⭕️ سوگند به روز هنگامی که [زمين را] روشن کند.
❇️ امام باقر علیه السلام میفرماید:
▫️ حارث اعور به امام حسین علیه السلام عرض کرد:
🔹 ای زاده رسول خدا! فدایت شوم. مرا از معنای آیه شریفه والشمس و ضحیها [سوگند به خورشید و گسترش نور آن] مطلع ساز.
▫️ فرمود:
🔸 مراد از خورشید، رسول الله صلی الله علیه و آله میباشد.
▫️ پرسید:
🔹 فدایت شوم! منظور از آیه شریفه «والقمر اذا تلیها» [سوگند به ماه چون پس از آن آید. ] چیست؟
▫️ فرمود:
🔸 منظور از ماه، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله میباشد.
▫️ گفت:
🔹 مقصود از آیه شریفه «والنهار اذا جلیها» [و سوگند به روز و چون آن را روشن سازد ] چیست؟
▫️ فرمود:
🔸 مقصود از روز، قائم آل محمد (عج) است که زمین را پر از قسط و عدل کند.
⬅️ تفسیر فرات کوفی، ص 212.
🏷 #امام_حسین_علیه_السلام #ظهور #امام_زمان_عج #حدیث
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S3W33
📿 فضیلت تربت امام حسین(ع)
آیت الله ناصری:
❇️ زمانی که به تربت امام حسین(ع) سجده میکنی، حجابها عقب میرود و در صورتی که شرایط دیگرش را داشته باشی، میتوانی عالم ملکوت را ببینی.
❇️ یکی دیگر از اختصاصات حضرت، ثواب و برکاتی است که در تسبیح تربت قرار داده شده است.
✅ حضرت بقیة الله روحی له الفداء فرمودند:
📃 از فضایل تربت حضرت سیّدالشهدا علیه السلام آن است که چنانچه تسبیح تربت حضرت در دست گرفته شود، ثواب تسبیح و ذکر را دارد، گر چه دعایى هم خوانده نشود.
📜 مِنْ فَضْلِه، أنَّ الرَّجُلَ یَنْسى التَّسْبیحَ وَ یُدیرُ السُّبْحَهَ فَیُکتَبُ لَهُ التَّسْبیحُ(۱).
✅ در حدیث دیگر می فرمایند:
📃 هرگاه ملائکه به زمین نازل میشوند، حورالعین از آنها خواهش میکنند تا تسبیح و تربت قبر حسین را برای آنها هدیه ببرند(۲).
✅ در روایت دیگری امام رضا علیه السلام می فرمایند:
📃 کسی که با تسبیح تربت حضرت سیدالشهدا ذکر «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» را بگوید، در مقابل هر عدد از دانههای تسبیح شش هزار حسنه برای او نوشته میشود و شش هزار گناه از او بخشیده میگردد و شش هزار درجه بر درجات او افزوده میشود(۳).
⬅️ منابع:
(۱). احتجاج، ج 2، ص 489.
(۲): بحارالانوار، ج 98، ص 134.
(۳): بحارالانوار، ج 98، ص 134.
🏷 #امام_حسین_علیه_السلام #تربت_کربلا #خودسازی #تهذيب_نفس #آیت_الله_ناصری
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S5W33
یارب تو جدا ز دستِ غیرم فرما
مجذوب ره و سوی حسینم فرما
در بند گناهم و اسیر نفسم
حُرَّم کن و عاقبت بـه خیرم فرما
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌸 خجسته میلاد امام حسین(ع) را به فرزند بزرگوارشان حضرت مهدی(عج) و همه شیعیان آن حضرت تبریک عرض می کنیم.
🌹 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
💐 وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌼 وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
💎 سفارش حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) به یک رباعی راجع به حضرت ابوالفضل علیه السلام
♦️ جناب آقای مصطفی حسنی تعریف کرده اند:
▫️ روزی همراه بعضی از دوستان جهت زیارت آقای (شیخ جعفر) مجتهدی به قزوین رفتیم. محل سکونت ایشان منزل آقای حاج علی حاج فتحعلی بود.
بعد از اینکه لحظاتی را در خدمتشان سپری کردیم، خطاب به جناب حاج فتحعلی فرمودند:
🔸 کاغذ و قلمی تهیه کنید تا یک رباعی درباره ی حضرت ابوالفضل علیه السلام بگویم.
▫️ حاج علی آقا یک برگ کاغذ و قلمی به ایشان دادند. پشت کاغذ مقداری خط خوردگی داشت، هنگامی که آقا آن را گرفته و مشاهده نمودند؛ با ناراحتی فرمودند:
🔸 اسم حضرت را بر روی کاغذ قلم خورده نمینویسند!
▫️ این بیان و اظهار ایشان نشانگر نهایت ادب و احترام نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بود.
به هر حال حاج علی آقا کاغذی کاملاً تمیز مهیا نمودند آنگاه آقای مجتهدی گفتند:
🔸حضرت ولی عصر ارواحنا فداه میفرمایند:
🔶 هر کس با این دو بیت شعر متوسل به عمویم قمر منیر بنی هاشم حضرت عباس علیه السلام شود حتماً حاجتش برآورده خواهد شد.
