالی در 6 آیه از قرآن دربارۀ سخن گفته است که همگی آنها در سورۀ مائده است. (آیات: 1 و 2 و 4 و 94 و 95 و 96) واژۀ در آیات: 1 و 94 و 95 و 96 و واژۀ در آیه: 2 واژۀ موصوله در آیۀ: 4 صید در و واژۀ «صيد» در لغت به دو معنا به کار رفته است: 1. معنای مصدری؛ یعنی: (شكار كردن) «صاده صيدا: قنصه و اخذه بحيلة» 2. صفت مشبهه به معنای اسم مفعول؛ يعنى (شكار شده) مثل آیۀ 95 سوره مائده: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ» صید در : صيد در فقه دو دارد: 1. (ممنوع)، و آن در صورتی است که برای تفریح و خوشگذرانی باشد. 2. (جایز)، و آن در صورتى است كه شخص براى تأمين مخارج خويش و عائله‏اش شكار كند. : فقهاء سفر كسانى را كه براى تفريح به شكار می روند سفر معصيت دانسته و می گویند باید نمازش را تمام (کامل) بخواند و اگر در ماه رمضان است باید روزه هم بگیرد اگر چه در سفر است. گویا حرمت شكار تفريحى بدین خاطر است که روا نيست انسان براى ارضاء تمايل نفسانى خويش حيوانات و پرندگانى را كه در اين زمين پهناور بى آنكه به كسى آزار برسانند مي چرند و ميپرند و خداى خويش را تسبيح مي كنند، از نردبان هستى پياده كند. ولى اگر احتياج داشته باشد آن مطلب ديگرى است. @DUROUS_ALSHABAB
در قرآن و فقه2 صید در برخی استعمال واژۀ در آیه 96 سورۀ مائده را از باب دانسته اند: أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعٰامُهُ مَتٰاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيّٰارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مٰا دُمْتُمْ حُرُماً (مائدة؛ 96) آیت الله سیفی مازندرانی در دليل تحرير الوسيلة - الصيد و الذباحة؛ ص: 2 می گوید: بدیهی است که منظور از واژۀ اعم معنای مصدری و اسم مفعولی آن است یعنی حلال و حرام بودن هم دربارۀ عمل شکار است و هم دربارۀ خوردن حیوان شکار شده است. @DUROUS_ALSHABAB
( ) در دربارۀ معنای واژۀ «أوّل» دو نظریه از ادباء نقل شده است: 1. اول یعنی (ابتداء الشیء) خواه دوم و ادامه ای داشته باشد یا نداشته باشد. 2. اول یعنی (نخست) و تنها در جایی به کار می رود که دومی داشته باشد. سیوطی بعد از نقل این دو نظریه، با هدف نشان دادن تأثیر این اختلاف در فقه، مثالی از فقه عامه (اهل تسنّن) در طلاق ذکر می کند: اگر مردی به زن خویش بگوید: (اگر اولین فرزندی که به دنیا می آوری، پسر باشد؛ پس تو مطلقه ای) و از قضا آن زن نگونبخت، پسری بزاید، و بعد از آن دارای فرزند نشود. بنابر نظریۀ اول، آن زن مطلقه است. ولی بنابر نظریه دوم، آن زن مطلقه نیست و در کابین شوهر خویش است. متن سیوطی در همع الهوامع شرح جمع الجوامع في النحو، ج‏2، ص: 115 الصحيح أن «أول» لا يستلزم ثانيا، و إنما معناه ابتداء الشي‏ء، ثم قد يكون له ثان و قد لا يكون، تقول: هذا أول مال اكتسبته، و قد تكتسب بعده شيئا و قد لا تكتسب، و قيل: إنه يستلزم ثانيا كما أن الآخر يقتضي أولا، فلو قال: «إن كان أول‏ ولد تلدينه‏ ذكرا فأنت طالق» فولدت ذكرا و لم تلد غيره؛ وقع الطلاق على الأول دون الثاني. @DUROUS_ALSHABAB
(صلوات الله علیه و آله) آیاتی که دربارۀ مالکیت سخن گفته اند سه دسته اند: الف) آيات بیانگر مطلق و در اين آيات غالبا كلماتى نظير «ملك» و «ملكوت» به كار رفته و از حروف اضافه‏اى مانند «ل» استفاده شده است؛ از قبيل‏ «لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما فِيهِنَّ ...؛ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ ...». یعنی: فرمانروايى، سلطنت و اقتدار كامل و مطلق نسبت به اشياء یعنی: قلمرو بيكران سلطنت و اقتدار نامحدود خداوند حرف در آیات فوق برای انحصار یا اختصاص است. نتیجه: مالكيت اصلى و ذاتى تمام عالم در انحصار اوست. ب) آيات بیانگر ‏ در اين آيات از كلماتى نظير «مال»، «اموال» و «مالك» استفاده شده است و غالبا با اضافه شدن آنها به اسامى و ضماير عام و خاص، مالكيت اشيا در حدود تصرف انسان به او نسبت داده شده و انسان نسبت به آن اشيا و اموال، مالك شناخته شده است. از جمله اين آيات مى‏توان اين موارد را ذكر كرد: «أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ»؛ «... فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ، لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ»؛ «وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ»؛ «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ...»*؛ «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً ...» این آیات، انسان را مالك برخی از اموال تحت تصرف خود شناخته است، ولی با صدور فرمان ها و دورباش ها (اوامر و نواهی) قبل و بعد از این مالکیت، مالكيت انسان را ، و محدود به حدود آن اوامر و نواهى دانسته است. ج) آيات بیانگر و ‏ آیاتی که به صراحت جانشینی انسان از خدا را بیان کرده و به او مقام را عرضه می کند و و اختیارات خاصی را به اعطا می کند. این مالکیت از آن و (صلی الله علی محمد و آله) است. از این آیات است: «آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ ...» بدیهی است که این خلافت به خاطر غیبت خداوند یا عجز او نیست بلکه به خاطر عظمت و كرامت و جایگاه رفیع خلیفه و نائب است. پس خداوند پس از آنكه خلیفۀ خویش را بر جميع مخلوقات برترى داد او را به عنوان خليفه خود در زمين برگزيد و امانتدار خويش قرار داد و به همين اعتبار، او را نسبت به تصرف كردن در اشيا و اموال مخلوق خود، صاحب اختیار و مُجاز قرار داد. پس پیامبر و امام، حق همه گونه سلطه و تصرف را دارند. ( ) برگرفته از کتاب ، محقق داماد https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
در یک نگاه فقهی، می توان اموال را به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول- اموال عام یعنی: اموالى كه براى مصلحت عموم تخصيص يافته‌اند، و عبارتند از: 1- زكات، 2- خمس، 3- خَراج، 4- انفال، 5- اموالى كه از راه وقف يا وصيت يا نذر يا ... براى عموم قرار داده شده‌اند. هدف فقیه از طرح این دسته، توضیح ماهیت و انواع اموال عام و نیز بیان احکام مربوطه و روش مصرف آن است. مدار كلام در اين گروه بيان انواع اموال عام و احكام مربوط به هر نوع و طريقه انفاق آن اموال مى‌باشد. دسته دوم- اموال خاص یعنی: اموالی که مربوط به اشخاص مى‌باشند، هدف فقیه از طرح این دسته، الف- بيان احكام تصرّف در اموال خاص، برخی از ابواب فقهی که به این هدف می پردازند عبارتند از: 1- بيع (خريد و فروش)، 2- إقالَه، 3- سرقفلى، 4- خيارات، 5- شُفعَه (حق اولويّت يك شريك)، 6- إجارَه، 7- جُعالَه، 8- مُزارَعَه (نوعى از شركت سرمايه و كار)، 9- مُساقات (نوع ديگرى از شركت سرمايه و كار)، 10- مغارسة (نوعى ديگر از شركت سرمايه و كار)، 11- مضارَبَة (نوعى ديگر از شركت سرمايه و كار)، 12- سَبق و رِمايَة (شرط بندى با عوض)، 13- شركت (تعلّق مال يا حقّى به بيش از يك نفر)، 14- غصب (استيلاء جائرانه بر مال غير)، 15- رهن (گرو)، 16- حَجْر (منع كردن كسى از تصرف در مالى كه در يد اوست)، 18- صلح (پرداخت مقدارى مال يا منفعت مال يا واگذارى حق بطور سازش)، و ... ب- بيان اسباب شرعي تملّك و عدم تملّك اموال خاص و نيز بيان اسباب شرعيّه كسب حقّ خاص مربوط به اموال. برخی از ابواب فقهی که به این هدف می پردازند عبارتند از: 1- عارِيَة (گرفتن مال كسى براى استفاده از منافع آن مجّاناً)، 2- لُقَطَة، 3- احياء زمينهاى مَوات، 4- حِيازَت، 5- صيد، 6- تبعيّت، 7- ضِمان (عهده‌دار دين كسى شدن)، 8- غَرامات، 9- حوالَه، 10- قرض و دين، 11- وديعة و امانتدارى، 12- فرائض (ارث). https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
