eitaa logo
دارالقرآن فاطمیون ملارد
715 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
110 فایل
#لینک_کانال_جهادی_نیکوکاری_فرهنگی_دارالقرآن_فاطمیون_ملارد_در_ایتا @Darolghoranfatemion آیدی جهت انتقادات و پیشنهادات @DarolQoranfatemion
مشاهده در ایتا
دانلود
✅بهلول هارون را در حمام دید و گفت: به من یک دینار بدهکاری ، طلب خود را می خواهم. هارون گفت: اجازه بده از حمام خارج شوم من که این جا عریانم و چیزی ندارم بدهم بهلول گفت: در روز قیامت هم این چنین عریان و بی چیز خواهی بود پس طلب دنیا را تا زنده ای بده که حمام آخرت گرم است و دستت خالی کانال دارالقرآن فاطمیون ملارد 👇--------------🌿🌿 https://eitaa.com/Darolghoranfatemion 🌿🌿-----------------
#تلنگر #داستانک ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ کرﺩ. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ. ﻣﻌﻠم گفت: «ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ.» ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ کرﺩ: بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یکدیگرﻧﺪ که ﺩﺭ ﺁﻓﺮینش ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺍینجا که ﺭسید ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «بقیه ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!» ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ... #خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم #خدایا_دوستت_دارم @darolghoranfatemion ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
👌🍃 اشراف زاده‌ای، در راه پیرمردی دید که بار سنگینی از هیزم بر پشت حمل می‌کند، لنگ لنگان قدم بر می‌داشت و نفس نفس صدا می‌داد. به پیرمرد نزدیک شد و گفت: مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی می‌بری!؟ هر کسی را بهر کاری ساخته‌اند، گاری برای بار بردن است. پیرمرد خنده‌ای کرد و گفت: این گونه هم که فکر می‌کنی نیست. به آن طرف جاده نگاه کن، چه می‌بینی؟ اشراف زاده با لبخندی گفت: پیرمردی که بار هیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است. پیرمرد گفت: می‌دانی آن مرد، اولادش از من افزون تر است ولی فقرش از من بیشتر است؟ اشراف زاده گفت: باور ندارم، از قرائن بر می‌آید فقر تو بیشتر باشد زیرا آن گاری دارد و تو نداری و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد. پیرمرد گفت: آقا!!! آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است. او گاری نداشت و هر شب گریه کودکانش مرا آزار می‌داد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد. بار سنگین هیزم، با صدای خنده کودکان آن مرد، چون" کاه بر من سبک" می‌شود.👌 آنچه به من فرمان می‌راند کودکان است.👌🍃 👇👇👇 https://eitaa.com/Darolghoranfatemion
: گویند: «صاحب دلى، براى اقامه‌ی به مسجدى رفت. نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواست‌ند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید… پذیرفت… نماز جماعت تمام شد، چشم‌ها همه به سوى او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله‌ی نخست منبر نشست. بسم اللّٰه گفت و خدا و رسول‌ش را ستود. آن‌گاه خطاب به جماعت گفت: «مردم! هرکس از شما که مى‌داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!» کسى برنخاست. [دوباره] گفت: «حالا هرکس از شما که خود را آماده‌ی کرده است، برخیزد!» باز هم کسى برنخاست. گفت: «شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ امّا براى رفتن نیز آماده نیستید.». ⚰ 👇👇👇 https://eitaa.com/Darolghoranfatemion
شخصی تعریف می‌کرد ؛ وقتی از نماز جماعت صبح برمیگشتم جماعتی را دیدم که به زورقصد سوار کردن گاو نری را در ماشین داشتند . گاو مقاومت می‌کرد و حاضر نبود سوار ماشین بشود، من رفتم دستی به پیشانی گاو کشیدم ؛ گاو مطیع شد و سوار شد.☺️ من مغرور شدم و پیش خودم گفتم《این از برکت نماز صبح است》.💪 وقتی به خانه رسیدم دیدم مادرم گریه و زاری می‌کند، علت را که جویا شدم گفت ؛ 《گاومان را دزدیدند》 گاو مرا شناخته بود ، ولی من او را نشناختم ... 😆😆😂😂🤣🤣 به عبادتهای نا چيزمان مغرور نشويم.😐 👇👇👇 https://eitaa.com/Darolghoranfatemion
📸 مهمان داریم🌷 ◽️ پایان ۳۷سال چشم‌ انتظاری ♦️ مراسم وداع با پیکر اولین بانوی تفحص شده، « فاطمه اسدی» 🔰 🌐 مشهد: 🔸 پنجشنبه ۲۰ آبان ▫️ بعدازنماز مغرب ▫️ حرم مطهر امام رضا علیه السلام، همراه با قرائت دعای کمیل ⬇️ دریافت اطلاعیه https://b2n.ir/m55319 🌐 قم: 🔸 جمعه ۲۱ آبان ▫️ ساعت ۶/۳۰صبح، ▫️ همراه با قرائت دعای ندبه ▫️ حرم مطهر حضرت معصومه(سلام الله علیها) ⬇️ دریافت اطلاعیه https://b2n.ir/f94470 🌐 تهران: 🔸 جمعه ۲۱ آبان ▫️ دانشگاه تهران، پس از نماز جمعه ⬇️ دریافت اطلاعیه https://b2n.ir/d26635 🔸 شنبه ۲۲ آبان ▫️ پارک شهر، خیابان بهشت، معراج شهدا ▫️ ۱۵ الی ۱۷ ویژه خواهران ▫️ ۱۷ الی ۲۰ عمومی ⬇️ دریافت اطلاعیه https://b2n.ir/a43605 👇👇👇 https://eitaa.com/Darolghoranfatemion
به مناسبت شهادت امام هادی علیه السلام؛ » شیعه شده بود، شیعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی امام هادی علیه السلام. دلیلش را پرسیدند. گفت: از اصفهان آمده بودم بغداد؛ همشهری ها می دانستند آدم زبان‌داری هستم؛ مرا فرستاده بودند پیش متوکل برای عرض شکایت. پشت دربار منتظر بودم. همان وقت متوکل دستور داد امام هادی علیه السلام را بیاورند. از یکی پرسیدم کسی که احضار شده کیست؟ گفت: «امام شیعه هاست. به نظرم متوکل او را احضار کرده تا بکُشد!» لحظه ای بعد آمد. با همان نگاه اول، محبّتش به دلم افتاد. در دلم شروع کردم به دعا کردن برایش. از خدا می خواستم شرّ متوکل را از سرش کوتاه کند. به من که رسید توقف کرد؛ نگاهش را دوخت به صورتم؛ همین قدر شنیدم که فرمود: خدا دعایت را مستجاب، عمرت را طولانی و مال و بچه هایت را زیاد کند. از هیبت نگاه و کلامش به لرزه افتادم و زمین خوردم. به هوش که آمدم، مردم قصه را پرسیدند. چیزی نگفتم. به اصفهان که برگشتم زندگی ام از این رو به آن رو شد. حالا همه چیز دارم: ثروت، ده تا فرزند، هفتاد و چند سال عمر. همه‌ی اینها از برکت دعای امام زمانم است. 📚الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص 392. 👇👇👇 https://eitaa.com/Darolghoranfatemion
یه عمه کوکبی داشتم که یه شوهری داشت به اسم مراد که خیلی خیلی بداخلاق بود فحش میداد، معتاد بود، دست بزن هم داشت. خلاصه بگم عمه کوکب که سه تا فرزند قد و نیم قد داشت، گفت میخوام از مراد طلاق بگیرم. مراد هم گفت بچه ها رو جای مهرت بردار برو. عمه کوکب طلاقشو گرفت و بعد چندسال شوهر کرد به مش رجب. زندگی با مش رجب داشت خوب پیش می‌رفت که یه دفعه بیکار شد و دست تنگی یه مقدار بد خلقش کرد. خلاصه بگم که دعوا و مرافعه با مش رجب هم شروع شد. عمه کوکب هم برای اینکه لج مش رجب رو در بیاره موقع دعوا مرافه از خوبیهای شوهر قبلی اش( مراد ) میگفت اگه مراد دست بزن داشت حداقل خرجی میداد اما تو چی؟ مراد حداقل یه قیافه ای داشت تو چی؟ مراد لااقل موقعی که نشئه بود به ما محبت میکرد تو چی و….. با گفتن این حرفا عمه کوکب هم خودشو خالی میکرد هم لج مش رجب رو در میاورد. اما جالبش اینجا بود که که بعد چند وقت کم کم خود عمه کوکب هم باورش شده بود که مراد آدم خوبی بوده پاک یادش رفته بود که مراد چه بلایی سرش آورده بود کتک‌هایی هم که خورده بود یادش رفته بود تا جایی که بچه هاش به عمه کوکب می‌گفتند تو که شوهر به این خوبی داشتی چرا طلاق گرفتی که ما را هم آواره کنی؟ کار به جایی رسیده بود که همه اونایی که مراد رو ندیده بودن فکر میکردن مراد یه شوهر ایده آلی بوده که احتمالا کوکب خانم زبونم لال زیر سرش بلند شده و عاشق مش رجب شده. بعدش سر ناسازگاری برداشته تا مراد طلاقش بده و بشه زن مش رجب. 🔹داستان امروز ما با مملکتمون منو یاد عمه کوکب با مراد و مش رجب میندازه. ملت سال ۵۷ انقلاب کرد تا از دست خاندان پهلوی راحت بشه و حالا که بعضی هامون منتقد وضع موجود هستیم یه جوری از پهلوی صحبت میکنیم انگار اون موقع مردم ما تو بهشت زندگی میکردن و ما با پشت پا زدن به مدینه فاضله ای که پهلوی برامون ساخته بود خودمون رو انداختیم تو بغل مش رجب.😏😏 ادامه👇👇👇