eitaa logo
🌴دلیران نخلستان🌴
89 دنبال‌کننده
216 عکس
35 ویدیو
0 فایل
امروزه زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست🇮🇷🇮🇷🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسر شهید غلام رضا رهبر با اشاره به ویژگی بارز این شهید فعال در عرصه رسانه گفت: ایشان در تهیه خبر و گزارش دغدغه مردم را داشت و جراحت و ترکش نتوانست او را از جبهه دور کند.  فریبا انصاری همسر شهید غلام رضا رهبر در نشست خبری که به مناسبت روز بسیج رسانه در دفتر بسیج رسانه خوزستان برگزار شد در جمع خبرنگاران اظهار داشت: شهید غلامرضا رهبر متولد سال 1336 بود که از دوران کودکی به گویندگی و خبرنگاری علاقه‌مند بود و به همین خاطر در دوران کودکی برنامه کودک رادیو نفت آبادان را اجرا می‌کرد. وی با بیان اینکه در سال 1358 فعالیت رسمی خود را در صدا و سیما از رادیو نفت آبادان آغاز کرد، گفت: این شهید پس از دوران تحصیل به خدمت سربازی اعزام  و به نشر افکار اسلامی در پادگان پرداخت و با بیان قاطع و ایمان راسخ خود، علی‌رغم مخالفت رژیم طاغوت، توانست عده زیادی را در امر اسلام‌شناسی آشنا کند و به همین خاطر چندین بار در دوره سربازی به دلیل نشر افکار اسامی، توبیخ شد 🌴به کانال دلیران نخلستان 👉دعوتید 🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسر شهید رهبر در ادامه به سخت‌کوشی و تلاش این شهید عالی‌قدر در صدا و سیما اشاره کرد و گفت: شهید غلامرضا رهبر همزمان با شروع جنگ تحمیلی در اوج تجاوز ارتش بعث عراق به شهرهای آبادان و خرمشهر، تلاش بی‌وقفه خویش را به تهیه خبر و گزارش برنامه‌های تولیدی اختصاص داد. وی در ادامه بیان کرد: شهید رهبر در دوران دفاع مقدس بار‌ها مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و زخمی شد ولی این اجازه را به خود نمی‌داد که همرزمانش در جبهه باشند و او در پشت جبهه باشد. او حتی در حین مجروحیتش، طاقت ماندن نداشت و خود را سریع به همسنگرانش در خطوط مقدم جبهه می‌رساند و هیچ جراحت و ترکشی نتوانست او را از جبهه دور کند. همسر شهید در ادامه با اشاره به تعهدکاری این شهید عالی‌قدر  گفت: روحیه واخلاقیات شهید رهبر به گونه‌ای بود که گزارشی را تهیه می‌کرد تا زمان انتشار پیگیری و دغدغه داشت تا به خوبی و با کیفیت منتشر شود. زمانی که گزارشی منتشر می‌شد و به گونه‌ای بود که شهید راضی نباشد، تا مدت‌ها افسوس، حرص و صحبت آن گزارش را می‌کرد.   🌴به کانال دلیران نخلستان 👉دعوتید 🌴
وی با بیان اینکه شهید رهبر بسیار مقید به حق الناس بود گفت: به گفته همکاران شهید رهبر هیچ‌گاه از وسایل شخصی سازمان برای انجام امور شخصی‌ خود استفاده نمی‌کرد. همسر شهید رهبر به دیگر سجایای اخلاقی و سخت‌کوشی این شهید عزیز اشاره کرد و گفت:  شهید رهبر برای پیشرفت جنگ فداکاری زیادی کرد، چرا که باور داشت جنگ ما جنگ حق علیه باطل است و در این باره عکس‌های زیادی از جبهه گرفتند تا این حقانیت را برای آیندگان روشن و این صحنه‌ها ماندگار شود.  غلامرضا هر کاری که  از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد. وی با بیان اینکه شهید رهبر زمان تهیه گزارش بصیرت خاصی داشت، گفت: شهید رهبر فقط گزارش ارائه نمی‌داد بلکه به تفسیر موضوع می‌پرداخت و یک خبرنگار و گزارشگر با مسئولیت و دغدغه‌مندی بود. همسر شهید رهبر در ادامه با اشاره به اینکه شهید رهبر تابع ولایت و رهبری بود گفت: این شهید در تهیه خبر بسیار دغدغه‌مند و مردمی بود و می‌گفت: هر شخصی که قصد ورود به عرصه رسانه را دارد باید ویژگی‌های از قبیل توانایی و شجاعت داشته باشد. 🌴به کانال دلیران نخلستان 👉دعوتید 🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به گزارش تسنیم، در ادامه این نشست همسر شهید غلام رضا رهبر  به مناسبت روز بسیج رسانه در ارتباط ویدئو کنفراس با سردار سلیمانی رئیس بسیج مستعفصین کشور  به گفت‌و گو پرداخت و همرزم‌های این شهید عالی قدر به ذکر خاطراتی از سجایای اخلاقی و سخت‌کوشی و تلاش  این شهید عالی قدر در دوران فعالیت خود در صدا وسیما اشاره کردند.  