لفظ « أَوْ » معانی حرفی از مباحث مهم اصولی است و بحث های مفصلی درباره آن صورت گرفته است. یکی از این حروف، حرف «أو» است که اساس است. در روایات نیز به این حرف توجه شده است، چنان که امام صادق (علیه السلام) در روایتی می فرماید: «كل شيء في القرآن «أو» فصاحبه بالخيار يختار ما شاء» یعنی: هرچه در قرآن لفظ «او» دارد، پس صاحب آن مختار است، می تواند هر کدام را که بخواهد انتخاب کند. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
چیست؟ یکی از راه های تملّک، تبعیّت است. تعریف مالکیت یعنی: رابطه ای شرعی یا قانونی که میان شخص و اشیاء منقول و غیر منقول وجود دارد و با تکیه و با استناد بر آن، شخص به خود، اجازه دخل و تصرف در یک مال منقول یا غیر منقول را می‌دهد. ملکیّت تبعی: مالکیت بر اموال منقول یا غیر منقول، می‌تواند مستقیم و بی‌واسطه یا با واسطه و به تبع مالکیت اصلی، محقق شود که در این شرایط، به آن، مالکیت تبعی می‌گویند. و : یکی از قاعدۀ فقهی مربوط به مالکیت این است: «مَن مَلَکَ شیئا، مَلَکَ ما هو مِن ضروراته» یعنی: کسی که مالک چیزی شد، آنچه را که از ضروریاتش باشد نیز مالک می‌شود. بنابراین اگر شخصی به موجب بیع، هبه، صلح و ... بر مال منقول یا غیر منقولی، مالکیت یافت، مالک ضروریات (لوازم عقلی و عرفی) آن مال منقول یا غیر منقول نیز می‌شود. به عنوان مثال، در صورتی که شخصی، به موجب عقد بیع، خانه‌‌ای را خریداری نماید، به تبع مالکیت خانه، مالک درختان موجود در حیاط خانه نیز می‌شود و لازم به عقد جدید و پرداخت مبلغی جداگانه نمی باشد. انواع مالکیت تبعی مالکیت تبعی نسبت به زمین و محصول این نوع از مالکیت تبعی، در ماده ۳۳ قانون مدنی، مورد اشاره قرار گرفته است. ماده ۳۳ قانون مدنی، مقرر می‌دارد: «نما و محصولی که از زمین حاصل می‌شود، مال مالک زمین است؛ چه به خودی خود روییده باشد یا به واسطه عملیات مالک، مگر اینکه نما یا حاصل، از اصله یا حبه غیر حاصل شده باشد که در این صورت، درخت و محصول، مال صاحب اصله یا حبه خواهد بود، اگر چه بدون رضای صاحب زمین کاشته شده باشد.» مالکیت تبعی نسبت به نتایج حیوان این نوع از انواع مالکیت تبعی، در ماده ۳۴ قانون مدنی، مورد پیش بینی قانون گذار، قرار گرفته است. این ماده مقرر می‌دارد نتایج حیوانات در ملکیت، تابع مادر است و هر کس مالک مادر شد، مالک نتایج آن هم خواهد شد. " آثار مالکیت تبعی حق تصرف در آنچه به واسطه مالکیت تبعی، شخص مالک آن است؛ تا مادامی که این تصرف، خلاف شرع و قانون نبوده و مخالف حقوق دیگران نباشد. حق نقل و انتقال آنچه به واسطه مالکیت تبعی، شخص مالک آن، است؛ نظیر انتقال به واسطه بیع یا هبه یا صلح و… حق هرگونه انتفاع و بهره برداری از چیزی که شخص، به واسطه مالکیت تبعی، مالک آن است؛ البته به شرطی که خلاف شرع و قانون نباشد. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