▫️ و سپس شروع به خواندن بیت اول کردند و در فاصله ی بین بیت اول و دوم حدود نیم ساعت با شدت تمام میگریستند، آنگاه بیت دوم را خوانده و باز حدود نیم ساعت شدیداً گریه کردند، سپس رباعی را روی کاغذ نوشتیم که عبارت بود از:
یادم ز وفای اشجع ناس آید
وز چشم ترم سوده ی الماس آید
آید به جهان اگر حسین دگری
هیهات برادری چو عباس آید
⬅️ لاله_ای_از_ملکوت، جلد_اول، صفحه ۲۲۹
@sheykhjafar_mojtahedi
🏷 #امام_زمان_عج #امام_حسین_علیه_السلام #حضرت_عباس #سخن_بزرگان #شیخ_جعفر_مجتهدی
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S7W33
⭕️ تشرّف علّامه حلّی در راه کربلا
♦️ آقا سیّد محمّد، صاحب مفاتیح الاصول و مناهل الفقه، از خطّ علّامه حلّی، که در حواشی بعضی کتبش آورده، نقل میکند:
▫️ علّامه حلّی در شبی از شبهای جمعه تنها به زیارت قبر مولای خود ابی عبد اللّه الحسین علیه السّلام میرفت. ایشان بر حیوانی سوار بود و تازیانهای برای راندن آن به دست داشت. اتّفاقا در اثنای راه شخصی پیاده در لباس اعراب به ایشان برخورد کرد و با ایشان همراه شد.
در بین راه شخص عرب مسألهای را مطرح کرد. علّامه حلّی قدّس سرّه فهمید که این عرب، مردی است عالم و با اطّلاع بلکه کم مانند و بینظیر؛ لذا بعضی از مشکلات خود را از ایشان سؤال کرد تا ببیند چه جوابی برای آنها دارد با کمال تعجّب دید ایشان حلّال مشکلات و معضلات و کلید معماها است. باز مسائلی را که بر خود مشکل دیده بود، سؤال نمود و از شخص عرب جواب گرفت و خلاصه متوجّه شد که این شخص علّامه دهر است؛ زیرا تا به حال کسی را مثل خود ندیده بود ولی خودش هم در آن مسائل متحیّر بود. تا آنکه در اثناء سؤالها، مسألهای مطرح شد که آن شخص در آن مسأله بهخلاف نظر علّامه حلّی فتوا داد. ایشان قبول نکرد و گفت:
🔹 این فتوا برخلاف اصل و قاعده است و دلیل و روایتی را که مستند آن شود، نداریم.
▫️ آن جناب فرمود:
🔸 دلیل این حکم که من گفتم، حدیثی است که شیخ طوسی در کتاب تهذیب نوشته است.
▫️ علّامه گفت:
🔹 چنین حدیثی در تهذیب نیست و به یاد ندارم که دیده باشم که شیخ طوسی یا غیر او نقل کرده باشند.
▫️ آن مرد فرمود:
🔸 آن نسخه از کتاب تهذیب را که تو داری از ابتدایش فلان مقدار ورق بشمار در فلان صفحه و فلان سطر حدیث را پیدا میکنی.
▫️ علّامه با خود گفت:
▪️ شاید این شخص که در رکاب من میآید، مولای عزیزم حضرت بقیّه اللّه روحی فداه باشد؛
▫️ لذا برای اینکه واقعیّت امر برایش معلوم شود درحالیکه تازیانه از دستش افتاد، پرسید:
🔹 آیا ملاقات با حضرت صاحب الزّمان علیه السّلام امکان دارد یا نه؟
▫️ آن شخص چون این سؤال را شنید، خم شد و تازیانه را برداشت و با دست با کفایت خود در دست علّامه گذاشت و در جواب فرمود:
🔸 چطور نمیتوان دید و حال آنکه الآن دست او در دست تو میباشد؟
▫️ همینکه علّامه این کلام را شنید، بیاختیار خود را از بالای حیوانی که بر آن سوار بود بر پاهای آن امام مهربان، انداخت تا پای مبارکشان را ببوسد که از کثرت شوق بیهوش شد.
وقتی بهوش آمد کسی را ندید و افسرده و ملول گشت. بعد از آنکه به خانه خود رجوع نمود، کتاب تهذیب خود را ملاحظه کرد و حدیث را در همان جایی که آن بزرگوار فرموده بود، مشاهده کرد در حاشیه کتاب تهذیب خود نوشت:
▪️ این حدیثی است که مولای من صاحب الامر علیه السّلام مرا به آن خبر دادند و حضرتش به من فرمودند:
🔸 در فلان ورق و فلان صفحه و فلان سطر میباشد.
♦️ آقا سیّد محمّد، صاحب مفاتیح الاصول فرمود:
▫️ من همان کتاب را دیدم و در حاشیه آن کتاب به خطّ علّامه، مضمون این جریان را مشاهده کردم.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، ص: ۱۳۱
🏷 #مهدویت #تشرفات #امام_زمان_عج
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S4W33
شش ماه پایانی، فصل سوم، بخش ششم، قسمت سوم.mp3
2.66M
💡نشانه های ظهور
❇️ حوادث ماه ذیحجه
قسمت سوم:
🔰 شهادت نفس زکیه
💡از علامت های حتمی ظهور
❇️ پس از وقوع مجموعه حوادثی که تا به حال از آنها یاد کردیم، شعاعهای نورانی آن خورشید تابان، بیش از پیش نمایان گشته و حضرت مهدی علیه السّلام، فرستادهای از جانب خویش به مکه اعزام میکنند که علاوه بر روشن شدن اوضاع و کسب خبر از آنها مقدمات آن انقلاب مبارک را فراهم کند. جوانمردی هاشمی (محمد بن الحسن که همان نفس زکیه است)، در بیست و پنجم ماه ذیحجه پس از قیام خویش وارد مسجد الحرام شده و بین رکن و مقام ایستاده و نامهای شفاهی از ناحیه حضرت را برای مردم مکه قرائت میکند که در این نامه خبری از توهین و بیاحترامی و تهدید نیست و ضمن آن حضرت از مردم مکه طلب یاری و نصرت میکنند. بقایای نظام منحوس حاکم در حجاز جرمی شنیع مرتکب شده و وی را درحالیکه بین رکن و مقام ایستاده، شهید میکنند که این جرم حکم عاقبتشان را مشخص میکند و حضرت صاحب علیه السّلام پانزده روز بعد که بناست ظهور شریفشان رخ بدهد، باید با آنها چگونه رفتار بکنند.
