eitaa logo
『 در محضر شهدا 🇵🇸』
1.7هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
139 فایل
بسم‌رب‌الشهدا‌‌♥! 🌸 کپی با ذکر یک صلوات بھ نیت تعجیل در فرج امام‌ زمان (عـج) انجام‌ شود🌸 •خادم‌کانال‌🌷️‌‌⇩ @Shohada3136 @unknown_Soldier_3_13 •خط‌ناشناس📬⇩ @N_darmahzarshohada313 •بایگانی‌محفل‌های‌کانال📁⇩ @B_darMahzarSHohada313
مشاهده در ایتا
دانلود
عڪس‌شھادت♥📸 علی همیشہ بہ دوستانش میگفت از من عکس بگیرید می خواهم وقتی شھید می شوم عکسهای زیادی داشتہ باشم... بین دوستانش قرار گذاشتہ بودند کہ هر کدامشان اگر زودتر شھید شد باید بقیہ دوستان را شفاعت کند ؛ وقتی علی شھید شد هیچ کدام از دوستان باورشان نمیشد علی بہ این زودی شھید شود و کس دیگہ رو در نظر داشتند شھادت علی همہ دوستان رو در حیرت و ماتم فرو برد.
نشستہ ڪنار مادر ؛ آروم و سر بھ زیر میگہ: مادر ! پارگی شلوارم خیلۍ زیاد شدھ توے مدرسہ . . . لحظاتی مڪث می ڪنہ و باز : اگر بھ بابا فشار نمیاد بگین یہ شلوار برام بخرھ . مواظب بود چیزی نخواد ڪہ در توانمون نباشہ . . .
『 در محضر شهدا 🇵🇸』
سالروز‌شھادت‌شھید‌مھدے‌باڪرے♥! #شھید‌مھدے‌باڪرے✨
♥ یکی از همرزمان شهید عالی مقام، مهندس مهدی باکری فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا می‌گوید: «آقا مهدی دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها را روزه می‌گرفت، یکروز در جبهه حاج عمران، ناهار قرارگاه مرغ بود، آقا مهدی که با سر و وضعی خاکی و و خسته از خط برگشته بود، به سر سفره آمد و تا چشمش به غذا افتاد، گفت آیا بسیجی‌ها هم الآن مرغ می‌خورند؟ و وقتی با سکوت همرزمان خود مواجه شد، مرغ را کنار گذاشت و به خوردن برنج اکتفا کرد.»
‌ اومد بهم گفت: " میشه ساعت 4 صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟ " ساعت 4 صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون ... بیست الی بیست و پنج دقیقه گذشت، اما نیومد ... نگرانش شدم؛ رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و توش نماز شب می خونه و زار زار گریه می کنه! بهش گفتم: " مرد حسابی تو که منو نصف جون کردی! می خواستی نماز شب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می خوام داروهام رو بخورم؟؟! " برگشت و گفت: " خدا شاهده من مریضم، چشمای من مریضه، دلم مریضه. من شونزده سالمه! چشام مریضه! چون توی این شانزده سال امام زمان عج رو ندیده ... دلم مریضه! بعد از 16 سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم ... گوشام مریضه! هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم
♥ دو ماه ازشروع جنگ تحميلۍ گذشته بود؛ يڪ شب بچه ها خبر آوردند ؛ كه یڪ بسيجی اصفهانی درارتفاعات كانی مانگا تكه تكه شده است . .💔 بچه ها رفتند و باهر زحمتۍ که بود بدن مطهر شهيد را درون كيسه اے گذاشتند و آوردند . . آنچه موجب شگفتی ما شد، وصيت نامه اين برادر بود كه نوشته بود:«خدايا! اگر مرا لايق يافتب،چون مولايم اباعبدالله الحسين (ع) با بدن پاره پاره ببر.💔»