کتابخانه✯خنجرداران📚🗡️
کراشم تا ابد
کراش بچگی چرا، من تا پیر بشم کراشمه
به امید دل بستم - لنکالی
داستانی است دربارهی چند نوجوان که به بیماریهای مختلفی مبتلا و در بیمارستان بستری هستند. آنها حالا دیگر دوستهای خوبی شدهاند و در شیطنتها و دزدیهای بچگانه شریک یکدیگر هستند. با اینکه داستان از دید دانای کل روایت میشود، میدانیم که سَم شخصیت محوری داستان است. دوستانِ دیگرِ او سونی، نئو و کُر نام دارند، سونی دختری است که تنها با یک ریه نفس میکشد، نئو به بیماری ستون فقرات مبتلاست و روی ویلچر مینشیند. او نویسندهی قابلی است و ثبت برنامهها و پیریزی طرح نقشههای مختلف این گروه دوستانه به عهدهی اوست. کُر عضو دیگرِ این گروهِ دوستانه است که مادری فرانسوی و پدری اهل هائتی دارد و از بیماری قلبی رنج میبرد. آنها با رهبری سونی تصمیم میگیرند حالا که بیماری و مرگ دارد زندگیشان را میدزدد، آنها نیز شروع به دزدیدنِ بقیهی زندگیشان کنند. این مسئله جرقهای میشود تا آنها به فرار از بیمارستان و تجربهی ماجراجوییهای بیشتر فکر کنند. اریک مسئول بیمارستان در همین لحظه سروکلهاش پیدا میشود و مچشان را میگیرد. درحالیکه دارد آنها را توبیخ میکند، دختری با چشمهایی به رنگِ آفتاب ظاهر میشود و با اولین کلامش، گویی در قلبِ سم جا خوش میکند...🧑🏾⚕🏨
کتابخانه✯خنجرداران📚🗡️
کراش بچگی چرا، من تا پیر بشم کراشمه
نیک میتونست شخصیت یه کتاب انمیز تو لاور باشه...
کتابخانه✯خنجرداران📚🗡️
نیک میتونست شخصیت یه کتاب انمیز تو لاور باشه...
ولی بچه های نیک و خرگوشه، روباه میشن یا خرگوش؟ نه اصلا مگه میشه؟