💔💘🌿🌧
سفر میکردی و کار تو را دشوار میکردم
که چون ابر بهاری گریۀ بسیار میکردم
همان "آغاز" باید بر حذر میبودم از عشقت
همان دیدار "اول" باید استغفار میکردم
ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود
تو را دیگر میان خوابها دیدار میکردم
«به روی نامههایت قطرۀ اشک است، غمگینی؟»
تو میپرسیدی و با چشم خون انکار میکردم
در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود
به پای مرگ میافتادم و اصرار میکردم
خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر
غزل در گوش من میخواند و من تکرار میکردم
#سجاد_سامانی
@Dariche1
☘🌸🍂💐☘🌸🍂💐🌸☘🍂💐☘🌸🍂💐☘🌸🍂💐
گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد
یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد
در شعر شاعران همه گشتم که مصرعی
در شأن چشمهای تو پیدا کنم، نشد
گفتند عاشق که شدی؟ گریهام گرفت
میخواستم بخندم و حاشا کنم، نشد
بیزارم از رقیب که تا آمدم تو را
از دور چند لحظه تماشا کنم، نشد
شاعر شدم که با قلم ساحرانهام
در قاب شعر، عشق تو را جا کنم، نشد
#سجاد_سامانی
@Dariche1
🍃عطر موهایت قرار از شهر میگیرد بگو!
🍂دل ربودن را کدام عطار یادت داده است؟
#سجاد_سامانی
@Dariche1
🌷
شادم که با شکایت تلخی که داشتم
در باغ عشق، دانه نفرت نکاشتم
بیگانگان اگرچه به من زخم میزنند
اما رفیق، از تو توقع نداشتم ...
نگذاشتی سری بگذارم به شانهات
ای کاش میگذشتی و سر میگذاشتم ...
شکر خدا که موجب خوشنامی من است
نامت که بر کتیبه قلبم نگاشتم
ای شعر تازه، اینهمه تکرار را ببخش !
بی روی دوست، ذوق چنانی نداشتم
#سجاد_سامانی
@Dariche1
☁️ابری که میگذشت به آهنگِ گریه گفت:
⚡️دنیا مکان ماندنِ ما نیست،بگذریم
#سجاد_سامانی
@Dariche1
🌹🌹🌹
غم انگیزترین تعریف عشق و علاقه رو
#سجاد_سامانی گفته:
⚡️"زخم تبرت مانده، ولی جای شکایت
🥀شادم که نگه داشتهام از تو نشانه..."
@havaye_taze
روا نبود دلــــی را چنین بــــیــــازاری💘
که خالی از دگران بود و از تـــ♡ـــو آکنده ..❤️🩹
#سجاد_سامانی
@Dariche1
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨
گفتم فراق را به صبوری دوا کنم
صبرم زیاد نیست، چرا ادعا کنم؟
بوسیدمش ز دور و چنین مستم از غرور
گر بوسه بر لبش بگذارم چهها کنم
گفتم به قول خویش وفا کن، جواب داد
کی قول دادهام که بخواهم وفا کنم؟
بیم فراق دارم و باید به شوق وصل
شب تا سحر نماز بخوانم، دعا کنم ...
اشکی نماندهاست که جاری کنم ز چشم
جانی نماندهاست که دیگر فدا کنم
ای عشق، من که عقل خود از دست دادهام،
دیوانهام مگر که تو را هم رها کنم؟
زاهد به ذوق آمده از شعر من ولی
ننگا به من که ذوقی از این مرحبا کنم
#سجاد_سامانی
@Dariche1
امان از داستانِ عشق و فرجام غمآلودش
نمیدانستم این آتش به چشمم میرود دودش
تو را با دیگری میبینم و با گریه می پرسم
از این دیگرنوازیها خدایا چیست مقصودش؟
چه دنیایی که وقتی در دل من خانه میکردی
نمیگفتی که بیرحمانه خواهی ساخت نابودش
درختی از درون پوسیدهام، کی روز ویرانی ست؟
چه فرقی میکند، وقتی نباشی، دیر یا زودش؟
جهان را دادم و حسرت خریدم، ای دل غافل!
ضرر در عاشقی کم دیده بودم؟ این هم از سودش
#سجاد_سامانی
🌿@Dariche1
شادمان گفتی از آن عاشق تنها ،چهخبر
خبری نیست، بپرس از غم دنیا چه خبر؟!
خاطرم هست رقیبان پر از، کینه ی من
همنشینان تو بودند، از آنها چه خبر؟!
همه لبتشنه، تو دریایی و من ماهی تنگ
از کنار آمدگان با لب دریا چهخبر؟!
زاهدی دست به گیسوی رهای تو رساند
عاشقی گفت که از عالم بالا چهخبر؟!
باز دیروز به من وعده فردا دادی
آه پیمانشکن از وعده فردا چه خبر؟!
#سجاد_سامانی🌱
@Dariche1
گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر
گفتم آری، خود نمیدانی که زیبایی چقدر!
#سجاد_سامانی🌱
@Dariche1
خندهی خشکی به لب دارم ولی بارانیام
ظاهری آرام دارد باطن طوفانیام
مثل شمشیر از هراسم دستوپا گم میکنند
خود ولی در دستهای دیگران زندانیام
بس که دنبال تو گشتم شهره عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیام
میزند لبخند بر چشمان اشکآلود شمع
هرکه باشد باخبر از گریهی پنهانیام
هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم میدهد نادانیام
#سجاد_سامانی
@Dariche1