در آغوش خدا / در آغوش حسین
🏴 حسینیهی "در آغوش خدا" 🏴 🔸 روضهی شهادت حضرت زهرا سلاماللّه علیها 🎙 سیدمهدی میرداماد ❗️هشدار:
🏴 شعر کامل روضهی آقای میرداماد در کلیپی که ارسال کردم رو به درخواست شما عزیزان تقدیم میکنم. انصافا شعر زیباییست:
علـی اسـت کعبـه و بیت گِلین اوسـت مَطاف
در این مطافِ گِلین، فاطمه است گرم طواف
طــواف اولِ او از کنـــار حیــــــدر بــــود
شـروعـش از وســط حجـــره تــا دم در بـــود
کسـی کـه رُکن و حرم خشتی از حیاتش بـود
طــواف دوم او بیــن دود و آتـــش بــود
طـواف سـوم او شعلــه بـر جگــر مــیزد
نفـــس شمـرده شمـرده بـــه پشـت در مــیزد
طــواف چــارم او جـان بـه کــف نهـادن بــود
دم از علــی زدن و پشـت در ستـادن بــود
طــواف پنجـم او شــد شهـــادت پسـرش
کــه گشـت در بــرِ مـــادر فـدائـی پـدرش
ششـم طـواف چــه گویـم ز ضـربت آن دست
بــه گـوش مــادر سـادات، گـوشواره شکست
طــواف هــفــتــم، دادنـــد اَجــر مـــولا را
در ایـــن طــواف شکستنـد دســت زهــــرا را
در ایـــن طـواف بــه بـازوی او نشـانــه زدنـد
در ایــن طــواف بـه حــوریــه تـازیـانـه زدنـد
اگــر چـه بعــد نبـی همـچنـان علــی تنهـاست
همیشـه حفـظ ولایـت بـه عهـدهی زهـراست
شعر: غلامرضا سازگار
😭😭😭😭
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
https://eitaa.com/joinchat/1954349058C5e6778d51c
🛑 مجموعه احادیث چلهی بیگناهی 🛑
چلهی اول: ترک غیبت
حدیث روز بیست و سوم، نابودی حسنات:
پيامبر اكرم صلّیاللّه عليه و آله فرمودند: روز قيامت فرد را مىآورند و در پيشگاه خدا نگاه مىدارند و نامه علمش را به او مىدهند و او حسنات خود را در آن نمىبيند، مىگويد: خدايا اين نامه عمل من نيست، زيرا طاعات من در آن نيست، به او گفته مىشود پروردگار تو فراموش نمىكند و جا نمىگذارد، عمل تو با غيبت مردم كردن از بين رفته است.
﴿جامع الاخبار ۴۱۲ ح۱۰﴾
📚 برگرفته از کتاب «چهل حدیث غیبت»، تألیف استاد محمود شریفی
#غیبت | #استغفار
برای آشنایی با طرح #چله_ترک_غیبت روی این لینک کلیک کنید:
https://eitaa.com/Dar_Aghoosh_Khoda/2820
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
https://eitaa.com/joinchat/1954349058C5e6778d51c
سلام دوستان.
این کار زیبا رو یکی از اعضای محترم کانال انجام دادند.
پُست کانال ما که دربارهی جزییات طرح چلهی بیگناهی بود رو پرینت گرفتن و غیر از اینکه پُست مربوطه رو در فضای مجازی برای آشناهاشون ارسال میکنند، این کاغذها رو هم در هر جمع و هر مراسمی که حضور پیدا میکنن بدست دیگران میرسونن.
ببینید! اگه قرار باشه برای خوب بودن و برای نشر اخلاق اسلامی قدم برداریم، راههای زیادی هست. فقط همت و اراده نیاز داره.
از این خواهر گرامی بسیار تشکر میکنم و امیدوارم خدا ازشون قبول کنه🤲
ارادتمند: #محمد_مهرزاد
#چله_بیگناهی
#چله_ترک_غیبت
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
https://eitaa.com/joinchat/1954349058C5e6778d51c
هدایت شده از محمد مهرزاد/ امید و ایمان
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 با این صدای ملکوتی، خاطراتتان را زنده کنید.
