eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به شوهرش گفته هیچ لباسی برای مهمونی ندارم😂 ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک #داستانک👇 🆔 @dastanak_ir
✨ خدا و تاجر یهودی ✨ 🆔 @dastanak_ir گفتم: ﻋﺒﺎﺱ ﺁﻗﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ ،ﮐﻢ ﻭﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ. ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ. ﮔﻔﺘﻢ : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ ؟! ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ ،ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ. ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﻪ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ. ﺧﺪﺍ ﺭﺯﺍﻗﻪ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ... ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ ﺩﯾﮕﻪ! ﮔﻔﺖ: ﺗﻮﻓﮑﺮﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻫﺎﻥ. ﻧﺎﻗﻼ ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ. ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ. ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟ ﮔﻔﺖ : ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﯼ. ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ .. ؟ ! ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
✨﷽✨ 👌داستان کوتاه پند آموز «شایعه» ✨زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرد تا شاید بتواند این کار خود را جبران کند. ✨حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد. ✨فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی چهار تا پر بیشتر پیدا نکرد. مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است. مواظب باشیم آبی که ریختیم دیگر جمع نمی شود 🔸پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند: ✨در شب معراج، مردمى را دیدم که چهره هاى خود را با ناخنهایشان مى خراشند. پرسیدم: اى جبرئیل، اینها کیستند؟ گفت: اینها کسانى هستند که از مردم غیبت مى‌کنند و آبرویشان را مى‌برند. «تنبيه الخواطر: ۱ ، ۱۱۵» ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
🔻ماجرای جالب مناظره حجت الاسلام والمسلمین زمانی با مسیحیان 💠 سخن تاثیر گذار کشیش مسیحی 🆔 @dastanak_ir 🔹... در موقع خروج از کلیسا به من سخنی گفت که هنوز بعد از 36 سال در ذهن من همچنان نقش بسته است و آن سخن نقش کلیدی در آینده تبلیغی من گذاشت. گفت: "تمامی شما علمای اسلام در قیامت مؤاخذه خواهید شد". برگشتم گفتم چرا؟ گفت: به دلیل اینکه این همه آموزه ناب را از اسلام می ­دانید و به جان های تشنه ما نمی­ رسانید. فردای قیامت ما مسیحیان عالم از شما شکایت خواهیم کرد. ما اگر منطقی صحبت کنیم و اسلوب گفتمانی را رعایت بکنیم، مسیحیان و دیگران زمینه شنیدن و پذیرفتن دارند. 🔹 ...گفتم: اینکه فرمودید حرص ایجاد می­کند. ما جمله­ مشهوری داریم که "الانسان حریص علی ما منع". گفت: آفرین. گفتم بنابراین مطلب شما را اولاً تایید می­کنم. اما می­خواهم بگویم: قصه حجاب به ­عکس است. گفت: یعنی چه به­ عکس؟ گفتم: میخواهم ببینم آیا حجاب حرص می ­آورد برای فساد یا بی­ حجابی انگیزه فساد جنسی می­شود؟ من این سوال را از شمای کشیش که سِنی از شما گذشته نمی­پرسم، از جوانانی که اینجا هستند می­خواهم بپرسم. سوال این است که اگر دو خانم وارد این کلیسا بشوند یکی دخترخانم بی­ حجاب باشد و خودش را آرایش کرده باشد و با ناز و غمزه وارد کلیسا شود. این یک خانم. خانم دیگری هم با پوشش کامل و رنگ تیره وارد شود. شما جوان­ها نسبت به کدامیک از اینها هوس جنسی خواهید کرد؟ زدند زیر خنده گفتند مگر اولی اجازه می دهد ما به دومی فکر کنیم؟ گفتم: آقای کشیش بفرمایید این­هم جواب. ببینید آیا حجاب انگیزه می­شود برای فساد یا بی­ حجابی؟ این پاسخ اول. ◽️پاسخ دوم اینکه مثل خوردن آب و غذا نیست که انسان با یک مرتبه خوردن سیر می­ شود. مثل خوردن آب شور است. هرچقدر انسان آب شور بیشتر بخورد عطشش بیشتر می ­شود. غرب آن­چنان در سراشیب فساد جنسی افتاده است که در حال نابودی است اما نمی­ تواند بگوید بس است اکنون به طرف لجنزار تصویب قانون هم­جنس­ بازی حرکت کرده است. ◽️نکته سوم این چه تعبیری بود فرمودید اگر زن بی حجاب باشد پسری که به او نگاه کند انگیزه جنسی ندارد و مقداری با هم باشند سیر می ­شوند بعد فساد نمی­کنند. اینکه "سیر می­شوند" یعنی چه؟ صرف نگاه که منظور شما نیست ارتباطات جنسی منظور شماست و این یعنی . شما میفرمایید برای اینکه فساد نکنند اجازه بدهیم فساد بکنند؟ تناقض است. لطفا راهکاری بدهید که جامعه بدون فساد جنسی بتواند سالم بماند. ◽️پس در مقایسه روشن می­شود که حکم اسلامی حجاب زمینه ­ساز فساد نیست بلکه مانع فساد است و این حکم یکی از امتیازات شریعت اسلام است نه نقص آن. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
