حکایاتی در باب توبه
🔸توبه و حرکت بر روی آب🔸
داوود رقی میگوید: از امام صادق علیهالسلام شنیدم که فرمود: از حسد بپرهیزید و بر یکدیگر حسد نورزید. سِیر و سیاحت در عالَم یکی از خصوصیات شریعت عیسی علیهالسلام بود. روزی با مرد کوتاه قدی که از اصحابش بود سِیر میکرد تا رسیدند کنار دریا.
عیسی علیهالسلام گفت: «بسم الله بصحه یقین منه»، سپس روی آب راه رفت. همسفر عیسی که این وضع را دید او هم پیروی کرد و گفت: «بسم الله بصحه یقین منه» و روی آب حرکت کرد و به عیسی علیهالسلام ملحق شد. در این هنگام در خاطرش گذشت عیسی روی آب راه میرود من هم راه میروم، پس چرا او بر من فضیلت داشته باشد، ناگاه در آب فرو رفت و عیسی علیهالسلام او را نجات داد.
پرسید: چه فکر کردی که در آب فرو رفتی؟ عرض کرد: وقتی شما بر آب گذر کردی و من هم از پی شما آمدم، بر خود بالیدم و گفتم: پس عیسی چه فضیلتی بر من دارد؟ عیسی علیهالسلام فرمود: ای مرد! بلند پروازی کردی و نفس خود را ستودی و خداوند بر تو غضب کرد. اکنون توبه کن تا به مقام اول خود برگردی. آن مرد در همان حال توبه کرد و پشت سر عیسی به راه خود ادامه داد. آنگاه امام صادق علیهالسلام فرمود: پس از خدا بترسید و از حسد پرهیز نمایید.(۱)
خانمانها از حسد گردد خراب ـ بازِ شاهی از حسد گردد غُراب(۲)
منبع: کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی حکایت ۱۷۵ صفحه ۱۴۳
۱- پند تاریخ ۱۴۷/۲ -۱۴۸؛ به نقل از: الانوار النعمانیه / ۲۶۱.
۲- مولوی. غراب یعنی: کلاغ.
#حکایت
#حسد
#توبه
در آغوش خدا باشید
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
Eitaa.com/Dar_Aghoosh_Khoda
حکایتی در باب توبه و نجات از حقالناس
🔴 کارمند بنیامیه
🔸 (علی بن ابی حمزه) میگوید: دوست جوانی داشتم که شغل نویسندگی در دستگاه بنیامیه را داشت. [بعدها] روزی آن دوست به من گفت: از امام صادق علیهالسلام برای من وقت بگیر تا به خدمتش برسم.
🔸 من از امام اجازه گرفتم تا او شرفیاب شود، امام اجازه دادند و در وقت مقرر من با او خدمتش رفتیم.
🔸 دوستم سلام کرد و نشست و عرض کرد: فدایت شوم، من در وزارت دارائی رژیم بنیامیه مسئولیتی داشتم و از این راه ثروت بسیاری اندوختهام و بعضی خلافها هم انجام دادهام!
🔸 امام فرمود: اگر بنیامیه افرادی مثل شما را نداشتند تا مالیات برایشان جمع کند و در جنگها و جماعات آنها را همراهی کند، حق ما را غصب نمیکردند. جوان گفت: آیا راه نجاتی برای من هست؟
🔸 فرمود: اگر بگویم عمل میکنی؟ گفت: آری، فرمود: آنچه از مال مردم نزد تو هست و صاحبانش را میشناسی به آنها برگردان و آنچه که صاحبانش را نمیشناسی از طرف آنها صدقه بده، من در مقابل این کار بهشت را برای تو ضمانت میکنم!
🔸 جوان سر به زیر انداخت و مدتی طولانی فکر کرد و سپس گفت: فدایت شوم دستورت را اجراء میکنم.
🔸 علی بن ابی حمزه میگوید: من با آن جوان برخاستیم و به کوفه رفتیم. او همه چیز خود، حتی لباسهایش را به صاحبانش برگرداند و یا صدقه داد؛ من از دوستانم مقداری پول برای او جمع کردم و لباس برایش خریداری نمودم؛ و خرجی همه برای او میفرستادیم.
🔸 چند ماهی از این جریان گذشت و او مریض شد. ما مرتب به عیادت او میرفتیم، روزی نزدش رفتم، او را در حال جان دادن یافتم. چشم خود را باز کرد و گفت: ای علی آنچه امام به من وعده داد به آن وفا کرد، این گفت و از دنیا رفت. ما او را غسل داده و کفن کرده و به خاک سپردیم.
🔸 مدتی بعد خدمت امام علیهالسلام رسیدم، همین که امام مرا دید فرمود: ای علی ما به وعده خود در مورد دوست تو وفا کردیم. من عرض کردم: همینطور است فدایت شوم، او هم هنگام مردن این مطلب (ضمانت بهشت) را به من گفت.
📚 بحارالأنوار، ج47، ص382، باب 11، حدیث 105
#حکایت
#توبه
در آغوش خدا باشید
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
Eitaa.com/Dar_Aghoosh_Khoda
کافی - انحراف عابد توسط شیطان.mp3
3.46M
🔊 منبر کوتاه
🔸 روش شیطان برای به گناه کشاندن عابد بنیاسراییل
🔸 بخشش زن بدکار پس از توبه به درگاه خدا
🎙 شهید شیخ احمد کافی
پ.ن: این فایل صوتی را کودکان و نوجوانان نشنوند بهتر است.
#گناه | #توبه | #استفغار
در آغوش خدا باشید
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
Eitaa.com/Dar_Aghoosh_Khoda
💎حکایتی در باب توبه💎
روزی ذوالنون مصری با اصحابش در کشتی نشسته بودند.
کشتی دیگر میآمد و گروهی از اهل طرب در آنجا عیش و نوش میکردند.
شاگردان ذوالنون گفتند ای شیخ! دعا کن تا کشتی آنها غرق شود تا شومی آنها رفع شود.
ذوالنون برپای خاست و دستها را بلند کرد و گفت: بار خدایا! چنان که این گروه را در این جهان، عیش خوش دادهای، اندر آن جهان نیز عیش خوش بده.
مریدان متعجب شدند.
چون کشتی پیشتر آمد و اهل طرب چشمشان بر ذوالنون افتاد، به گریه افتادند و بساط عیش و نوش را جمع کردند و به خدای بازگشتند.
ذالنون، شاگردان را گفت عیش خوش آن جهان، یعنی توبه در این جهان!
📚 منبع: کشفالمحجوب، علی بن عثمان هُجویری
#توبه • #استغفار • #حکایت
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
Eitaa.com/Dar_Aghoosh_Khoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 منبر کوتاه
🔸 در قیامت، بندهی گناهکار سرشو میندازه پایین. خدا بهش میفرماد: اون موقعی که با لذت گناه میکردی آبروتو نبردم، حالا که دستت از همه جا بریده آبروتو ببرم؟ سرتو بالا کن. میبخشمت
🎙 استاد انصاریان
👈 آخه مگه میشه این خدا رو دوس نداشت؟ مگه میشه فداش نشد؟ مگه میشه براش نمرد😢😘
دوسِت دارم خــــــداااااااا
#گناه #توبه #استغفار
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
@Dar_Aghoosh_KHODA
#حکایت
💠 توبه مرد بنیاسرائیلی 💠
🔸 در زمان حضرت موسى «على نبينا و آله و عليهالسّلام» در بنى اسرائيل از نيامدن باران قحطى شد.
مردم خدمت حضرت موسى علیهالسّلام جمع شدند كه: «يا موسى باران نيامده و قحطى زياد شده بيا و براى ما دعا كن تا مردم از اين مشكلات درآيند.»
حضرت موسى (ع) به همه مردم دستور داد كه در صحرائى جمع شوند و نماز استسقاء (طلب باران) خوانند و دعا كنند كه خداوند متعال باران را بر آنها نازل كند.
🔸 جمعيت زيادى كه زيادتر از هفتاد هزار نفر بودند در صحرا جمع شدند و هر چه دعا كردند خبرى از باران نشد.
حضرت موسى (ع) سر به آسمان كرد و عرض کرد: «خدايا من با هفتاد هزار نفر هر چه دعا مىكنيم چرا باران نمىآيد؟! مگر قدر و منزلت من پيش تو كهنه شده؟!»
🔸 خطاب رسيد: «اى موسى، نه، در ميان شما يك نفر است كه چهل سال مرا معصيت کرده. به او بگو از ميان اين جمعيت بيرون رود تا باران را بر شما نازل كنم.»
🔸 عرض کرد: «خدايا! صداى من ضعيف است چگونه به هفتاد هزار نفر جمعيت مىرسد.»
خطاب شد: «اى موسى! تو بگو من صداى تو را به مردم میرسانم.»
🔸 حضرت موسى به صداى بلند صدا زد: «اى كسی كه چهل سال است معصيت خدا را ميكنى! برخيز از ميان ما بيرون رو، زيرا خدا بخاطر شومى تو باران رحمتش را از ما قطع كرده».
🔸 آن مرد عاصى نگاهى باطراف كرد ديد كسى بيرون نرفت، فهميد خودش است كه بايد بيرون رود. باخود گفت: «چه كنم اگر برخيزم از ميان مردم بروم، مردم مرا مىبينند و مىشناسند و رسوا مىشوم، اگر نروم خدا باران را نازل نمىكند.» همانجا نشست و از روى حقيقت و صميم قلب از كارهاى زشت خود پيشمان شد و توبه كرد.
🔸 يكدفعه ابرها آمدند بهم متصل شدند و چنان بارانى آمد كه تمام سيراب شدند. حضرت موسى (ع ) عرض کرد: «الهى! كسيكه از ميان ما بيرون نرفت، چطور شد كه باران آمد؟» خطاب شد: «سقيتكم بالّذى منعتكم به، | به شماباران دادم بسبب آن كسی كه شما را منع كردم و گفتم از ميان شما بيرون برود.» [یعنی به حرمت استغفار آن شخص]
🔸 حضرت موسى (ع) عرض کرد: «خدايا! مىشود اين بنده معصيتكار را به من نشان دهى؟!»
خطاب شد: «اى موسى! آن وقتی كه مرا معصيت میكرد رسوايش نكردم. حالا كه توبه كرده او را رسوا كنم؟ حاشا من نمامين (سخنچینان) را دشمن مىدارم، حال خودم نمامى كنم؟ من ستارالعيوب هستم، بركارهاى زشت مردم روپوشى مىكنم، خود بيايم آبرويش را بريزم؟»
📚ثمراةالحيوة، جلد سوم
🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅
پ.ن:
خدایی عجب خدایی داریم😘😘
دورت بگردم که انقد مهربونی
رفقا! اثرات و نتایج استغفار رو دست کم نگیرید.
به واسطهی استغفار، رحمت و نعمت و برکت خدا به زندگیها جاری میشه.
یا علی مدد
#استغفار #گناه #توبه
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
@Dar_Aghoosh_KHODA
#حکایت بسیار زیبا درباره توبه
💠در كتاب انوار المجالس نقل مىكند از حسن بصرى كه گفت:
يك روز در بازار آهنگران بغداد مىگذشتم كه ناگهان چشمم افتاد به آهنگرى كه دستش را داخل كوره حدادى مىكرد و آهن گداخته شده قرمز را مىگرفت بدون آنكه ابدا احساس سوزشى كند روى سندان مىگذاشت و با پُتك روى آن مىزد و به هر نوع كه مىخواست در مىآورد و مىساخت. چون مشاهده اين كار شگفتانگيز بود مرا وادار به پرسش از او كرد. رفتم جلو سلام كردم جواب داد بعد پرسيدم آقا مگر آتش كوره و آهن گداخته بشما آسيبى نمىرساند؟
آن مرد گفت: نه.
گفتم چطور؟
🔸گفت: يك ايّامى در اينجا خشك سالى و قحطى شد ولى من همه چيز در انبار داشتم. يكروز يك زن وجيه و خوش سيمائى نزد من آمد و گفت اى مرد من كودكانى يتيم و خردسال دارم و احتياج به آذوقه و مقدارى گندم دارم خواهشمندم براى رضاى خدا كمكى بكن و بچههاى يتيم مرا از گرسنگى و هلاكت نجات بده. منهم چون بهمان يك نظر فريفته جمالش شده بودم، در مقابل خواستهاش گفتم: اگر گندم مىخواهى بايد ساعتى با من باشى تا خواستهات را برآورده كنم .
آن زن از اين پيشنهاد ناراحت و روترش كرده و رفت.
🔸روز دوم باز آن زن نزدم آمد، در حاليكه اشك ميريخت، سخن روز قبل را تكرار نمود، من هم حرفهاى روز گذشته را براى او تكرار كردم. دوباره با دست خالى برگشت.
🔸دوباره روز سوّم ديدم آمد و خيلى التماس مىكند كه بچه هايم دارند مىميرند بيا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات بده. من حرفم را تكرار كردم و ديدم آن زن بطرف من مىآيد و پيداست كه از گرسنگى بى طاقت شده.
🔸خلاصه وقتى كه نزديك مىشد به من گفت: اى مرد من و بچههايم گرسنه هستيم بيا و رحمى كن و گندمى در اختيار ما بگذار؟ من گفتم: اى زن بيخودى وقت من و خودت را نگير همان كه بهت گفتم بيا با من باش تا بتو گندم دهم.
🔸در اين موقع زن به گريه افتاد و زياد اشك ريخت و گفت: من هرگز از اين كارهاى حرام نكردم و چون ديگر طاقت نمانده و كار از دست رفته و سه روز است كه خود و بچههايم غذائى نخوردهام بآنچه كه ميگوئى ناچارا حاضرم ولى بيك شرط. گفتم به چه شرطى؟ گفت: بشرط اينكه مرا بجايى ببرى كه هيچ كس ما را نبيند.
🔸مرد آهنگر گفت: قبول كردم و خانه را خلوت كردم آنگاه زن را بنزد خود طلبيدم. همينكه خواستم از او بهرهاى بردارم. ديدم آن زن دارد مىلرزد و خطاب بمن گفت: اى مرد! چرا دروغ گفتى و خلاف شرطت عمل كردى؟ گفتم كدام شرط؟
گفت : مگر بنا نبود مرا بجاى خلوت ببرى تا كسى ما را نبيند؟
گفتم : آرى مگر اينجا خلوت نيست؟
گفت : چطورى اينجا خلوت است بآنكه پنج نفر مواظب ما هستند و ما را دارند مىبينند. اول خداوند عالم و غير از او دو ملكى كه بر تو موكلند و دو ملكى كه بر من موكلند همهشان حاضراند و ما را مشاهده مىكنند. با اين حال تو خيال ميكنى اينجا كسى نيست كه ما را ببيند؟ بعدا گفت: اى مرد بيا و از خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد كن تا منهم از خداى خود بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد كند.
🔸من از اين سخن متنبه شدم و با خود گفتم اين زن با چنين فشار زندگى و شدت گرسنگى اينطور از خدا مىترسيد ولى تو كه اين همه مورد نعمتهاى الهى قرار گرفتهاى از او (خدا) نمىترسى؟ فورا توبه كردم و از آن زن دست كشيدم و گندمى را كه ميخواست باو دادم و مرخصش كردم. زن چون اين گذشت را از من ديد و جريان را بر وفق عفت خود ديد سرش را به سمت آسمان بلند كرد و گفت اى خدا همينطور كه اين مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو هم حرارت آتش دنيا و آخرت را بر او سرد كن. از همان لحظه كه آن زن اين دعا را در حقم كرد حرارت آتش بر من بىاثر شد.
#توبه #استغفار
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
https://eitaa.com/joinchat/1954349058C5e6778d51c
داستان توبهکنندگان
💠 جوان معصیتکار 💠
🔸در كتاب هماى سعادت داستانى وجود دارد به این مضمون كه نجيبالدين (كه از علماى بزرگ زمان خودش بوده است) نقل مىفرمود: يك شب در قبرستان بودم. ديدم چهار نفر بطرف قبرستان مىآيند و يك جنازهاى روى دوششان است. من جلو رفته و از آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم اين عمل شما به من اينطور مىرساند كه شما انسانى را كشتهايد و نيمهشب قصد دفن آن جنازه را داريد كه كسى از راز و اسرارتان سر در نياورد.
🔸گفتند: اى مرد خيال بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پيرزنى جلوآمد. من گفتم اى مادر چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آوردهاى؟
🔸گفت: چون جوان من معصيتكار بوده. خودش چند وصيت كرده، اول: چون من از دنيا رفتم طنابى بگردنم بينداز و مرا در خانه بكش و بگو خدايا اين همان بندهی گريزپا و معصيتكارى است كه بدست سلطان اجل گرفتار شده. او را بسته و نزد تو آوردم به او رحم كن. دوم: جنازهام را شبانه دفن كن كه كسى بدن مرا نبيند و از جنايات من ياد كند و معذب شوم. سوم: اينكه بدنم را خودت دفن كن و لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و بمن عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من توبه كردهام و از كردههايم پشيمانم ولى تو اين وصيتهاى مرا انجام بده.
وقتى كه جوانم از دنيا رفت ريسمانى بگردنش بستم و او را كشيدم ناگهان صدائى بلند شد و گفت: اَلا اِنَّ اَوْلِياء اللّه هُمُ الْفائِزُون، با بنده گنهكار ما اينطور رفتار نكن ما خود مىدانيم با او چه كنيم.
خوشحال شدم (كه توبه او پذيرفته شده) و او را بطرف قبرستان آوردم.
🔸من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در قبر گذاشتم همينكه خواستم لحد را بچينم ندایی را شنيدم كه بگوشم رسيد: الا ان اولياء اللّه هم الفائزون.
🔸از اين داستان اينطور نتيجه ميگيريم كه توبه شخص گنهكار مورد قبول واقع شده و خدا دوست ندارد بنده گنهكارش كه توبه كرده مورد اهانت قرار گيرد.
يا رب به درگاهت كنون، با چشم گريان آمدم
با ناله و شور و نوا، با آه و افغان آمدم
كردم بسى جرم و گنه، تا اينكه گشتم روسيه
بر درگهت اى پادشه، اينك پشيمان آمدم
دل از خطاها پر ملال، روئى ندارم از سؤال
مانند مرغ بسته بال، افتان و خيزان آمدم
رويم به روى خاك بين، با ديده نمناك آمدم
اى مالك املاك بين، با قلب سوزان آمدم
#استغفار | #گناه | #توبه
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
@Dar_Aghoosh_KHODA
✨ «قیمتیتر از جواهرهای عالم!»
از حضرت آیتالله العظمی #بهجت قدسسره درخواست کردم:
«یک ذکر خیلی بزرگ یادم بدهید!»
گفتند: ذکری یادتان بدهم که از جواهرهای همۀ کوههای دنیا و مروارید همه دریاها قیمتیتر باشد؟
گفتم: بله! و منتظر یک ذکر عریض و طویل خاص بودم؛ که گفتند:
استغفار... استغفار... استغفار!
اگر بدانید در این استغفار چه گنجهایی نهفته است! روح را صیقل میدهد، راهها باز میشود و حاجتها برآورده میشوند ...
📚 به شیوه باران، ص۵٩ (جلد سوم از مجموعه داستان هایی کوتاه از سیره و زندگانی حضرت آیتالله بهجت قدس سره)
#استغفار #گناه #توبه
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
https://eitaa.com/joinchat/1954349058C5e6778d51c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 منبر کوتاه
🔸 امام صادق علیهالسّلام فرمودند: شیعیان ما ممکنه شراب بخورند، ممکنه زِنا بکنند، ممکنه دزدی بکنند، اما این گناه رو هرگز نمیکنند. (یعنی اگر کسی شیعهی راستین باشه این گناه رو هرگز نمیکنه)
🔸 چیه اون گناه که اگر انجامش بدی، شیعه به حساب نمیآی؟ چیه اون گناه که از شرابخواری و دزدی و زِنا بدتره؟
کلیپو ببین تا متوجه بشی.
🎙 استاد #مهدی_دانشمند
#گناه | #توبه | #استغفار
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
@Dar_Aghoosh_KHODA
💠 حكايت جوان تائب 💠
🔸 علی بن حمزه گوید: دوست جوانی داشتم از نویسندگان بنی امیه. روزی به من گفت: «از امام صادق علیهالسلام اجازه ملاقات بگیر.» چون اجازه یافت، داخل خانه امام شد، نشست و گفت: «جانم به فدایت! من کارمند دیوان بنی امیه هستم و از دولت آنان به ثروتی هنگفت دست یافتهام.»
🔹 امام فرمود: «اگر بنی امیه کسی را نمییافتند که برایشان بنوسید، مال بیاورد، جنگ کند و به جماعتشان حاضر گردد، حق ما را غصب نمیکردند».
🔸 جوان گفت: «آیا راه نجاتی برای من هست؟» فرمود:«اگر بگویم، آن را انجام می دهی؟»
🔹 گفت: «آری.» امام فرمود: «هر مال و ثروتی که در دیوان آنان به دست آوردهای، به صاحبانش بازگردان و هر کس را نمیشناسی، از جانب او صدقه بده. در این صورت، من بهشت را برایت ضمانت میکنم.»
🔸 جوان سرش را به زیر انداخت و لختی اندیشید. سپس سر برداشت و عرض کرد:«انجام میدهم.»
🔹 او با ما به کوفه بازگشت و همه آن ثروت را به صاحبانش بازگرداند. ما مقداری پول، لباس و لوازم زندگی فراهم کردیم و برایش فرستادیم. چند ماهی نگذشت که خبر یافتیم بیمار شده است. هر روز به عیادتش میرفتیم. یک روز که به عیادتش رفتم، در حال جان دادن بود. در لحظه مرگ، چشمانش را گشود و گفت: «ای علی بن حمزه! به خدا سوگند، مولایت به وعده خود وفا کرد.» این را گفت و از دنیا رفت. او را غسل دادیم و به خاک سپردیم. پس از چندی که به مدینه رفتیم به خدمت امام صادق علیهالسلام رسیدیم. چون نگاه امام به من افتاد، بی آن که چیزی گفته باشم، فرمود: «ای علی! به خدا سوگند ما به وعده خود درباره آن دوستت، وفا کردیم.»
#امام_صادق
#توبه
#حکایت
در آغوش خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
@Dar_Aghoosh_KHODA