زندگینامه و تاریخچهی فعالیت دینی حجتالاسلام سیدرسول موسوی واعظ
دنیای خصوصیِ عمومیشدهی من
┄═❁🍃❈🌸❈🍃❁═┄
@Mohamad_Mehrzad
هدایت شده از محمد مهرزاد/ امید و ایمان
ایام کودکی و منبرهای دلنشین سیدرسول
دوران کودکیم رو در یکی از محلههای جنوب شهر تهران به نام "شهرک مشیریه" که اونموقع از امکانات چندانی هم برخوردار نبود گذروندم. مرحوم پدرم در اون محله یک هیئت عزاداری به نام «هیئت متوسلین به قمر بنیهاشم» تأسیس کرده بودن. اون هیئت غیرازاینکه در شبهای ماه محرم مراسم داشت، در طول سال هم شبهای جمعه بطور چرخشی در منزل اهالی محل مراسم داشت.
یادمه به ایام محرم سال ۱۳۶۴ نزدیک میشدیم و هیئت، روحانی ثابتی که طی چند سال در اختیار داشت رو بنابهدلایلی از دست داده بود و پدرم باید یک روحانی دیگه پیدا میکرد تا برای شبهای محرم، منبر بره (اون موقع من هشت ساله بودم)
تلاشها نتیجهبخش نبود و درست تا یک روز قبل از شب اول محرم هنوز تکلیف روحانی روشن نشده بود. چون اغلب روحانیها منبراشون پر شده بود. درست یک روز قبل از شروع مراسم، پدرم که همراه یکی از اهالی محل به نام آقا ابوطالب (که من بهش میگفتم عمو ابوطالب) برای انجام خریدهای هیئت به مرکز شهر رفته بود، پشت چراغ قرمز در کنار یک اتومبیل سفید رنگ توقف میکنن و از قضا پدرم میبینن که رانندهی اون ماشین، یک روحانیه. لذا پدر به عنوان تیری در تاریکی، شیشهی ماشین رو میدن پایین و به روحانی مذکور اشاره میکنن که شیشه رو بده پایین. و بعد از سلام بهش میگن: «حاج آقا منبر میری؟» حاج آقا هم با لحن شوخی میگه: «چرا که نه، ما کارمون منبر رفتنه» و در همین هنگام و با چراغ سبز حاج آقا، چراغ راهنمایی هم سبز میشه و پدر بهشون میگن که اونور چهارراه بایستن تا صحبت کنند.
مذاکره کوتاه با حاج آقا نتیجه میده و حاج آقا آدرس میگیره و قول میده تا خودشو به مراسم برسونه.
فرداشب و در اولین شب از مراسم ماه محرم اون سال، پدر کمی نگران بودن که مذاکره کوتاهِ سر چهارراه، الزام و تعهدی برای حاج آقا ایجاد نکرده باشه و ایشون برای مراسم حضور پیدا نکنن. چون بهرحال این احتمال میرفت که طی همین ۲۴ ساعت، یک هیئت دیگه حاج آقا رو قاپیده باشه. مخصوصا اینکه هیئت ما جزو هیئتهای مطرح تهران نبود. چون اساساً محلهی ما جزو محلههای بنام و مطرح تهران نبود.
القصه، به لحظات شروع مراسم نزدیک میشدیم که دیدیم اتومبیل سفید رنگی که متعلق به حاجی بود وارد کوچه شد و جلوی تکیه توقف کرد (تا جاییکه خاطره دوران کودکیم یاری میکنه، اتومبیل حاج آقا، بنز بود. ولی اگه من در بیان خاطره اشتباه میکنم امیدوارم حاجی حلالم کنن). بهرحال روحانی جدید وارد هیئت شد و یک سخنرانی بسیار زیبا ارائه داد و در انتها هم با صدای قدسیش یک روضهی عالی خوند.
صدای حاجی فوقالعاده زیبا بود و لحنش، ملکوتی.
بعد از منبر، پدرم ضمن تشکر به ایشون گفتن: «حاجی صدات خیلی آشناست. انگار چند ساله میشناسمت». حاجی هم خندید و گفت: «درسته، صدای من نهتنها برای شما بلکه برای تمام مردم ایران آشناست». پدر گفتن: «چطور؟» و ایشون گفتن که برخی از دعاهای رادیو، بخصوص دعای سلامتی امام زمان که بعد از اذان از رادیو پخش میشه با صدای ایشونه.
بله؛ حاج آقای قصهی ما، حجتالاسلام سیدرسول موسوی واعظ هستن. کسی که از همون شب شد روحانی ثابت هیئت و رفاقتش با پدرم و اهالی محل تا زمانی که ما ساکن تهران بویم ادامه پیدا کرد.
آقا سید بسیار زیبا چهچه میزد. یادمه ما اونموقعها یک جفت قناری تو خونه داشتیم و هروقت مراسم شبهای جمعهی هیئت در منزل ما برگزار میشد، بمحض اینکه سیدرسول میزد زیر آواز، قناریهامون هم شروع به خوندن میکردن و با نوای ملکوتی ایشون همنوایی میکردن.
الان سالها از اون روزها میگذره و من دیگه هیچوقت سیدرسول رو ندیدم. اما بینهایت مشتاقم که اون بزرگوار رو پیدا کنم و یکبار دیگه از نزدیک زیارتش کنم. و حتی دوست دارم که به یاد اون روزها و برای زنده شدن خاطرات پدرم که الان حدود بیست سال از فوتش میگذره، یک دهن برام بخونه😞
احساس میکنم مدیون آقاسیدرسول میشم اگه اینو نگم که سهم عمدهای از تربیت اعتقادی من در دوران کودکی متعلق به ایشون و منبرهایی است که مشتاقانه پاش مینشستم و به کلام دلنشینش گوش میدادم. چون همه میدونیم که میخکوب کردن کودکان در پای منبر و هنگام سخنرانی، هنریه که هر سخنرانی نداره. ولی سیدرسول موسوی واعظ، این هنر رو داشت. شاید باورکردنی نباشه، ولی من هنوز موضوع بعضی از سخنرانیهای ایشون و حتی جملاتشون رو بخاطر دارم و گاهی با خودم مرور میکنم.
آقاسید، الهی که هرجا هستی خدا نگهدارت باشه (و اگه زبونم لال به دیار باقی رفتی، الهی با جدت امیرالمؤمنین محشور باشی)
کلیپ بالا درباره این روحانی عزیز هست که چند سال قبل از شبکهی قرآن سیما پخش شده که من چند روز قبل وقتی اسم ایشون رو در اینترنت جستجو کردم، باهاش مواجه شدم.
اون کلیپ و این متن تقدیم به نگاه زیباتون، و از راه دور تقدیم به سیدرسول موسوی واعظ.
✍ #محمد_مهرزاد
@Mohamad_Mehrzad
در آغوش خدا / در آغوش حسین
ایام کودکی و منبرهای دلنشین سیدرسول دوران کودکیم رو در یکی از محلههای جنوب شهر تهران به نام "شهرک
دوستان، لطفا اینو بخونید.👆
درسته یخورده طولانیه، ولی بنظرم دلنشینه😊❤️
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 حسینیهی "در آغوش خدا" 🏴
◾️سخنان حضرت زهرا سلاماللّه علیها در آخرین ساعات حیات که دل امیرالمؤمنین علیهالسّلام را به درد آورد.
◾️سالروز شهادت پاره تن رسولاللّه حضرت صدیقه کبری سلاماللّه علیهما تسلیت باد!
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
@Dar_Aghoosh_KHODA
امام صادق علیهالسّلام:
به پدر و مادر خود نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند، و نسبت به زنان مردم عفّت ورزید تا زنانتان عفّت ورزند.
#عفاف_حجاب
#امام_صادق
#سبک_زندگی
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
@Dar_Aghoosh_KHODA