*رضا سگ باز!!!* 🆔 @dastanak_ir *یه لات بود تو مشهد...* هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می‌کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ - رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!! - چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام.....! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ - رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر..... - رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيده‌ای، چیزی؟!! - شهید چمران: چرا؟! - رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!! - شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می‌کردی ولی اون بهت خوبی می‌کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …! رضا جا خورد!.... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، زار زار گریه می‌کرد! تو گریه هاش می‌گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. سرِ نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) یه توبه و نماز واقعی........ (به نقل از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران) 🔵 گاهی برای کمک به افراد و هدایت اون ها تذکر کافی نیست و باید دستشون رو گرفت و آورد تو راه... گاهی باید در برابر داد و فریادهای افراد؛ صبوری کرد و مهربونی به خرج داد... گاهی باید با بعضی افراد مثل گمشده ها رفتار کنیم؛ باید دستشون رو بگیریم و بذاریم تو دست خدا...باید کمکشون کنیم تا راه رو پیدا کنن... و این یعنی با دلسوزی و محبت امر به معروف و نهی از منکر کنیم نه با خشم و تکبر... ♥️شهید مصطفی چمران ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
عقل 🆔 @dastanak_ir یه اصفهانی در حاشیه خیابانی در نیویورک بساط پهن کرده بود و رو یه کاغذ نوشته بود: زردآلو هر کیلو ۲ دلار هسته زردآلو هرکیلو ۴ دلار!! یکی پرسید: چرا هسته اش از زرد آلو گرونتره ؟ فروشنده گفت : چون عقل آدم رو زیاد میکنه مرد کمی فکر کردُ گفت: یه کیلو هسته بده خرید و مشغول خوردن که شد با خودش گفت : چه کاری بود زردآلو میخریدم هم خود زردآلو رو میخوردم هم هسته شو هم ارزونتر بود. رفتُ همین حرف رو به فروشنده گفت، فروشنده گفت : بله نگفتم عقل آدم رو زیاد میکنه چه زود اثر کرد. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
عقل 🆔 @dastanak_ir یه اصفهانی در حاشیه خیابانی در نیویورک بساط پهن کرده بود و رو یه کاغذ نوشته بود:
سلام اعداد داستانک فوق اشتباه درج شده بود. با تشکر از عزیزانی که تذکر دادند، اصلاح گردید ‌‌‌‌ 🚩 داستانک 🆔 @dastanak_ir
‏رفتم آبلیمو بخرم ، یه صحنه ی زیبا دیدم، گفتم باهاتون به اشتراک بگذارم، باشد که خوشحال و رستگار شویم.... https://t.co/N9YiUdrnB1‎ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک #داستانک👇 🆔 @dastanak_ir
این دو تعریف را به خاطر بسپارید: ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﯿﻨﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
✔قرآن شرمنده ات هستیم! ✅شخصی وارد مغازه ای شد ، صاحب مغازه قرآن گوش می داد ، از او پرسید کسی مرده است که قرآن را روشن کردی ؟ ▪صاحب مغازه گفت : بله ، قلبمان مرده است ▫ زندانی در زندان قرآن طلب می کند تا از تنهایی درآید... ▪مریض در بیمارستان قرآن طلب می کند ، برایم قرآن بیاورید تا خداوند مریضیم را شفا دهد. ▫غریب از وطن دور افتاده با خود قرآن حمل می کند تا در غربت در امان باشد... ▪ومرده آرزو می کند کاش قرآنی همراهش بود تا درجات خود را با آن بالا می برد !! ▫و ما نه زندانی هستیم ، نه مریض ، نه غریب ، نه مرده تا قرآن را طلب کنیم ...! 🔸قرآن روبروی ماست ، روبروی چشمانمان !! ◾اما منتظر هستیم تا به بلائی گرفتار شویم سپس قرآن را باز کنیم. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تو غم‌هایی بزرگی در میان کوچه‌ها دیدی... 🏴 شعرخوانی سیدحمیدرضا برقعی در عزای امام حسن مجتبی(ع) ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
از عارفي پرسيدند : چرا اينقدر ذکر صلوات در منابع دينى ما تأکيد شده! و براى آمرزش گناهان، وسعت روزى ، صحت و سلامتى، گشايش در کارها و... صلوات تجويز کرده اند، سِرّ و راز اين ذکر چيست؟ فرمود: اگر به قرآن نگاه کنيد فقط يکجا در قرآن هست که خداوند انسان را هم شأن و هم درجه ى خودش ميکند يعنى از انسان ميخواهد که بيايد کنار او و با هم در يک کارى مشارکت کنند و آن آيه اینست : "انّ الله و ملائکته يصلّون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلموا تسليما" خداوند و ملائکه اش براى پيامبر(ص) صلوات ميفرستند. شما هم بياييد و همراهى کنيد علّت عظمت و بزرگى ذکر صلوات همين است که انسان را يکباره تا کنار خداوند بالا ميبرد. 🌹 اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 داستان زیبای پیامبر(ص) و جوان خمره به دوش ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
🌺۲۰ خصلت رفتاری و اخلاقی پیامبر مهربانی حضرت محمد مصطفی صلی الله تعالی علیه و آله و سلم 💌 هنگام راه رفتن بآرامی و وقار ، راه می رفت ... 💌 هرکه را می‌ديد مبادرت به سلام می‌کرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت .. 💌 وقتی با کسی دست می‌داد دست خود را زودتر از دست او بيرون نمی کشيد .. 💌 با مردم چنان معاشرت می‌کرد که هرکس گمان‌ مي کرد عزيزترين فرد نزد آن‌ حضرت است ... 💌 سکوتی طولانی داشت و تا نياز نمی شد لب به سخن نمی گشود .. 💌 هرگاه باکسی، هم‌صحبت می‌شد به‌سخنان او خوب گوش فرا می‌داد.. 💌 هنگام‌ ورود به هر مجلسی، در‌ آخر و نزديک درب می نشست، نه در صدر آن ... 💌 در مجلس جای خاصی را بخود، اختصاص نمی‌داد و ازآن نهی‌ می‌کرد 💌هرگز با کسی جدل و منازعه نمی‌کرد 💌 هديه را قبول می‌ کرد اگر چه، به اندازه يک جرعه شير بود ... 💌به‌ خويشاوندان‌ خود‌ احسان‌ میکرد بی‌آنکه آنان را بر ديگران برتری دهد. 💌 هرکه عذر مي آورد عذر او را قبول می‌کرد ... 💌 هرگز کسی را حقير نمی‌شمرد 💌هرگزکسی از اطرافيان و بستگان خود را نفرين نکرد ... 💌هرگز عيب مردم را جستجو نمی‌کرد 💌 از شر مردم برحذر بود ولی، از آنان کناره نمی گرفت و با همه، خوش‌خو بود ... 💌 هرگز مذمت مردم را نمی کرد، و بسيار مدح آنان نمی گفت .. 💌 برجسارت‌ديگران صبر می‌فرمود و بدی را به نيکی جزا می داد ... 💌 وفادارترين مردم به‌عهد و پيمان بود .. 💌عزيزترين افراد نزد او کسی بـود که‌خيرش بيشتر به ديگران می‌رسيد 📚 *مکارم الاخلاق* مرحوم شیخ طبرسی.ره. 🕋خوی و خلق تان محمدی باد رحلت پیغمبر رحمت حضرت محمد المصطفی (ص) وشهادت امام حسن مجتبی علیه السلام را تسلیت عرض می کنم. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
▫️ ﷽ توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم خواندم سه عمودی یکی گفت : بلند بگو گفتم : یک کلمه سه حرفیه _ ازهمه چیز برتر است؟ داداش گفت: پول تازه عروس مجلس گفت: عشق شوهرش گفت: یار کودک دبستانی گفت: علم داداشم پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه گفتم: عزیزم اینها نمیشه گفت: پس بنویس مال گفتم: بازم نمیشه گفت: جاه خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه مادر بزرگ گفت: مادرجان، "عمر" است. سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار ديگری خندید و گفت: وام یکی از آن وسط بلندگفت: وقت خنده تلخی کردم و گفتم: نه اما فهمیدم تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید ! هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش کشاورزبگوید: برف لال بگوید: حرف ناشنوا بگوید: صدا نابینا بگوید: نور و من هنوز در فکرم که چرا کسی نگفت: " خدا " ــــــــــــــــــ ☑️با داســـتانڪــــبدرخشید👇 🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت شنیدنی استاد فرشچیان از عنایت امام رضا(ع) ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
یا امام رضا علیه السلام 🆔 @shobhe_ir کوری آمد وسط صحن تو، بینا برگشت یک زن ویلچری، روی دوتا پا برگشت کافرى تا به ضریح تو نگاهش افتاد سجده ای کرد سپس شیعه ی مولا برگشت خسته بود از همه ی آینه ها تا اینکه زشت آمد،متحول شد وزیبا برگشت آنکه در صحن به دنبال شفا آمده بود با نگاهی به ضریح تو مسیحا برگشت زائری گفت چرا اشک ندارم آقا نگهش کردی و با دیده ی دریا برگشت یک جوان حاجتش این بود: که زن میخواهم رفت تا اینکه شبی پیش تو بابا برگشت به گمانم که به طور تو مشرف شده بود آنکه با معجزه و با ید بیضا برگشت صبح درقامت یک مردگدا رفت حرم ظهر نزدیک اذان بود که آقا برگشت جبرئیل آمده بود ازوسط عرش، حرم دوسه تا فرش تکان داد و به بالا برگشت نفس خادمتان خورد به آن نصرانی در حرم شیعه شد،از مذهب ترسا برگشت زائری بود مردد جلوی ترمینال مشکلی داشت از اول به خدا با برگشت 🚩 پاسخ شبهات ف. مجازی👇 🆔 @shobhe_ir
عشقم همسرم: (هركي نخونه از دستش رفته ، واقعا از دستش رفته) 🆔 @dastanak_ir روزی پیامبر اکرم به خانه حضرت زهرا آمدند . حضرت علی و حسنین (صلوات الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند . پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند : چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید بمن بگوئید تا به جبرائیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد. امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیه اهل خانواده سبقت گرفتند. رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند : پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد . و حضرت رسول اکرم هم به خواسته حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به جبرئیل دستور دادند یک طبق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد. مدتی نگذشت که جبرائیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجره حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت. پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند : فاطمه جان یک طبق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور . حضرت زهرا آن طبق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهادند و فرمودند « حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند «حسن جان نوش جانت ، گوارای وجودت ». خرمای سوم را در دهان جگر گوشه خود حضرت زهرا نهادند و همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند. خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی نهادند و فرمودند « علی جان نوش جانت‌، گوارای وجودت » خرمای پنجم را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند و همان جمله را تکرار نمودند . خرمای ششم را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند. در این هنگام حضرت زهرا فرمودند : پدر جان به هر کدام از ما یک خرما دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید . چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟ رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند:فاطمه جان وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که جبرائیل و مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که : «حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم وقتی خرما در دهان حسن نهادم باز جبرائیل و مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن جان نوش جانت ». فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم حوری های بهشتی سر از غرفه ها در آورده اند . و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم.اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می زند « علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت » . به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش جانت ، گوارای وجودت علی جان.به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم ، شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد و سپس به من فرمود:« یامحمد ، بعزّت و جلالم قسم اگر تا صبح قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم تا قیامت می گویم علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت». خداوندا به حق علی علیه السلام گره از کار ما بگشا جلاءالعیون علامه مجلسی ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