همسر شهید رهبر همچنین در ارتباط ویدئو کنفرانس با رئیس سازمان بسیج مستضعفین ضمن ابراز خوشحالی از گرامیداشت یاد و خاطر این شهید عالی قدر اظهار داشت: خدا را شاکر هستم که 😔 سال حال از . 🕊روحش شاد ویادش گرامی🕊 🌴به کانال دلیران نخلستان 👉دعوتید 🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین 🌴راننده ماشین را سر و ته کرد و دنده عقب به طرف محلی که فرشته و افتاده بودند رفت. سنیه با همان حال خراب به فرشته کمک کرد تا سوار ماشین شود. اما زورش نمی‌رسید را بیرون بکشد. رو به سرباز مجروح کرد. _برادر کمک کن. 🍃اما دست سنیه را فشار داد. سنیه مقنعه را که عقب رفته بود با دستان خونی‌اش جلو کشید و مرتب ‌کرد. بعد به زحمت را از جوی بیرون کشید و او را به سختی بلند کرد و عقب وانت هل داد. خودش هم بالا رفت. سر را به زانو گرفت. وانت به سرعت حرکت کرد. سنیه نگران بود. احساس می‌کرد که لحظه به لحظه از او دور می‌شود. به سرباز گفت: _برادر ببین نبض می‌زند؟ سرباز به دروغ گفت: _آره می‌زند. زنده‌س. 🍀سنیه متوجه شد که زیر قلب پر از خون شده است. دست را گرفت و التماس کرد. _ تو را به خدا طاقت بیار، داریم می‌رسیم. 🍃اما لحظه به لحظه از سنیه دور و دورتر می‌شد. □ در ساعت شش بعد از ظهر سیزدهم مرداد سال۶۳، سرانجام فاطمه جوشی توانست از میان غلغله جمعیت خود را به ضریح امام رضا (ع) برساند. کفنی را که برای خریده بود به ضریح مالید و دردمندانه گریست. _یا امام رضا من نایب الزیاره‌ی هستم. ای خدا تو را به حق امام رضا(ع) هر خواسته و حاجتی که دارد برآورده کن! ☘فاطمه جوشی نمی‌دانست که در همان لحظه ... مؤلف: پایان بخش دوم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 شهیده 🌷
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین 🌾حاج لطیف رادیویی را که یادگار مهدی بود روشن کرد تا به اخبار گوش بدهد. جواهر و سمیره هم آنجا بودند. زنگ خانه به صدا در آمد. جواهر دم در رفت و آقای شعبان علیزاده (که در بنیاد شهید خدمت می‌کرد) و همسرش پشت در بودند. جواهر به آن دو تعارف کرد و آن دو وارد خانه شدند. حاج لطیف با علیزاده حال و احوال کرد. ننه هادی که از اول صبح دم به دم حالش منقلب می‌شد و دخترانش به زحمت او را آرام می‌کردند. پرسید: _چی شده آقای علیزاده، برای اتفاقی افتاده؟ رنگ از صورت علیزاده پرید. _این حرفها چیه مادر، آمده‌ایم دیدن شما. 🍀ننه هادی گفت: _تو را به خدا واقعیت را بگویید. من به دلم‌بد افتاده. 🌿خانم علیزاده گفت: _مادرها هیچ‌وقت اشتباه نمی‌کنند. حقیقتش ننه هادی، مجروح شده. ما آمده‌ایم که با هم به عیادتش برویم. 🍃جواهر و سمیره در اتاقی دیگر همدیگر را بغل کرده و به گریه افتادند. از ماهشهر به سوی آبادان حرکت کردند. بین راه جواهر گریه کنان به سمیره گفت: _سمیره، همین الان یک لحظه تو عالم رویا دیدم که تو سردخانه‌اس و علی دارد بالای سرش پوستر می‌چسباند. روی پوستر نوشته شده: <<خواهرم، شهادتت مبارک!>>. مؤلف: ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 شهیده 🌷
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین 🥀هنوز به آبادان نرسیده بودند که آقای علیزاده و همسرش کم کم خبر شهادت را به حاج لطیف و ننه هادی گفتند. حاج لطیف به پیشانی می‌زد و به تلخی می‌گریست. اما ننه هادی بهت زده شده و فقط هق هق خشکی از گلویش شنیده می‌شد. □ 🌿حاج لطیف را بوسید. انگار که خواب بود.جواهر و سمیره و علی و حسین غریبانه می‌گریستند. فاطمه هنگام زایمانش بود و حالا در بیمارستان بود. فامیل و دامادهای حاج لطیف هم بودند. فرج‌الله زال بهبهانی و آقا یوسف و آقای هاشم مطوری در کنار هادی و ناصر به پیشانی می‌زدند و می‌گریستند. 🍀ننه هادی خودش را غسل داد و کفن کرد. همه از دیدن این صحنه به شدت می‌گریستند. در کفن سپید چون عروسی بود که به خانه بخت می‌رفت. گرچه این کفن آن کفنی نبود که خواسته بود. جوشی هنوز به آبادان نرسیده بود. کفنی که خواسته بود، سالها بعد قسمت حاج لطیف شد. حاج لطیف در سال ۱۳۷۵ در کفن تبرک شده پیش مهدی و مریم و دامادهای شهیدش فرج‌الله زال بهبهانی و مهدی بیدادی رفت. مؤلف: پایان فصل اول 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 شهیده 🌷