چنین فاجعه دردناکی در مدینه بر سر پسر عموی نفس زکیه- که نام خودش محمد و نام خواهر (احتمالا دوقلویش) فاطمه است- میآید و هردو را بر سر در مسجد النبی، صلّی اللّه علیه و آله، اعدام میکنند.
(شرح در فایل صوتی)
🔰جزییات فایل صوتی🔰
📖 نام کتاب: شش ماه پایانی
🗂 موضوع: تقویم حوادث شش ماهۀ پیش از ظهور
❇️ فصل سوم: تقويم حوادث سال ظهور (شش ماهه آخر دوران غيبت)
⭕️ قسمت سوم:
🔰 شهادت نفس زکیه
💡از علامت های حتمی ظهور
⏱ مدت زمان: ۷ دقیقه
💾 حجم: ۳ مگابایت
🖋 نویسنده: مجتبی الساده
⭕️ متن و ترجمه ی دعای فرج حضرت مهدی(عج)
📜 اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ
📃 خدایا بلا و مصائب ما بزرگ شده و بیچارگی ما بسی روشن و پرده از روی کار برداشته شد
📜 وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
📃 و امیدم نا امید شد و زمین (با همهی پهناوری اش) بر ما تنگ آمد و رحمتش از ما منع گردید.
📜 وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ
📃 تنها توئی یاور ما و مرجع شکایت ما و یگانه اعتماد ما در هر سختی و آسانی بر لطف تو است.
📜 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِى الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ
📃 خدایا پس درود فرست بر محمد و آل محمد. آن زمامدارانى که پیرویشان را بر ما واجب کردى و بدین سبب مقام و منزلتشان را به ما شناساندى
📜 فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ
📃 به حق ایشان به ما گشایشى ده فورى و نزدیک مانند چشم بر هم زدن یا نزدیکتر
📜 یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ
📃 اى محمد اى على، اى على اى محمد، مرا کفایت کنید که شمایید کفایت کننده ام و مرا یارى کنید که شمایید یاور من
📜 یا مَوْلانا یا صاحِب الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى
📃 اى سرور ما اى صاحب فریاد، فریاد، فریاد، دریاب مرا، دریاب مرا، دریاب مرا
📜 السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
📃 همین ساعت، همین ساعت، هم اکنون، زود، زود، زود
📜 یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ.
📃 (اى خدا) ای مهربانترین مهربانان به حق محمد و آل پاکیزه اش
🌸 سلام بر بهار مردمان و خرمیبخش روزگاران
🌱 هر سال با رسیدن بهار، جهان آماده استقبال از رستاخیز طبیعت میشود. زمین و زمان گوش به زنگ اسرافیل بهارند، تا در صور خود بدمد و با دمیدنش زمین مرده دگربار زندگی و طراوت یابد؛ درختان به شکوفه بنشینند و انواع گل و ریحان در دشت و دمن برویند.
🌿 چه عظمتی است در این بهار! چه شکوهمند است حیات پس از مرگ و چه زیباست زنده شدن دوباره طبیعت.
❇️ به دلیل شباهتهای زیادی که میان بهار (رستاخیز طبیعت) و قیامت (رستاخیز انسانها) وجود دارد، در قرآن کریم و کلمات معصومان علیهم السّلام بارها از زنده شدن جهان طبیعت در بهار، هم به عنوان دلیل و شاهد و هم به عنوان تذکار و اندرز نسبت به زنده شدن انسانها در روز قیامت یاد شده است.
از جمله در یکی از آیات کریمه قرآن میخوانیم:
📜 وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ. «۱»
📃 و خدا همان کسی است که بادها را روانه میکند؛ پس [بادها] ابری را برمیانگیزند، و [ما] آن را به سوی سرزمینی مرده راندیم، و آن زمین را بدان [وسیله]، پس از مرگش زندگی بخشیدیم، رستاخیز [نیز] چنین است.
❇️ اما بهار یادآور رستاخیز دیگری نیز هست. رستاخیزی که هیچ کمتر از قیامت کبرا نیست و در شکوه و عظمت هیچ از زنده شدن مردگان در روز حساب کم ندارد.
آری، این رستاخیز چیزی جز رویداد عظیم ظهور نیست. رویدادی که هم نجاتبخش است و هم حیاتبخش؛ هم به انسانها زندگی دوباره میبخشد و هم به جهان طبیعت.
🌷 ازاینرو جا دارد که در آستانه بهار طبیعت، یادی از بهار جانها داشته باشیم. همو که در زیارت حضرتش خطاب به ایشان میگوییم:
📜 ألسّلام علی ربیع الأنام و نضره الأیّام. «۲»
📃 سلام بر بهار مردمان و خرمیبخش روزگاران.
🌹 همو که همه انبیا و اولیا در انتظارش بودهاند و سرور همه اولیا، امیر مؤمنان علی علیه السّلام در فراق او و یارانش ناله سر داده است که:
📜 آه آه شوقا إلی رؤیتهم. «۳»
📃 آه و افسوس، چه سخت شوق ديدارشان دارم!
