eitaa logo
🌴دلیران نخلستان🌴
89 دنبال‌کننده
216 عکس
35 ویدیو
0 فایل
امروزه زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست🇮🇷🇮🇷🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین 🍃سنیه ذوق زده و خندان خواست بلند شود و را بغل کند. اما نتوانست. نای بلند شدن نداشت، گریه کرد. جلو آمد و سنیه را در آغوش گرفت و بوسید. سنیه گریه گریه گفت: _ جان آمدی، خدایا شکرت. آمده‌ای مرا با خود ببری. 🌱 با مهربانی به سنیه نگاه کرد. صورتش می‌درخشید. سنیه دید که چقدر زیبا شده است. خم شد و چشمان خیس سنیه را بوسید و در حال نوازش موهای سر سنیه گفت: _نه سنیه جان، تو نباید شهید بشوی. من آن قدر پیش امام رضا گریه کردم و خواهش کردم تا توانستم شفای تو را از آن حضرت بگیرم. 🍃سنیه به گریه افتاد. با التماس گفت: _نه ، دیگر خسته شده‌ام. قراره فردا دوباره عملم کنند و ترکش‌ها را در بیاورند. من دیگر طاقت درد و دوری تو را ندارم. زیر بغل سنیه را گرفت و او را بلند کرد و عقب کشاند. سنیه نشست. سرش گیج می‌رفت. یک لباس آبی خوش دوخت و زیبا را به تن سنیه کرد و گفت: _این لباس شفای تو است. تو باید زنده بمانی، ازدواج کنی و مادر بشوی. الان زوده که شهید بشوی. اما قول می‌دهم یک روز دنبالت بیایم. _کی می‌آیی ؟ _به موقعش. به موقع. _ تو مطمئنی که من باید زنده بمانم! _آره سنیه. من دیگر باید بروم حال خواهرم فاطمه خوب نیست. دارد دخترش مریم را به دنیا می‌آورد. باید برای او هم لباس شفا ببرم. 🌱 لباس آبی را از تن سنیه در آورد و گفت: _خب سنیه من رفتم. باز هم به دیدنت می‌آیم. مؤلف: ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 شهیده 🌷