دبستان پسرانه علمی
در ایام نوروز 🌃 هر شب یک داستان آموزنده ۱۲ 🌃 #حکایت؛ تو نیکی میکنی، در دجله انداز که ایزد در بیابان
در ایام نوروز
🌃 هر شب یک داستان آموزنده ۱۳ 🌃
#حکایت
رسم جوانمردی
پیر مردی سوار بر #اسب از کویری گرم و سوزان عبور می کرد.
از دور سیاهه ای را دید، نزدیکتر رفت، دیدی #مردی خسته و از پا افتاده به سایه ناچیز بوته ای خزیده و پوست بدنش را آفتاب سوزانده.
مرد ناتوان، با دیدن سوار فریاد کمک سر داد و تقاضای آب کرد.
پیرمرد بلافاصله از اسب پیاده شد و مَشک آب را بدست مرد داد.
سپس او را سوار بر اسب کرد و گفت: " این اسب در این شنزار توان بیش از یک نفر را ندارد و تا آبادی بعدی چند ساعتی راه مانده است. من نیمی از راه را سوار بر اسب بوده ام. حالا مدتی تو سوار باش تا هم همسفر و هم صحبت باشیم، و هم از این برهوت جان سالم به در برده باشیم.
#مردناتوان همین که بر اسب #سوار شد ، دهنه ی اسب را کشید و گفت : اسب را بردم ، و با #اسبگریخت! اما پیش از آنکه دور شود، صاحب اسب داد زد : اسب مال تو ؛ اما گوش کن ببین چه می گویم ! مرد دزد اسب را نگه داشت.
پیرمرد صاحب اسب، به دزد گفت:
مبادا این روایتی که بین من و تو اتفاق افتاد را برای #کسی یا #اهلآبادی #تعریفکنی؟
دزد گفت چرا:
* پیرمرد صاحب اسب گفت:
❇️◀️ نگرانم که با شنیدن این روایت، دیگر هیچ سواره ای به هیچ پیاده ای رحم نکند و رسم جوانمردی از بین برود *
❇️مراقب باشیم خوبی دیگران را با خوبی جواب دهیم.
که اگرچنین نشود، رسم جوانمردی از بین خواهد رفت....❇️🌸🌺
🆔▶️ @DabestanElmi