🍃بهار زندگانی
در کدام فصل سال است که یاد تو را بشود از دل پاک کرد؟
هر کدام از فصلها بهانهای دارند برای یاد کردن از تو.
پاییز وقتی که طبیعت بیجان میشود
فراق تو بدجور به چشم میآید.
چه قدر غربت نبودنت در پاییز عیان است
و تنهایی ما در غیاب تو آشکار.
زمستان که میشود
سرمای استخوانسوز که میآید
چه خوب یاد دنیایی میافتیم
که در فراق تو بهرهای از گرما ندارد
و در سردی بی تو بودن، لرزه بر دلها انداخته.
بهار که میآید، طبیعت که جان میگیرد
آمدنت در مقابل نگاهمان سبز میشود.
در تابستان میفهمیم که آتش عشق تو
از آفتاب مرداد ماه هم سوزندهتر است.
امّا فصلها مرا یاد دوستی تو هم میاندازند.
در برگ ریزان پاییز دوست دارم با تو روی برگها راه بروم
و از موسیقی برگهای زرد لذت ببرم.
در زمستان دوست دارم تو راه بروی
و من پایم را جای پای تو روی برفها بگذارم
طوری که کسی جز جای پای تو رد پای دیگری نبیند.
در بهار دوست دارم باران بیاید
و من و تو دست در دست هم زیر باران راه برویم.
میترسم بمیرم و آرزوی با تو زیر باران راه رفتن را به گور ببرم!
در تابستان دوست دارم با هم برویم کنار ساحل.
نزدیک دریا بشویم، آن جایی که موجها خودشان را
به خاک ساحل میرسانند و باز هم به دریا باز میگردند.
آقا! بگو یک روز با من دوست میشوی
و همۀ این خیالها محقق میشود.
شبت بخیر بهار زندگانی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🌴❄️💙❄️🌴
🍃چشمه امید
چرا هر چقدر از دشمنی نفس میخوانم، آسودگی خیالم از نفس به وحشت بدل نمیشود؟ و هر چه قدر از عظمت و رأفت تو میشنوم، اعتمادم به تو افزون نمیشود؟ وای که اگر دلم خانۀ وحشت از نفس نشود و وجودم لبریز از شوق تو نشود، در مرداب نفس خویش غرق خواهم شد، بی آن که درکی از غرق شدن داشته باشم. چه مرگ وحشتناکی!
شبت بخیر چشمۀ امید!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی