eitaa logo
دارالقرآن فاطمیون ملارد
715 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
110 فایل
#لینک_کانال_جهادی_نیکوکاری_فرهنگی_دارالقرآن_فاطمیون_ملارد_در_ایتا @Darolghoranfatemion آیدی جهت انتقادات و پیشنهادات @DarolQoranfatemion
مشاهده در ایتا
دانلود
💢چرا حضرت معصومه(س) نکردند؟ آیا صحت دارد که پدرشان این بود که ازدواج نکنند؟ این با سنت پیامبر دارد ✅نکته اول در اسناد تاریخی در تاريخ يعقوبي آمده است كه حضرت موسي بن جعفر(ع) كرده بود كه دخترانش نكنند و براي همين هيچ يك از دختران آن حضرت شوهر نكردند. 🔵تاریخ یعقوبی  ج 2، ص 421 ✅اين را نمي توان به اين آساني پذيرفت. چون در اصول كافي آمده است كه حضرت امام موسي بن جعفر (ع) كار شوهر كردن و شوهر دادن دخترانش را به پسرش حضرت امام رضا واگذار كرد و فرمود: اگر علي خواست آنان را شوهر مي دهد و اگر نخواست شوهر نمي دهد. و جز پسرم علي هيچ كس حق ندارد دخترانم را شوهر بدهد . نه برادران ديگرشان، نه عموهايشان و نه سلطان وقت حق ندارند در امر ازدواج دخالت كنند.  🔵كافي ج اول ، ص 316، حديث 15 بر اساس اين ، نمي توان گفت كه امام موسي بن جعفر(ع) وصيت به عدم ازدواج كرده بلكه كرده كه امر ازدواج دخترانش به امام رضا (ع) مربوط است و ديگران حق دخالت ندارند. ✅نکته دوم از ديدگاه برخي، خفقان شديد هاروني باعث شد كه دختران امام موسي بن جعفر(ع) نتوانند ازدواج كنند و در عصر هارون و و ستم به جايي رسيد كه كسي جرأت نداشت به خانه امام موسي بن جعفر رفت و آمد كند . اگر كسي نتواند به خانه امام رفت و آمد داشته باشد، به طور يقين نمي تواند خيال دامادي آن حضرت را در سر بپروراند. اگر بخواهيم اين مسأله را بيشتر توضيح بدهيم بايد بگوييم كه مي خواست كاري كند كه نسل امام موسي بن جعفر كم گردد و يكي از راه هاي اين، جلوگيري از زنان و دختران اين خاندان است و بطور طبيعي اگر دختران و زنان شوهر نكنند، نسل آل علي(ع) كم مي گردد و كمي اين نسل براي دستگاه خلافت بسيار بود و علت كشتار آن همه هم مي تواند همين باشد كه اين نسل بر افتد. 🔵زندگانی کریمه اهل بیت ص۱۵۰ کانال دارالقرآن فاطمیون ملارد 👇👇👇 https://eitaa.com/Darolghoranfatemion
🎀امام رضا عليه السلام: 💝هر كه غم و نگرانى مؤمنى را بزدايد، خداوند در روز قيامت گره غم از دل او بگشايد. 📚ميزان الحكمه ج۵ ص٢٨٠ 👇👇👇 https://eitaa.com/Darolghoranfatemion
داود رقّی می‌گوید: من محضر امام صادق(ع) مشرف بودم. حضرت، آب طلب کردند و همین که آب را نوشیدند، دیدم امام منقلب شد و حالت گریه پیدا کرد و دو چشم مبارکش پُر از اشک شد! سپس به من فرمودند: ای داوود! خدا لعنت کند قاتلِ حسین را. بنده‌ای نیست که آب بنوشد و حسین(ع) را یاد کند و قاتلش را لعنت کند، مگر اینکه خدا صد هزار حسنه برایش می‌نویسد و صد هزار گناه از سیئات او را پاک می‌کند و او را صد هزار درجه معنوی بالا می‌برد. با این عمل، گویی او صد هزار بَرده را آزاد کرده و خدای متعال روز قیامت او را با دلی شاد و آرام (در آن محشرِ سوزان با دلی بسیار خُنَک و نه جگری تَفدیده) محشور می‌کند @Darolghoranfatemion
زینب‌ها «انتخاب» می‌کنند.👌💚 گزارشی از مراسم بزرگداشت چهلمین روز شهادت شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی برضد ملّت ایران در حسینیه امام خمینی(ره) به قلم خانم فاطمه رایگانی. اصلاً به موضوع برنامه فکر نکرده بودم. برایم همین بس بود که فرصتی برای دیدار پیش آمده و می‌شود بعد از این همه نگرانی و دلتنگی برای لحظاتی دل و دیده را روشن کرد. روح حسینیه اما چیزهای بیشتری می‌گفت. از همان کوچه‌‌ها پس کوچه‌های اطراف تفاوت فضا پیدا بود. آدم‌ها اغلب خانوادگی سمت ورودی‌ها می‌رفتند و قاب‌های ریز و درشت در دست‌ها می‌چرخید. هر خانواده‌ای دور عکس شهیدی جمع شده بود و می‌رفت تا خودش را زودتر به مراسم برساند. داخل حسینیه غوغا بود. شوق و دلتنگی می‌جوشید و خوف و رجا باهم گلاویز بودند؛ «نکند آقا نیاید؟»، «از این فاصله می‌شود آقا را دید؟»، «آقا سخنرانی هم می‌کنند؟». مادرها اما بیشتر شور بچه‌هایشان را می‌زدند. خانم جوانی نوزاد به بغل بود و به خادم حسینیه می‌گفت: «خودم همینجا هستم می‌شود دخترم جلوتر بنشیند؟ بی‌تاب دیدن آقاست». برگشتم به طرفش. عکس همسر شهیدش نصفه پیدا بود. مثل صدها عکس دیگر که‌ می‌رفت و می‌آمد. راستش من هیچ‌وقت این تعداد خانواده شهید را یک‌جا ندیده بودم. بعضی چهره‌ها را می‌شناختم؛ دختر شهید باقری، همسر شهید سلامی، همسر شهید حاجی‌زاده. به دوستی گفتم باورم نمی‌شود این‌ها همین آدم‌های چند هفته قبل هستند، چهره‌ها چقدر شکسته‌تر از قبل است. اما چقدر آرام... ترکیب عجیبی بود. کنار دستم خانمی با دختر و پسرش نشسته بود. به قاب عکس در دستش نگاه کردم: شهید حاج جابر بیات بود. پرسیدن نداشت. از چهره پسر پیدا بود که فرزند شهید است. برگشتم سمت مادرش. خواستم دهان باز کنم که که کلامم خشک شد. مات پرسیدم: «شما باردارید؟» لبخند زد و گفت «بله. به زودی به دنیا میاد. ولی خب باباش... ». چشم‌هایم پر شد. طاقتم رفت. گفتم: «بگردم… چقدر سختتان شد». لبخندش برگشت، بعضش را پس زد. مصمم گفت: «خودم انتخاب کردم. از همان بیست سال پیش که عقد کردیم می‌دانستم چه راهی را انتخاب کردم. دیگر گله‌ای نیست. آخرش از اول معلوم بود. من هم خواستم. انتخاب کردم!». کلمهٔ انتخاب در مغزم پژواک می‌شود. ذهنم می‌رود سر وقت درس‌های قبلی. پیش این فراز‌های درخشان: اینکه گفته میشود در عاشورا، در حادثه‌ی کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد - که واقعاً پیروز شد - عامل این پیروزی، حضرت زینب بود؛ والّا خون در کربلا تمام شد.» ۱۳۸۹/۰۲/۰۱ حالا چرا؟ این عظمت از کجاست؟ «رزش و عظمت زینب کبریٰ به‌خاطر موضع و حرکت عظیم انسانى و اسلامى او بر اساس تکلیف الهى است. کار او، تصمیم او، نوع حرکت او، او را این‌جور عظمت بخشید... بخش عمده‌ى این عظمت از اینجا است. اوّلاً موقعیّت را شناخت... و طبق هر موقعیّتى یک انتخاب کرد. این انتخابها زینب را ساخت.» حالا انگار این زن در این حسینیه انتخابش را سر دستش گرفته بود و پیش معلمش درس پس می‌داد. روضه‌خوان شروع کرده بود. صدای دختربچه‌ای از کمی آن طرف‌تر می‌امد: «آقای خامنه‌ای؟ کجایی؟» زن‌ها قربان صدقه‌اش می‌رفتند. یک نفر داد زد: «آقا آمدند!» جمعیت ذکر گویان بلند شد. دوباره هجوم اشک‌ها و لبخند‌ها... . برای لحظه‌ای پشت سرم را نگاه کردم. صحنه پشت سر در زیبایی چیزی از روبرو کم نداشت. بیش‌تر از آن که صورت آدم‌ها پیدا باشد قاب عکس‌ها قد بلند کرده‌ بودند. انبوه و پر تعداد. انگار آن قاب‌ها کارنامه آدم‌ها بود؛ گزارش انتخاب‌هایشان. همسر شهید طیب‌زمانی زیر عکس توی دستش نوشته بود: «شهیدم تقدیم به رهبرم». این یکی از رمزهای شهادت بود که پیش چشمم گشوده بود. برای بیشتر این آدم‌ها شهید چیزی نبود که از دست رفته. برعکس! همان چیزی است که به دست آمده است. من پشت سرم فقدان نمی‌دیدم. سرمایه می‌دیدم؛ یا به تعبیر دقیق‌تر «دست پر ایران را»... .🇮🇷🇮🇷🥀✌️ برای آگاهی بیشتر با ما همراه شوید✅ اینجا👇👇👇 @Darolghoranfatemion