⬅️ معرفت امام زمان (علیه السلام) و تکلیف منتظران، ص: ۳۳۳
(۱). سوره فاطر (۳۵) آیه ۹.
(۲). مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۱۰۱؛
(۳). نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، کلمات قصار، شماره ۱۴۷
🏷 #امام_زمان_عج #سخن_بزرگان #بهار_مردم
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S7W34
هر كه در طوفان بگيرد دامن تسليم يار...
⭕️ آيت الله بهجت(ره):
❇️ عدّه اى هميشه مىخواهند چيز تازه اى به آنها ارايه شود، غافل از اين كه ما همه چيز داريم و همه چيز در نزد ما وجود دارد، بايد بدانيم كه هر كدام از ما تا هدف و مقصد اعلى مسافتى داريم، و اين مسافت در افراد متفاوت است و هر كس مسافتى تا مقصد خود دارد، لذا بايد سعى كنيم اين مسافت را زياد و بار خود را گرانتر و سنگينتر نكنيم.
❇️ گناهان موجب ازدياد بار و بُعد مسافت ما تا مقصد است، و گرنه بسيار بايد استغفار و تلاش نمود تا به جاى اوّل و مسافت اوّلى برگرديم. ملاحظه ى اين مطلب خيلى مهمّ است كه به واسطهى آن، راه هاى سعادت به روى ما گشوده مىشود:
« هر كه در طوفان بگيرد دامن تسليم يار... ».
⬅️ در محضر بهجت - جلد اول - نکته ۵۸۱
🏷 #خودسازی #تهذيب_نفس #آیت_الله_بهجت_ره
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S5W34
⭕️ ماجرای نجات از برف ناگهانی کوهستان در ایام نوروز
🏷 قسمت اول:
♦️ مولف کتاب دار السلام در احوالات حضرت مهدی (علیه السلام):
▫️ حقیر در اوایل شباب (جوانی) که شاید مقارن سال ۱۲۶۳ هجری بود، در بلده "بروجرد" در مدرسه "شاهزاده" مشغول تحصیل علم بودم و هوای آن بلد چون اعتدالی دارد در ایّام عید نوروز، باغات و اراضی آن سبز و خرّم میگردد و آثار زمستان از برف و برودت هوا زایل میشود؛ لکن دو فرسخ مسافت- بلکه کمتر- از دروازه شهر گذشته به سمت عراق (منظور از عراق، اراک است) آثار زمستان تا اوّل "جوزا" (خرداد) غالبا ثابت و برقرار است و حقیر پس از دخول "حمل" (فروردین) چون هوا را معتدل دیدم و وقت هم به جهت تفرقه طلاب و رسومات عید نوروز وقت تعطیل بود، با خود خیال کردم که قبر امامزاده لازم التعظیم "سهل بن علی" را که در قریه معروفه به "آستانه"- که از دهات کزاز که محالات عراق (اراک) است- واقع گردیده- و در هشت فرسخی بروجرد واقع شده- زیارت کنم.
و جمعی از طلاب هم بعد از اطلاع بر این اراده، موافقت کرده، با کفش و لباسی که مناسب هوای بروجرد بود پیاده بیرون آمدیم و تا پایه "گردنگاه" که تقریبا در یک فرسخی شهر واقع است آمده، در میان گردنگاه برف دیده شد و نظر به آنکه برف در کوهستان تا ایّام تابستان هم میماند اعتنایی نکردیم. چون از گردنه بالا رفتیم صحرا را پر از برف دیدیم.
لکن چون جاده کوبیده بود و آفتاب هم تابیده بود و مسافت هم تا به مقصود زیاده بر شش فرسخ نمانده بود، به ملاحظه اینکه دو فرسخ دیگر را هم در آنروز میرویم و شب را هم- که شب چهارشنبه بود- در بعض دهات واقعه در اثنای راه میخوابیم، باز هم اعتنایی نکرده روانه شدیم. مگر یک نفر از همراهان که از آنجا برگشت.
پس ما رفتیم، وقت عصر به قریهای رسیده در آنجا توقف کرده شب را خوابیدیم.
چون صبح برخواستیم دیدیم که برفی تازه افتاده و راه را بسته و جاده را مستور کرده. لکن با وجود آن چون نماز را ادا کردیم و آفتاب هم طلوع کرد آماده رفتن شدیم. صاحب منزل مطلع شده ممانعت نمود و گفت:
🔸 جادهای نیست و این برف تازه همه راهها را پر کرده.
▫️ گفتیم:
🔹 باکی نیست. زیرا که هوا خوب است و دهات هم به یکدیگر اتصال دارد و راه را میتوان یافت.
▫️ لهذا اعتنایی نکرده روانه شدیم. آن روز هم با مشقّت تمام رفته تا آنکه عصر را وارد قریه [ای] شدیم که از آنجا تا به مقصود تقریبا کمتر از دو فرسخ مسافت بود و شب را آنجا در خانه شخصی از اخیار "حاج مراد" نام خوابیدیم.
چون صبح برخاستیم هوا را دیدیم بهغایت برودت و برف دیگر هم زیاده بر برف شب گذشته باریده بود، لکن هوا دیگر ابر نداشت.
(ادامه دارد)
🏷 #مهدویت #تشرفات #امام_زمان_عج
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S4W34
⭕️ ماجرای نجات از برف ناگهانی کوهستان در ایام نوروز
🏷 قسمت دوم:
▫️ چون نماز را ادا کردیم و هوا را هم صاف دیدیم و مقصود هم نزدیک بود و شب آینده هم شب جمعه بود و مناسب با زیارت و عبادت و در وقت خروج هم مقصود درک زیارت این شب بود، و بعلاوه قریه دیگر فاصله بود میان این قریه و آن محل مقصود- که آن قریه متعلّق به بعض ارحام حقیر داشت و با عدم تمکّن از وصول به مقصود، توقّف در آن قریه از برای صله ارحام هم ممکن بود- نظر به این همه، باز حرکت کرده اراده جانب مقصود کردیم.
چون صاحب منزل بر این اراده مطلع گردید در مقام منع اکید برآمد و گفت:
🔸 مظان هلاکت است و جایز نیست.
▫️ جواب گفتیم که:
🔹 از اینجا تا قریه ارحام که مسافت چندان نمیباشد و یک گردنگاه زیاده فاصله نیست و هوای آن طرف هم که مانند این طرف نیست و در یک فرسخ مسافت هم مظنه هلاکت نمیباشد.
▫️ بالجمله از او اصرار در منع و از ما اصرار در رفتن. آخر الامر چون اصرار را مفید ندید گفت:
🔸 پس اندک توقف نمایید تا آنکه مرا کاری است، آن را دیده بهزودی بیایم.
▫️ این بگفت و برفت و در اطاق را پیش نمود. چون او برفت ما با یکدیگر گفتیم که:
🔹 مصلحت در این است که تا او نیامده برخیزیم و برویم. زیرا که اگر بیاید باز ممانعت مینماید.
▫️ پس برخواسته اراده خروج کرده [امّا] در را بسته دیدیم. دانستیم آن مرد مؤمن حیله در منع ما کرده. بعد از یأس از تأثیر منع، لاعلاج دیگرباره نشستیم. ناگاه دختری را در میان ایوان آن اطاق دیدیم که کاسه در دست دارد و آمده از کوزه [ای] که در ایوان بود آب ببرد.
آن دختر را گفتم که:
🔹 در را بگشا.
▫️ او هم غافل از حقیقت امر، در را گشود و ما بهزودی بیرون آمده روانه شدیم. بعد از آنکه از اطاق و حیاط که بر بالای تلی واقع بود بیرون آمده، در میان صحرا افتادیم. ناگاه صاحب منزل را از بالای بام- که از برای روفتن برف بر آن برآمده بود- چشم به ما افتاد. فریاد برآورد که:
🔸 آقایان عزیزان نروید. تلف میشوید.
▫️ بیچاره هرقدر اصرار کرد فایده نداد و اعتنایی نکردیم. چون اصرار را با فایده ندید، دوید که:
🔸 راه بسته و ناپیدا میباشد.
▫️ شروع به ارائه طریق و دلالت راه نمود، که:
🔸 حالا که میروید از فلان مکان و فلان طرف بروید.
▫️ و تا آن مکان که آواز میرسید بیچاره دلالت مینمود تا آنکه دیگر صدا نمیرسید. پس سکوت کرد و ما روانه شدیم.
تا آنکه مسافتی از آن قریه دور افتادیم و راه را همچون بالمره مسدود بود نیافتیم و بیخود میرفتیم. گاه بر گودالهایی که برف هموار کرده بود واقع میشدیم [و] تا به کمر یا به سینه فرومیرفتیم و گاه میافتادیم، و بدتر از همه آن بود که رشته قنات آبی هم در آنجا بود که برف و بوران، اثر چاههای آن را مسدود کرده و خوف وقوع در آن چاهها هم بود، و بهعلاوه آنکه راه ناپیدا و برف هم غالبا از زانو متجاوز، و کفش و لباس هم مناسب حضر و هوای تابستان. گاه بعض رفقا چنان فرو میرفتند که متمکّن از خروج نمیگردیدند تا آنکه دیگران اجتماع نمایند و او را از برف و گودال مستور زیر برف بیرون کشند و با وجود این حالت چون هوا آفتاب و روشن بود، میرفتیم. اگرچه در هرچند قدم، میافتادیم یا آنکه در برف فرو میشدیم.
(ادامه دارد)
🏷 #مهدویت #تشرفات #امام_زمان_عج
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S4W34r1
⭕️ ماجرای نجات از برف ناگهانی کوهستان در ایام نوروز
🏷 قسمت سوم:
▫️ اتّفاقا ابرها به یکدیگر پیوسته هوا تاریک گردید و برف و بوران باریدن و وزیدن گرفت و سر تا پا را تر نمود و اعضای ما از وزیدن بادهای سرد و ریختن برف و بوران از کار بماند. لهذا همگی از زندگانی خود مأیوس شده مظنّه به تلف و هلاکت کردیم و انابه و استغفار کرده، با یکدیگر شروع به وصیّت نمودیم.
پس از فراغ از وصیّت و آمادگی از برای مردن، حقیر به ایشان گفتم که:
🔹 نباید از فضل و کرم خداوند مأیوس شد، و ما را بزرگ و ملجأ و ملاذی هست که در هر حال و وقت، قدرت بر اعانت و اغاثه ما دارد. بهتر آنست که به او استغاثه کنیم و دخیل شویم.
▫️ گفتند:
🔸 چهکس را گویی؟
▫️ گفتم:
🔹 امام عصر و صاحب امر حضرت قائم علیه السّلام را گویم.
▫️ چون این شنیدند همگی به گریه درآمدند و ضجّه کشیدند و صداها را به
🔹 «وا غوثاه أغثنا و أدرکنا یا صاحب الزمان»
▫️ بلند نمودند.