و ها شهید اول در قاعدۀ 204 از کتاب القواعد و الفوائد ده فرق بین حد و تعزیر بیان کرده است که شرح آن از کتاب «تعزیر و گسترۀ آن» اثر آیت الله مکارم چنین است: اوّل: تعزير هر چند از ناحيه كثرت محدود است و نبايد به مقدار حدّ شرعى برسد، ولى از ناحيه قلّت اندازه خاصّى ندارد؛ امّا حدود شرعى چنين نيست و اين مهمترين فرق آنهاست. دوم: عبد و حرّ (بردگان و انسانهاى آزاد) در تعزيرات مساوى هستند؛ امّا در حدود مساوى نمى باشند. سوم: ميزان تعزيرات بستگى به مقدار و چگونگى جرم دارد، ولى در حدود كافى است كه آن جرم صورت پذيرد، به هر شكل كه باشد. بنابراين تفاوتى بين كسى كه آلوده يك جرعه شراب شده، و شخصى كه يك بطرى خورده نمى باشد. چهارم: تعزيرات تابع مفاسد و عوارض نامطلوب آن جرم است، هر چند جرم ارتكابى معصيت شمرده نشود؛ همانند تأديب كودكان... (هر چند برخى از فقهاى شيعه آن را تعزير نمى شمرند، بلكه تأديب مى نامند. در اين صورت اين، تفاوت محسوب نمى شود) ولى در حدود چنين نيست. پنجم: اگر معصيت كوچك باشد تعزير آن هم كم خواهد بود، والبتّه تعزير كم اثرى ندارد، و صدق تعزير نمى كند، بدين جهت برخى معتقدند دراين گونه موارد تعزير ساقط مى گردد. در حالى كه چنين حدّى وجود ندارد. ششم: تعزيرات با توبه ساقط مى شود، امّا همه حدود اين گونه نيست، بلكه محلّ گفتگوست. هفتم: حاكم شرع در بين انواع تعزير مخيّر است، در حالى كه چنين تخييرى در حدود نيست، مگر در حدّ محارب؛ زيرا حاكم مخيّر بين قتل، تبعيد و بريدن دست و پاى محارب مى باشد. هشتم: مقدار تعزير از جهت انجام دهنده جرم، كسى كه جرم بر او واقع شده، و نوع جرم متفاوت مى شود، ولى اين امور هيچ تاثيرى در حدود ندارد. نهم: اگر مصاديق اهانت در شهرها مختلف باشد، در هر شهر عرف همانجا معيار خواهد بود؛ ولى حدود در تمام مكانها يكسان است. دهم: تعزير گاه حقّ الله است؛ مانند دروغگويى، و گاه حقّ الناس است؛ مثل توهين به يك انسان، و گاه هر دو جنبه را دارد؛ همانند توهين به اموات صالح و پرهيزكار (مثل توهين به عالم وارسته اى كه از دنيا رفته)، امّا تمام حدود جز حدّ قذف حقّ الله است. نکته: لازم به ذکر است که اکثر الحدود (در مورد تازیانه) 100 تازیانه است و اقل الحدود 40 تازیانه است. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
ایجاب و قبول، دو رکن اساسی عقد می باشند. صور ایجاب و قبول 1. هر دو فعل باشند مانند آنچه در معاطات واقع می شود 2.هر دو قول (لفظ) باشند مانند آنچه در بیع و نکاح واقع می شوند. 3. یکی قول و دیگری فعل باشد، این صورت در بسیاری از عقود مثل بیع و جعاله و وصیت و... یافت می شود. 4. هر دو با کتابت یا اشاره باشد، مثال های این صورت نیز در بیع و وصیت و... یافت می شود https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
فعل مکلف از نظر شرط صحت بر دو گونه است: 1. مشروط به نیت است (در اصطلاح فقهاء، این فعل را می نامند) 2. مشروط به نیت نیست (در اصطلاح فقهاء، این فعل را می نامند) معاملات نیز از نظر شرط صحت بر دو گونه اند: 1. صحت آنها مشروط به « » نیست. (در اصطلاح فقهاء، این معامله را می نامند مانند دیه و حدود و ارث و ...) 2. صحت آن مشروط به « » است. که خودش بر دو قسم است: الف) مشروط به وجود لفظ از دو طرف است. ( اصطلاحا نامیده می شود) ب) مشروط به وجود لفظ از یک طرف است. ( اصطلاحا نامیده می شود) ماهیت عقد و ایقاع: ماهیت حقیقی عقد و ایقاع عبارتست از ای که به اعتبار شارع از آن کشف می کند. (الفاظ کاشف از عقد و ایقاع اند نه اینکه خودشان عقد یا ایقاع باشند) شاهد این مسأله آن است که وقوع برخی از عقود، به نحو ، صحیح است. ولی الفاظ از این جهت که کاشف از معانی مقصوده بوده و راه اختلاف را می بندند، معتبر شمرده شده و در برخی عقود نسبت به آنها سخت گیری می شود. عقد و ایقاع https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB