eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
یه ﻣﻌﻠﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ. سنی ازش گذشته و حالا ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﺧﺪﻣﺘﺶ ﺑﻮﺩ. علاوه بر تجربه، بسیار خوش اخلاق، ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺁﺭﻭﻡ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ داشتنی بود. ما با تمام بچگیمون هرگز نمی خواستیم ناراحتیش رو ببینیم. وقت کلاس، ﻫﻤﻪ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﻰﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﺵ ﮔﻮﺵ می دادیم. ﻫﻤﯿﺸﻪ می گفت: ﻫﺮ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ، اگه ﺑﻠﺪ هم ﻧﺒﺎﺷﻢ، ﻣﯿﺮﻡ مطالعه میکنم و جواب میدم. ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻗﻀﯿﻪ ﯼ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺯﻛﺮﻳﺎﻯ ﺭﺍﺯﻯ قصد ساختنش را داشتند. ﺯﮐﺮﯾﺎﯼ ﺭﺍﺯﯼ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺗﯿﮑﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻘﻄﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ، ﻫﺮ ﺟﺎ ﻛﻪ ﺩﯾﺮﺗﺮ ﻓﺎﺳﺪ ﺷﺪ، هموﻧﺠﺎ ﺩﺭﻣاﻧﮕﺎﻩ ﺭﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﯿﺪ. ﺑﻌﺪ ﺳﻮالهای ﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻗﺎ ﻣﻌﻠﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. بچه ها: سگها ﮔﻮشتها ﺭﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩﻥ؟ معلم: ﻧﻪ ﺣﺘﻤﺎ روی یکجای بلند یا محفوظ ﺑﻮﺩﻩ؛ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ! بچه ها: ﺩﺯﺩﺍ یا فقیرها ﮔﻮشتها ﺭﻭ ﻧﺒﺮﺩﻥ؟ معلم: ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ؛ ﺷﺎﻳﺪ ﮐﺴﯽ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﻮﺩﻩ؛ بچه ها: ﮔﻮشتهایی ﻛﻪ ﺑﺮﺍی ﻓﺎﺳﺪ ﺷﺪﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ، ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻧﺒﻮﺩ؟ معلم: ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ، ﭼﻬﺎﺭ ﺗﯿﮑﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﺍﯾﺮﺍﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻛﻪ ﻓﺎﺳﺪ بشه؛ بچه ها: ﺍﮔﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺍﺯ ﮔﻮشتها، ﺳﺎﻟﻢ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﻦ، ﮐﺠﺎ ﺩﺭﻣﻮﻧﮕﺎﻩ ﺭﻭ میسازند؟ معلم: ﺳﻮﺍﻝ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ ﺣﺘﻤﺎ ﺻﺒﺮ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﮐﺪﻭﻡ ﺗﻴﻜﻪ ﮔﻮﺷﺖ زودتر فاسد میشه؛ بچه ها: ﺍﻭﻥ ﮔﻮﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﻣﻮﻧﺪ ﺭﻭ ﺁﺧﺮﺵ ﻣﻴﺨﻮﺭﻧﺪ؟ معلم: ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ، ﭘﺴﺮﺟﺎﻥ ﺣﺘﻤﺎ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻥ ﺩﻳﮕﻪ...؛ بچه ها از این دست سوالها پرسیدند تا اینکه معلم عصبانی و ناراحت شد. از جایش بلد شد و رفت بیرون کلاس قدم زد. ﯾﻪ ﮐﻢ ﻛﻪ آﺭوﻡ ﺷﺪ، برگشت و سرجایش ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺩﻭﺭﻩﯼ ﺧﺪﻣﺘﻢ تموﻡ میشه. ﺑﻪ آﺧﺮ ﻋﻤﺮﻡ ﻫﻢ چیز ﺯﯾﺎﺩی نموﻧﺪه! ﻭﻟﯽ ﺩﻟﻢ می سوزه، ﮐﻪ چرا ﺫﻫﻦ دانش‌آموزانی که این همه براشون زحمت کشیدم، ﮐﻮچیکه!! همه اش درگیر مسائل جزئی و کن اهمیت‌ند. از بین این همه سوال که درباره گوشت پرسیدید یک نفر نپرسید درمانگاه چی شد؟ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ؟ ﻧﺸﺪ؟ ﺍﺻﻼ اون زمان ﭼﻄﻮﺭ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎهی ﻣﯿﺴﺎﺯند؟ چه سبکی داشته؟ چه بخش هایی براش درست کردند؟ ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﺗﻮی ﺫﻫﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ از این مسائل ﭘﺮ ﺷﺪﻩ، ﺟﺎﯾﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻭ ﺭﺷﺪ ﻭ ﺁﯾﻨﺪﻩﯼ ﻭﻃﻦ نمی مونه. ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﮓ ﺑﺨﻮﺭه ﺳﺮﺵ ﺭا ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﺎﺵ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭوﻡ ﺑﺮﯾﺪ ﺗﻮ ﺣﯿﺎﻁ...! ﻭﻟﻰ ﻣﺎ ﻧﺮﻓﺘﯿﻢ. آنروز ﺧﯿﻠﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﭼﯽ ﮔﻔﺖ ﻭ ﭼﯽ ﺷﺪ. ﻓﻘﻂ به احترام او، ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ساکت سرجامون ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﻣﻌﻠﻢ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺗﺎ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭد. ✨💫✨ حکایت این روزهای مملکت همینه. هیچکی دنبال سازندگی، راهکاری برای عمران و گشایش نیست. توی هیچ جمعی برای برون رفت از این بن بست و خلاصی از مشکلات بحثی نیست! فقط ذهنمون درگیر دلار، ارز، سکه، بورس و جدیدا مرغ و تخم مرغ و روغن و... است. تازه اون روز فضای مجازی هم نبود! والسلام! (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آمریکا بدون روتوش در کمتر از ۳۰ ثانیه؛ ۱۲میلیون نفر بیکار ۸میلیون نفر فقیر. 💬 ali (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✅ داستان کوتاه و پند آموز ✍️زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد.مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت. روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم! مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هرجادلت می خواهد!زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!غروب به خانه آمد . مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد . زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟ مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم! ✅ هرکه باشد نظرش در پی ناموس کسان ... پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
عمو خرگوش و دکتر بلوط - @mer30tv.mp3
3.82M
هر شب یک قصه جذاب و آموزنده برای کودکان دلبند شما🥰 (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✨﷽✨ 🌧تا باران نباشد، رنگین کمانی نیست... تا تلخی نباشد، شیرینی نیست... تا غمی نباشد، لبخندی نیست.. تا مشکلات نباشند، آسایشی وجود نخواهد داشت... ♥️ پس همیشه به خاطر داشته باش: هدف این نیست که هرگز اندوهگین نباشی، هرگز مشکلی نداشته باشی، هرگز تلخی را نچشیده باشی... همین دشواری‌ها هستند که از ما انسانی نیرومندتر و شایسته‌تر می‌سازند، و لذت و شادی را برای ما معنا می‌کنند... و اگر در مسیر رود سنگی نباشد، صدای دلنشین رودخانه نیز وجود نخواهد داشت... (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🍃🍃 وقتی کسی جلوی شما خمیازه می کشد شما هم اينكار را تكرار میكنيد. مسببِ این حالت، سلولهای عصبی خاصی است در مغز، که به آنها نورون های آینه ای می گویند. وظیفه ی این نورون ها، تقلیدِ ناآگاهانه از رفتار و کردار دیگران است. مراقب همنشینان خود باشید نورونهای آینه ای مغزتان بدون آگاهی شما، شما را مشابه اطرافیانتان می کند. حضرت علی علیه السلام فرمود: «با دانشمندان همنشین باش تا علمت زیاد، ادبت نیکو و نفس تو پاکیزه شود. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b .
✨﷽✨ 🚩عزرائیل چگونه جان میگیرد؟ ✍مردی وحشت زده سمت حضرت سلیمان(ع) رفت. حضرت‌ سليمان‌ ديد از شدّت‌ ترس‌ رويش‌ زرد و لبانش‌ كبود گشته‌، سؤال‌ كرد: ای‌ مرد مؤمن‌! چرا چنين‌ شدی؟ سبب‌ ترس‌ تو چيست؟ مرد گفت‌: عزرائيل‌ بر من‌ از روی‌ كينه‌ و غضب‌ نظری‌ كرده‌ و مرا چنانكه‌ می ‌بينی دچار دهشت‌ ساخته‌ است‌. حضرت‌ سليمان‌ فرمود: حالا بگو حاجتت‌ چيست‌؟ عرض‌ كرد: يا نبیّ الله‌! باد در فرمان‌ شماست‌؛ به‌ او امر فرمائيد مرا از اينجا به‌ هندوستان‌ ببرد، شايد در آنجا از چنگ‌ عزرائيل‌ رهائی‌ يابم‌! حضرت‌ سليمان‌ به‌ باد امر فرمود تا او را شتابان‌ بسمت‌ كشور هندوستان‌ ببرد. روز ديگر كه‌ حضرت‌ سليمان‌ در مجلس‌ ملاقات‌ نشست‌ و عزرائيل‌ برای‌ ديدار آمده‌ بود گفت‌: ای عزرائيل‌ برای‌ چه‌ سببی‌ در بندۀ مؤمن‌ از روی كينه‌ و غضب‌ نظر كردی‌ تا آن‌ مرد مسكين‌، وحشت‌ زده‌ دست‌ از خانه‌ و لانۀ خود كشيده‌ و به‌ ديار غربت‌ فراری‌ شد؟ عزرائيل‌ عرض‌ كرد: من‌ از روی‌ غضب‌ به‌ او نگاه‌ نكردم‌؛ او چنين‌ گمان‌ بدی‌ دربارۀ من‌ برد. داستان‌ از اين‌ قرار است‌ كه‌ حضرت‌ ربّ ذوالجلال‌ به‌ من‌ امر فرمود تا در فلان‌ ساعت‌ جان‌ او را در هندوستان‌ قبض‌ كنم‌. قريب‌ به‌ آن‌ ساعت‌ او را اينجا يافتم‌، و در يك‌ دنيا از تعجّب‌ و شگفت‌ فرو رفتم‌ و حيران‌ و سرگردان‌ شدم‌؛ او از اين‌ حالت‌ حيرت‌ من‌ ترسيد و چنين‌ فهميد كه‌ من‌ بر او نظر سوئی‌ دارم‌ در حاليكه‌ چنين‌ نبود، اضطراب‌ از ناحيۀ خود من‌ بود. باری‌ با خود می ‌گفتم‌ اگر او صدپر داشته‌ باشد در اين‌ زمان‌ كوتاه‌ نمی ‌تواند به‌ هندوستان‌ برود، من‌ چگونه‌ اين‌ مأموريّت‌ خدا را انجام‌ دهم‌؟ ليكن‌ با خود گفتم‌ من‌ بسراغ‌ مأموريّت‌ خود می ‌روم‌، بر عهدۀ من‌ چيز دگری‌ نيست‌. به‌ امر حقّ به‌ هندوستان‌ رفتم‌ ناگهان‌ آن‌ مرد را در آنجا يافتم‌ و جانش‌ را قبض‌ كردم‌. 📚معاد شناسی، جلد اول، علامه طهرانی. .دفتر اوّل‌ «مثنوي‌» طبع‌ ميرخاني‌، ص‌ 26 (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
وضعیت مترو فرانسه دیروز فرانسه به رکورد 42 هزار مبتلا در یک روز رسیده (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
‌‏امروز پنجشنبه‌ترین شنبه ساله😉 ———— ‏من برای رسیدن به آرزو هام مسواک میزنم، چون میدونم اگه یبار کارم به دندون پزشکی بکشه، هزینه هاش یجوریه که باید همه ی آرزو هام رو فراموش‌ کنم 🙃 ———— پیاز داغ اینجوریه که سرخ نمی‌شه نمی‌شه نمی‌شه، بعد مثلا قاشق میفته زمین خم می‌شی برداری یهو می‌بینی سیاه شده 😑 ———— ‏شیکممو که میکشم تو غیب می‌شه، خوب بابا اگه اونجا جا هست چرا دوباره ول میکنم میای بیرون😩 ———— ‏میدونستین پیرهنا وقتی تصادف میکنن زنگ میزنن اتو بیاد براشون چروکی بکشه؟😝 (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺بدون تعارف با کسی که حامی ۶۷ هزار کودک یتیم است... #داناب (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
👈هشت فایده پیاده‌‌روی که شاید نمی‌دونستید (ما عبد الله بشيء أشد من المشي ولا أفضل؛ با هیچ چیزی بهتر از پیاده روی نمی توان خدا را عبادت کرد! ؛ التهذیب ج 5 ص 11) 👟 فوائد پیاده‌روی 1️⃣ پیاده‌روی انعطاف و ترمیم‌پذیری مغز رو بالا می‌بره 🔸کم تحرکی رو ماهیچه‌های بدن تاثیر می‌گذاره و این در حالیکه پیاده‌روی کمک می‌کنه شبکه خونی توی مغز فعالیت بیشتری داشته باشه و سلول‌های مغز رو فعالتر نگه‌ داره. 2️⃣ پیاده‌روی قلب رو سالم نگه می‌داره 🔸پیاده‌روی تاثیر عمده‌ای بر قلب ما داره. انسان‌های اولیه که شکارچی بودن چیزی بین ۲۵-۲۷ کیلومتر در روز پیاده‌روی میکردن، برای همین محققان عقیده دارن انسان‌های اولیه قلبی سالمتر داشتن. 3️⃣ پیاده‌روی ما رو برای حل مشکلات خلاق‌تر می‌کنه 🔸پیاده‌روی کمک‌میکنه در زمانی که بامشکلی روبرو شدیم خلاق‌تر عمل کنیم، راه رفتن بهتر از نشستن و‌ منفعل بودن و حس ناامیدیه. 4️⃣ پیاده‌روی به هضم غذا کمک می‌کنه 5️⃣ پیاده‌روی به پیشگیری از افسردگی کمک ‌میکنه 6️⃣ پیاده‌روی باعث می‌شه کمتر برنجیم، پذیرا و برونگرا باشیم. 7️⃣ پیاده‌روی‌بیشتر از باشگاه رفتن به سوخت و ساز بدن کمک ‌می‌کنه 8️⃣ پیاده‌روی به بهتر شدن حالت بدن ما کمک می‌کنه وخلاصه پیاده روی به شخص تواضع داده و سبب هم سطحی وملاقات متواضعانه با دیگران را فراهم میکند. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
نکاتی برای مادران پسردار 1⃣ بهش بگید که داره یاد می‌گیره! بخش قابل توجهی از اشتباهات دوره نوجوانی به دلیل رشد مغز و هورمون‌های بدنه. صحبت مادر با پسر درباره ویژگی‌های دوره رشد و تغییرات مغز می‌تونه نشونه همدلی مادر با پسر باشه و باعث بشه تا پسر اعتماد بیشتری به مادرش پیدا کنه. 2⃣ شرمنده‌اش نکنید! از جملات سرزنش‌آمیز که باعث شرمندگیش می‌شه استفاده نکنید چرا که به کار بردن این جملات نه تنها در طولانی مدت باعث بهبود رفتار نمی‌شه که اوضاع رو بدتر می‌کنه. 3⃣ زیاد تذکر ندید! شکایت کردن مکرر از رفتار ناپسند یک پسر نوجوان، نمونه بارز آب در هاون کوبیدنه. اگر می‌خواید حرف‌ها و تذکرات شما موثر باشه، دفعاتش رو کم کنید. در زمان بیان به تُن صداتون دقت کنید. 4⃣ دوستانش رو بشناسید سعی کنید فضای خونه رو طوری فراهم کنید که پسر‌تون بتونه از دوستاش تو خونه پذیرایی کنه البته با حفظ دقیق حریم خانواده. نوجوان شما باید در عین حال که قوانین خونه رو می‌دونه، از آزادی عمل نسبی برای دعوت از دوستاش برخوردار باشه. 5⃣ قصه بگید برای پسرتون داستان‌هایی از مردانی که تصور می‌کنید می‌تونن الگوی خوبی واسش باشند، تعریف کنید. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ کنترل خشم بهترین روش در هنگام خشم و برای مدیریت آن این است که هر رفتاری را به تعویق بیاندازیم. وقتی بروز هر واکنش در هر شکل را به تعویق بیاندازیم در تعدیل آن تاثیر فوق العاده ای دارد. اما اگر بخواهیم در وضعیتی که کنترل رفتاری کمی داریم از خود واکنشی هر چند سطحی نشان دهیم ممکن است خیلی زود کنترل خود را از دست بدهیم. پس بهترین راه مکث کوتاه مدت است. و در ادامه انجام راهکارهایی زیر میتواند موثر باشد : ✅ تنفس عمیق ✅ گفتن عبارت ایست : به خودتان بگویید "ایست"، "صبركن". این فرمان باعث می شود كه شما بتوانید تا حدودی از اسیر بودن در دست احساساتتان رهایی پیدا كنید و موقعیت را بهتر ارزیابی كنید. ✅ترک موقعیت:یكی از راه های كنترل عصبانیت ترک موقعیت برانگیزاننده عصبانیت است. با ترک موقعیت، شما به خود فرصت فكر كردن می دهید و می توانید به موقعیت فراسوی نیازها و خواسته های خود توجه كنید. پس از آنکه خشم شما فرو نشست، زمانی را به آرامی بنشینید و فکر کنید. آیا خشم من منطقی بود؟ نتایج واکنش من چه بود؟ الان چه احساسی دارم؟ در آینده نیاز است چه کاری انجام دهم؟ چه اتفاقی افتاد که خشم من برانگیخته شد؟ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
خوشبختی مانند "تلفن" است، اگر دیگران نداشته باشند، به هیچ درد شما نخواهد خورد، برای دیگران آرزوی خوشبختی داشته باشید... (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
سامرا از غم تو جامه‌دران است هنوز چشم «نرگس» به جمالت، نگران است هنوز دل شهزاده‌ی روم، آینه‌ی دلبری‌ت تاکها مست تو و این لقب عسکری‌ت شهادت امام حسن عسکری تسلیت باد (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
Fadaeian-Haftegi970824-3.mp3
24.06M
السلام‌‌علیک‌ ایها‌العسکری‌ نوکراتو‌ آقا‌ سامرا‌ می‌بری؟ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میبینی خواهرم .... این چادر سیاه علم بی‌بی زینبه نزاری حرمتش بریزه باز دو مرتبه (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
❌فوری نیاز به حداقل ۵۰۰ نیروی جهادی در بیمارستان های اصفهان. به یاری کادر درمان بشتابیم. 🔹قرارگاه جهادی طلاب و روحانیون استان اصفهان @gharagah_jahadi
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
❌فوری نیاز به حداقل ۵۰۰ نیروی جهادی در بیمارستان های اصفهان. به یاری کادر درمان بشتابیم. #یا_معین
گزارش یک زوج طلبه جهادی در بیمارستان الزهرا ۱۳۹۹/۷/۱۸ جمعه منتخب یک توی بخش 1 فقط منو همسرم بودیم امروز غیر از صحبت و آشنایی با مریض ها؛ همراه آقا مهدی به درخواست پرستاری تب و اکسیژن خون و قند بیمارا رو چک کردیم خیلی تجربه جالبی بود وما با استقبال و تشکر پرستاری روبه رو شدیم. حتی مریض ها براشون جالب بود. مریض ها میپرسیدند که شما خانواده این !!!وقتی جواب مثبت ما رو میشنیدند گاهی خوشحال میشدند و بعضیاشون هم اشکشون جاری میشد.... اه..... چقدر سخته دیدن اشک پیرمردی که تنهاست..... دوستی ما با مریضها بیشتر و بیشتر میشه و دلتنگیمون وقتی تو خونه ایم بیشتر. امروز و دیروز که خونم دلم تو راه رو بخشِ توی اتاقای مریض ها بالای سر تخت ده چند بار خواستم زنگ بزنم و صداشو بشنوم....مهربونی اون خانم مثل مادرمه...... همسرم میگفت: این که حس کنی الان باید بری سر به مریضی بزنی دست خودت نیست این الهام خداست اینو وقتی فهمیدم که تو زمان استراحتم داشتم مریضها رو تو ذهنم چک میکردم که دیگه کی مونده که باید برم پیشش یادم به تخت 10 افتاد . وقتی رفتم تو، حاج خانم و دخترش بودند به من میگن فرشته نجات......(امان از وقتی که اینطوری خطاب میشی میخای سربه تن خودت نباشه ولی مردم چقدر ترو خوب میبینند چقدر آزار دهندست....) گفتم چرا فرشته؟ گفت : تو این سه روز هر وقت مامانم به مریم فکر کرده و حالش خوب نبوده تو امدی جالب نیست؟ انگار مریم نیست ولی تو به جای مریم میای نکنه از طرف مریمی ؟ خدایا به دل داغدار مادرش صبر بده..... (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
یک روز جوانی نزد روحانی مسجد رفت و از او پرسید: معنی این بیت از شعر حافظ چیست؟ مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد روحانی یک هفته مهلت خواست و بعد یک هفته جوان را فرا خواند و به او گفت: منظور از پیر مغان حضرت علی (ع) و منظور از شیخ حضرت آدم است زیرا حضرت آدم وعده کرد که از گندم نخورد اما خورد اما حضرت علی با آن که وعده نکرده بود هرگز در دوران خلافت خود نان گندم نخورد و نان جو اختیار کرد بعد از مدتی روحانی مرد و سال بعد و در شب عاشورا به خواب جوان آمد و به او گفت من پارسال برای تو تفسیری کرده ام که هنگامی که به این دنیا آمدم و حقایق بر من آشکار شد معنی درست آن را دریافته ام: منظور از پیر مغان امام حسین (ع) است و منظور از شیخ حضرت ابراهیم است چرا که حضرت ابراهیم وعده کرد که اسماعیل را قربانی کند اما حضرت حسین (ع) با آن که وعده نکرده بود تمام فرزندان خود را در عاشورا و در راه خدا قربانی کرد. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
♦️مرد با همسر و فرزندش در حال عبور از پل معلق اهواز بودند. از روبرو دو سرباز آمریکایی و انگلیسی مست ! به طرف آنها می آمدند.سرباز آمریکایی با چشمان دریده به زن خیره شده و تلوتلوخوران به سمتش می آمد.گویا قصد بدی داشت؛ مرد جلو رفت تا از ناموسش دفاع کند؛ دعوا شد.مردم جمع شدند؛ پاسبان های ایرانی هم بودند!! سربازهای مست، مرد را از بالای پل به رودخانه انداختند. مردم با عصبانیت از پاسبان ها خواستند تا آنها را دستگیر کنند؛ گفتند: ماحق دستگیری و محاکمه آنهارا نداریم!! (بخاطر قانون کاپیتولاسیون)پدر جلوی چشم زن وبچه اش غرق شد. دو سرباز آمریکایی و انگلیسی بلندبلند میخندیدند و دور می شدند. مادر و فرزند نرده های پل را گرفته بودند و هق هق کنان می گریستند. 🔴37 سال بعد ♦️ "شما وارد محدوده آبهای جمهوری اسلامی ایران شده اید. بدون مقاومت تسلیم شوید."این صدای بلندگوی قایق سپاه ایران بود که به طرف تفنگداران امریکایی در نزدیکی یک جزیره ایرانی می آمد... وقتی شناورهای ایرانی به قایق امریکایی رسیدند،آنها با ترس و خفت، دستها را بالا بردند. و برای همیشه تصویر درازکشیدن سربازان امریکا در مقابل ایران را بر صفحه رسانه ها حک کردند. و سرانجام، باعذرخواهی از ایران، آزاد شدند. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
#‏حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند ؛ دوتا کریم در عالم برای ما باشند ؛ حسن شدی که اگر از برگشتند کبوتران همه راهی باشند🕊 🏴 (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✅ رفع شبهات؛ ماموریت مهم امام حسن عسکری علیه‌السلام (۱) | @dastanak_ir على بن حسن بن سابور نقل کرده است: «در زمان امام حسن عسکری‌(ع) قحطی سختی پیدا شد، به همین جهت خلیفه وقت دستور داد که مردم از شهر بیرون روند و نماز استسقا (نماز باران) بخوانند. پس مردم سه روز بیرون رفتند و دعا خواندند و نماز گزاردند، اما باران نیامد، در روز چهارم جاثلیق بزرگ مسیحیان به همراه تعدادی از مسیحیان و راهبان به صحرا رفتند تا برای نزول باران دعا کنند. در میان اینان راهبى بود که چون دست به دعا برداشت، از آسمان باران بارید. مسیحیان، در روز دوم نیز بیرون رفتند و پس از دعای آن راهب، باران بارید. در نتیجه این واقعه، بسیاری از مردم دچار شک و تردید شده و تعجب کردند و حتی برخی به دین مسیحیت میل پیدا کردند. خلیفه به نزد امام حسن عسکرى(ع) فرستاد در حالی‌که او زندانی بود. او را بیرون آوردند و به او گفتند: به فریاد امت جدّت برس که بیم از هلاک آنها است. امام(ع) فرمود: من فردا بیرون می‌روم و ان‌شاء اللَّه شک را از میان مردم زایل می‌کنم. جاثلیق در روز سوم و در حالی‌که راهبان با وى بودند، بیرون رفت. امام حسن عسکرى(ع) نیز با تعدادی از اصحاب خود به بیرون رفتند، پس چون امام آن راهب را در حالی دید که دست خود را بلند کرده بود، دستور داد که دست راست آن راهب را باز گردانند و آنچه در میان دو انگشت او است، بیرون بیاورند. از میان دست راهب، یک استخوان سیاهى را بیرون آوردند. آن‌حضرت استخوان را گرفت و به آن راهب فرمود: الآن دعا کن تا هوا ابری شود و باران ببارد. او دعا کرده و طلب باران نمود، اما هوا گشوده شد و آفتاب نمایان گشت؛ خلیفه وقت به امام رو کرد و گفت: ای ابا محمد!(ابا محمد کنیه امام بوده است) این چه استخوانی است؟ فرمود: این مرد از قبر پیامبرى از پیامبران خدا، عبور می‌کرد و این استخوان را یافت و آن‌را در دست گرفت. و «مَا کُشِفَ عَنْ عَظْمِ نَبِیٍّ إِلَّا هَطَلَتِ السَّمَاءُ بِالْمَطَر»؛ استخوان پیامبری نمایان نمی‌شود مگر این‌که از آسمان باران خواهد بارید». گفتنی است؛ این روایت با اندک تفاوتی در برخی منابع اهل سنت آمده است. (اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، ص 429، نشر بنی هاشمی، تبریز، چاپ اول، 1381ق.) (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✅ رفع شبهات؛ ماموریت مهم امام حسن عسکری علیه‌السلام (۲) | @dastanak_ir «ابن شهر اشوب» مى ‏نویسد: «اسحاق کِنْدى» که از فلاسفه اسلامو عرب به شمار مى‏ رفت و در عراق اقامت داشت، کتابى تالیف نمود به نام «تناقضهاى قرآن»! او مدتهاى زیادى در منزل نشسته و گوشه نشینى اختیار کرده و خود را به نگارش آن کتاب مشغول ساخته بود. روزى یکى از شاگردان او به محضر امام عسکرى(علیه السلام) شرفیاب شد. هنگامى که چشم حضرت به او افتاد، فرمود: آیا در میان شما مردى رشیدوجود ندارد که گفته‏ هاى استادتان «کندى» را پاسخ گوید؟ شاگرد عرض کرد: ما همگى از شاگردان او هستیم و نمى‏ توانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم. امام فرمود: اگر مطالبى به شما تلقین و تفهیم شود مى‏ توانید آن را براى استاد نقل کنید؟ شاگرد گفت: آرى، امام فرمود: از اینجا که برگشتى به حضور استاد برو و با او به گرمى و محبت رفتار نما و سعى کن با او انس و الفت پیدا کنى. هنگامى که کاملاً انس و آشنایى به عمل آمد، به او بگو: مسئله‏ اى براى من پیش آمده است که غیر از شما کسى شایستگى پاسخ آن را ندارد و آن مسئله این است که: آیا ممکن است گوینده قرآناز گفتار خود معانى اى غیر از آنچه شما حدس مى‏ زنید اراده کرده باشد؟ او در پاسخ خواهد گفت: بلى، ممکن است چنین منظورى داشته باشد. در این هنگام بگو شما چه مى‏ دانید، شاید گوینده قرآنمعانى دیگرى غیر از آنچه شما حدس مى‏ زنید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معناى خود به کار برده ‏اید؟ امام در اینجا اضافه کرد: او آدم باهوشى است، طرح این نکته کافى است که او را متوجه اشتباه خود کند. شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنکه زمینه براى طرح مطلب مساعد گردید. سپس سوال امام را به این نحو مطرح ساخت: آیا ممکن است گوینده‏اى سخنى بگوید و از آن مطلبى اراده کند که به ذهن خواننده نیاید؟ و به دیگر سخن: مقصود گوینده چیزى باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟ فیلسوف عراقى با کمال دقت به سوال شاگرد گوش داد و گفت: سوال خود را تکرار کن. شاگرد سوال را تکرار نمود. استاد تاملى کرد و گفت: آرى، هیچ بعید نیست امکان دارد که چیزى در ذهن گوینده سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده چیزى بفهمد که وى خلاف آن را اراده کرده باشد. استاد که مى ‏دانست شاگرد او چنین سوالى را از پیش خود نمى‏تواند مطرح نماید و در حدّ اندیشه او نیست، رو به شاگرد کرد و گفت: تو را قسم مى‏ دهم که حقیقت را به من بگویى، چنین سوالى از کجا به فکر تو خطور کرد؟ شاگرد: چه ایرادى دارد که چنین سوالى به ذهن خود من آمده باشد؟ استاد: نه، تو هنوز زود است که به چنین مسائلى رسیده باشى، به من بگو این سوال را از کجا یاد گرفته‏اى؟ شاگرد: حقیقت این است که، «ابو محمد» (امام حسن عسکرى (علیه السلام)) مرا با این سوال آشنا نمود. استاد: اکنون واقع امر را گفتى. سپس افزود: چنین سوال هایى تنها زیبنده این خاندان است. آنگاه استاد با درک واقعیت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشى روشن کردند و آنچه را که به عقیده خود درباره «تناقضهاى قرآن» نوشته بود تماماً سوزاند! (سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1390ه.ش، ص 628.) (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b