ناگاه باد ساکن و ابرها متفرق شد و آفتاب ظاهر گردید. چون این را دیدیم بهغایت شاد و مسرور گردیدیم، لکن اطراف را به نظر درآورده؛ از چهار طرف به غیر از تلال و جبال چیزی ندیدیم و طرف مقصود را ندانستیم و از ترس آنکه اگر برویم شاید جانب مقصود را خطا کرده [و] به کوهسار مبتلا شویم و طعمه سباع گردیم، متحیّر ماندیم. ناگاه دیدیم که از طرف مقابل بر بالای بلندی شخصی پیاده نمایان گردید و به جانب ما میآید. مسرور شده با یکدیگر گفتیم که: این بلندی بالای همان گردنگاهی است که واسطه میان منزل و مقصود است و این پیاده هم از آنجا میآید. پس او به جانب ما و ما به سمت او روانه شدیم تا آنکه به یکدیگر رسیدیم. شخصی بود به لباس عامّه. او را از اهالی آن دهات گمان کردیم و از او احوال راه را پرسیدیم. گفت:
🔶 راه همین است که من آمدم.
▫️ و به دست اشاره کرد به آن مکانی که در اوّل در آنجا دیده شد و گفت:
🔸 آن هم ابتدای گردنه است.
▫️ این بگفت و از ما گذشت و برفت، و ما هم از محل عبور و جای پای او رفتیم تا آنکه به اوّل گردنگاه- که آن شخص را در آنجا دیدیم- رسیدیم و آسوده شدیم. اثر قدم او را از آن مکان به آن طرف ندیدیم با آنکه از زمان دیدن او و رسیدن ما به آنجا هوا در غایت صافی و نمایان، و برف تازه [ای هم] غیر از آن برف سابق نبود و عبور از میان گردنگاه هم بدون آنکه قدم در برف جا کند ممکن نبود، و از آن بلندی هم تمام آن هموار نمایان بود، و نظر کردیم آن شخص را در میان هموار هم ندیدیم. همگی همراهان از این فقره متعجّب شدند و هر قدر در اطراف راه نظر انداختند که شاید اثر قدمی بیابند دیده نشد، بلکه از بالای گردنگاه تا ورود به قریه ارحام- که قریب به نیم فرسخ بود- همّت خود را صرف آن کردیم که اثر قدمی بیابیم، و ندیدیم و پس از ورود به آن قریه هم پرسیدیم که:
🔹 امروز در این قریه و این طرف گردنگاه برف تازه بارید؟
▫️ گفتند:
🔸 نه، بلکه از اوّل روز تا حال همینطور هوا صاف و آفتاب نمایان بوده، مگر آنکه در شب گذشته قلیل برفی باریده [است].
▫️ پس از ملاحظه این شواهد و آن اجابت و اغاثه بعد از استغاثه، حقیر بلکه همراهان را به هیچوجه شکی نماند در اینکه آن شخص آقا و مولای ما یا آنکه مأمور خاصی از آن درگاه عرش اشتباه بود و اللّه العالم بحقایق الأمور.
⬅️ دار السلام در احوالات حضرت مهدی (علیه السلام)، ص: ۴۹۱
🏷 #مهدویت #تشرفات #امام_زمان_عج
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S4W34r2
صبح امید - حامد زمانی.mp3
10.23M
🎼 صبح امید
🎤 حامد زمانی
صبحت بخیر آقای من، آقای دلتنگی
صبحت بخیر آقای من، آقای تنهایی
من دور افتادم ازت اما تو نزدیکی
امروزم و با تو شروع کردم که اینجایی
گناه من، به انتظار تو نشستنه
نشسته عاشقی، گناهه؛ عشق، رفتنه
اگر که دلخوشی به من، گناه از تو نیست
اگر که خیسه چشم تو ، گناه از منه
اَللهم اَرنی الطلعه الرشیده
دیگه جونم به لب رسیده
همه دنیا ازم بریده،
تو اما نه
عهد میبندم دیگه اشکاتو در نیارم
ولی سخته دووم بیارم
توی عشق تو کم میزارم،
تو اما نه
تو هفته ای دوبار، گریه میکنی برام
تو هفته ای دوبار، توبه میکنی بجام
تو منتظرتر از منی تموم شه غیبتم
دروغ میگم عاشقم ولی بزار بیام
خدا کنه بهم نگی تمومه فرصتت
دعا بکن که خوب بشم اقا به حرمتتع
یه کاری کن که من نشم دلیل گریه هات
یه کاری کن نشم دلیل طول غیبتت
🏷 #امام_زمان_عج #صوت_مهدوی #حامد_زمانی
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S9W33
چه باید بکنیم؟ چکار کردیم که مانده ایم بی سرپرست؟ - آیت الله بهجت.mp3
14.03M
🎧 چه باید بکنیم؟ چکار کردیم که مانده ایم بی سرپرست؟
🎤 آیت الله بهجت (ره)
🏷 #امام_زمان_عج #خودسازی #اصلاح_نفس #آیت_الله_بهجت_ره #سخنرانی_مهدوی
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S6W33
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 عشق است
🎤 حامد جلیلی
🎆 ویژه نیمه شعبان
🏷 #امام_زمان_عج #صوت_مهدوی #حامد_جلیلی
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S9W34
🌸 ماجرای تولد امام زمان(عج) به نقل از حکیمه خاتون دختر امام جواد(ع) و عمّه امام حسن عسکری (ع):
🏷 قسمت اول:
♦️ حکیمه خاتون دختر امام جواد(ع) و عمّه امام حسن عسکری(ع) کیفیت و چگونگی ولادت حضرت مهدی (ع) را چنین نقل میکند:
▫️ «ابو محمّد امام حسن عسکری (ع) کسی را به دنبال من فرستاد که:
🔸 امشب (نیمه شعبان) برای افطار نزد من بیا، چون خداوند امشب حجّتش را آشکار میکند.
▫️ پرسیدم:
🔹 این مولود از چه کسی است؟
▫️ آن حضرت فرمود:
🔸 از نرجس.
▫️ عرض کردم:
🔹 من در نرجس خاتون هیچ اثر حملی مشاهده نمیکنم!
▫️ حضرت فرمود:
🔸 موضوع همین است که گفتم.
▫️ من در حالیکه نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم بیرون آورد و فرمود:
🔸 بانوی من! حالتان چطور است!
▫️ من گفتم:
🔹 تو بانوی من و خانوادهام هستی.
▫️ او از سخن من تعجّب کرده ناراحت شد و فرمود:
🔸 این چه سخنی است؟
▫️ گفتم:
🔹 خداوند در این شب به تو فرزندی عطا میکند که سرور و آقای دنیا و آخرت خواهد شد.
▫️ نرجس خاتون از سخن من خجالت کشید.
سپس بعد از افطار، نماز عشاء را بهجا آوردم و به بستر رفتم. چون پاسی از نیمه شب گذشت، برخاستم و نماز شب خواندم. بعد از تعقیب نماز به خواب رفتم و دوباره بیدار شدم. در این هنگام، نرجس نیز بیدار شد و نماز شب را به جا آورد. سپس از اتاق بیرون رفتم، تا از طلوع فجر باخبر شوم. دیدم فجر اوّل طلوع کرده و نرجس در خواب است. در آن حال، این سؤال به ذهنم خطور کرد که چرا حجّت خدا آشکار نشد. نزدیک بود شکّی در دلم ایجاد شود که ناگهان حضرت امام حسن عسکری(ع) از اتاق مجاور صدا زد:
🔸 «ای عمّه شتاب مکن که موعد نزدیک است».
▫️ من نیز نشستم و سوره «الم سجده و یاسین» را خواندم. هنگامی که مشغول خواندن قرآن بودم، ناگهان نرجس خاتون با ناراحتی از خواب بیدار شد. «۱»
من با شتاب خودم را به او رساندم و پرسیدم:
🔹 چیزی احساس میکنی؟
▫️ نرجس گفت:
🔸 آری.
▫️ گفتم:
🔹 نام خدا را بر زبان جاری کن، این همان موضوعی است که اوّل شب به تو گفتم. مضطرب مباش و دلت را آرام کن.
▫️ در این هنگام پرده نوری میان من و او کشیده شد. ناگاه متوجّه شدم کودک ولادت یافته است. چون جامه را از روی نرجس برداشتم، آن مولود سر به سجده گذاشته و مشغول ذکر خدا بود. هنگامی که او را برگرفتم، دیدم پاک و پاکیزه است. در این موقع، حضرت امام حسن عسکری(ع) صدا زد:
🔸 عمّه! فرزندم را نزد من بیاور.
▫️ وقتی که نوزاد را خدمت آن حضرت بردم، وی را در آغوش گرفت، و بر دست و چشم کودک دست کشید و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود:
🔸 فرزندم! سخن بگو!
▫️ پس آن طفل گفت:
🔶 «اشهد ان لا اله الّا اللّه، و اشهد انّ محمّدا رسول اللّه».
▫️ پس از آن به امامت امیر المؤمنین (ع) و سایر امامان معصوم علیهم السّلام، شهادت و گواهی داد و چون به نام خود رسید گفت:
🔶 📜 «اللّهمّ انجزلی وعدی، و اتمم لی امری، و ثبّت وطأتی، و أملاء الارض بی عدلا و قسطا».
📃 پروردگارا! وعده مرا قطعی گردان و امر مرا به اتمام رسان، و مرا ثابت قدم بدار، و زمین را به وسیله من از عدل و داد پر کن.
(ادامه دارد)
🏷 #امام_زمان_عج #حدیث #نیمهی_شعبان
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S3W34
🌸 ماجرای تولد امام زمان(عج) به نقل از حکیمه خاتون دختر امام جواد(ع) و عمّه امام حسن عسکری (ع):
🏷 قسمت دوم:
▫️ روز هفتم که خدمت حضرت امام حسن عسکری(ع) رسیدم، ایشان فرزندش را از من طلب کرد. من نیز او را در پارچهای پیچیده، نزد پدرش بردم.
آن حضرت فرمود:
🔸 پسرم! با من حرف بزن.
▫️ در این هنگام، او آیه زیر را خواند:
🔶 📜 وَنُریدُ أَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّهً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثینَ (۲)
📃 ما میخواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم!
♦️ و در روایت دیگر چنان است که:
▫️ چون حضرت صاحب الامر علیه السّلام متولّد شد، نوری از او ساطع گردید که به آفاق آسمان پهن شد و مرغان سفید را دیدم که از آسمان به زیر میآمدند و بالهای خود را بر سر و روی و بدن آن حضرت میمالیدند و
پرواز میکردند. پس حضرت امام حسن عسکری(ع) مرا آواز داد که:
🔸 ای عمّه، فرزند را برگیر و به نزد من بیاور.
▫️ چون برگرفتم، او را ختنه کرده و نافبریده و پاک و پاکیزه یافتم و بر ذراع راستش نوشته شده بود:
📜 «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً.» (۳)
📃 (ترجمه: حق آمد و باطل نابود شد. آری باطل همواره نابودشدنی است.)
♦️ باری مهدی موعود (ع) بهگونهای پا به عرصه وجود گذاشت که از خود کرامات بسیاری را نشان داد. و بدین ترتیب بود که وجود مقدّس ولی عصر(عج) در روز جمعه نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجری قمری متولّد شد.
⬅️ یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام)، ص: ۵۰، بحار الانوار، علّامه مجلسی، ج ۵۱، ص ۱۹.
(۱) - براساس بعضی روایات که در منتهی الآمال نیز آمده، حکیمه خاتون میگوید:
▫️ «بعد از آنکه نرجس از خواب بیدار شد، من او را به سینه چسباندم و نام خدا را بر زبان جاری کردم. امام عسکری(ع) فرمود:
🔸 سوره «قدر» را برایش بخوان.
▫️ آن سوره را خواندم و از نرجس پرسیدم:
🔹 حالت چطور است؟
▫️ او گفت:
🔸 آنچه مولایت فرموده بود، ظاهر شد.
▫️ من دوباره سوره «قدر» را خواندم. کودک نیز در شکم مادر، همراه من سوره «قدر» را خواند که من ترسیدم».
(۲) - سوره مبارکه القصص آیه ۵
(۳) - منتهی الآمال، محدّث قمی، ج ۲، ص ۲۸۵.
🏷 #امام_زمان_عج #حدیث #نیمهی_شعبان
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S3W34r1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ضمن تبریک نیمه شعبان خدمت عزیزان منتظر،
دیدن این کلیپ، خالی از لطف نیست ...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🚰مثل آب خوردن یادش رفت...
🚥 معیاری برای سنجش میزان با معرفتی
❇️ میرزا! چرا از فلانی غافلی؟!
♦️ آقا میرزا محمد علی اوردبادی نقل کرد، که عالم فاضل آقا میرزا مطلّب اوردبادی در سوم ذیقعده الحرام سال ۱۳۵۰، از حاج محمد جعفر اصفهانی قطین تبریزی روایت کرده که:
▪️ مرد تاجری بود که در ابتدای کار، تجارت میکرد ولی بعد ورشکست شد و به تنگدستی افتاد. پس به نجف اشرف آمد و مجاور آن مشهد مطهّر گردید و درباره مشکل خود، به مرقد شریف متوسّل شد. روزی عدهای به او گفتند:
🔹 «رفتن به مسجد سهله در هر شب چهارشنبه تا چهل هفته، فایده ی زیادی دارد و مشهور است که هر کس به این عمل، مداومت کند حضرت حجت علیه السّلام را میبیند.»
▪️ میگوید:
▫️ به این عمل مشغول شدم و یک اربعین تمام کردم و از نجف به سامرا رفتم که شاید در آنجا به مقصد نائل شوم. شتری کرایه کردم و در بین راه، جهت قضای حاجت پیاده شدم و صاحب شتر سوار شد و به راه افتاد. من پیاده به راه خود ادامه دادم و دیدم شخصی که آثار جلالت از وی هویدا بود، نزد من حاضر شد. هیبت او که در زیّ عرب بود بر من غلبه کرد. پس شروع به حرف زدن با من کرد و وقتی فهمید که من عازم سامرّا هستم، فرمود:
🔶 📜 «قل للمیرزا: یقول لک الرجل الفلانی: لم غفلت عن السیّد الفلانی؟ فان قال: من ذا قال لک هذا؟ قل له: الّذی اعطاک الخاتم لیله النّصف من شعبان.»؛
(📃 به میرزا (شیرازی) بگو که فلان شخص به تو میگوید که چرا از فلان سیّد غفلت کردی؟ اگر پرسید که این را چه کسی به تو گفت، بگو: آن کس که به تو در شب نیمه شعبان انگشتر داد.)
▫️ چون به واسطه کمبود وقت، در موقع حرکت از نجف نتوانسته بودم آذوقه تهیه کنم، گرسنه بودم و چیزی نداشتم که بخورم. پس فرمود:
🔶 📜 «کانّک جائع»
(📃گویا گرسنهای.)
▫️ سپس به من دو قرص نان گرم و تازه عطا فرمودند و من از این مسأله تعجب کردم که در این بیابان فقر، چنین چیزی بطور عادی ممکن نیست و به خاطرم خطور کرد که این بزرگوار امام عصر، عجل الله تعالی فرجه الشریف، است که در این حال از نظرم غایب شد.
پس در حسرت و تأسّف ماندم، چون با آن همه اشتیاقی که داشتم، در بیابان وسیعی آن حضرت نزد من بودند ولی بعد از شناختن، از نظرم غایب شدند و امید فراوان داشتم که حاجت من برآورده شده است.
برای رساندن پیغام حضرت به سامرا و به خانه میرزا رفتم. چون تشریف فرما شدند، من نزدیک رفتم و دست ایشان را بوسیدم و شرح حال گفتم، تا رسیدم به قول حضرت حجت، عجل الله تعالی فرجه الشریف، که فرمود:
🔶 «الذی اعطاک الخاتم لیله النصف من شعبان»
▫️ در این هنگام، میرزا مرا در بغل گرفت و پیشانی مرا بوسید و در منزل خود میهمان کرد. در سامرا ماندم و در طول آن مدّت، آنقدر هر روز به من پول داد که وقتی به بغداد برگشتم، مشغول تجارت شدم و وضعم خوب شد.
⬅️ شیفتگان حضرت مهدی (عج)، ج ۲، ص ۱۷۶.
🏷 #مهدویت #تشرفات #امام_زمان_عج
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S4W35