دهقانی مقداری گندم 🌾در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت❗️ 🆔 @dastanak_ir درراه با پرودرگار سخن می گفت: ↩️ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای ➡️ در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت❗️ او با ناراحتی گفت: ➖من تو را کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز😢❗️ آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود❓ نشست تا گندمها را از زمین جمع کند , درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند❗️ 🔅ندا آمد که: تو مبین اندردرختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
یه "فلج قطع نخاعى" از خواب كه بيدار میشه منتظره يک نفر بيدار بشه، با خجالت ببرتش دستشويى و حمام و كاراى ديگه شو انجام بده... ميدونى آرزوش چيه؟ فقط يكبار ديگه خودش بتونه راه بره و كاراشو انجام بده... يه "نابينا" از خواب كه بيدار ميشه، روشنايى رو نميبينه، خورشيد و نميبينه،صبح رو نميبينه. ميدونى آرزوش چيه؟ فقط يكبار فقط يك روز بتونه نزديكان و عزيزاش و آسمون و زندگى رو با چشماش ببينه... يه بيمار "سرطانى" دلش ميخواد خوب بشه و بدون شيمى درمانى و مسكن هاى قوى زندگى كنه و درد نكشه... يه "كر و لال" آرزوشه بشنوه و بتونه با زبونش حرف بزنه... يه "بيمار تنفسى" دلش ميخواد امروز رو بتونه بدون كپسول اكسيژن نفس بكشه... .... الآن مشكلت چيه دوست من؟ دستتو ببر بالا و از ته قلبت شكرگزارى كن که از قدیم گفتن شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند با تمام وجودت از نعمتايى كه خدا بهت داده استفاده كن. تو خيلى خيلى خوشبختى، غر نزن، ناشكرى نكن. ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ! ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ! ﮐﻪ: ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻧﻌﻤﺖ! ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ! ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺕ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ! ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
✨عمل خالصانه✨ 🆔 @dastanak_ir شخصی از اهالی بصره می گوید؛ روزگاری به فقر و تنگ دستی مبتلا شدم تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم. بسیار در برابر گرسنگی صبر کردم... پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم! در راه یکی از دوستانم به اسم ابا نصر را دیدم و او را از فروش خانه با خبر ساختم. او دو تکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت ؛ برو و به خانواده ات بده! به طرف خانه راه افتادم در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت : این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند! آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم... گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند! اشک از چشمانم جاری شد و درحالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمی گشتم روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم که ناگهان ابو نصر را دیدم که ازخوشحالی پرواز می کرد و به من گفت : ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای! در خانه ات خیر و ثروت است! گفتم: از کجا ای ابانصر؟ گفت : مردی از خراسان درباره تو و پدرت می پرسد و ثروت فراونی دارد. گفتم : او کیست؟ گفت : تاجری از شهر بصره است. پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد! سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده است! خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان رابی نیاز ساختم. در ثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم. مقداری از آن را هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد! کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم ! شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند! به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند. گناهانم را در کفه ای و نیکی هایم را درکفه دیگر قرار دادند. کفه نیکی ها بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد. سپس یکی یکی از کارهای خوبم که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند. چون در زیر هر کار خوب ، شهوت پنهانی وجود داشت، از شهوت های نفس مثل : ریاء ، غرور ، دوست داشتنِ تعریف و تمجید مردم، منت گذاشتن هنگام بخشش، چیزی برایم باقی نماند و درآستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم ... آیا چیزی برایش باقی نمانده؟ گفتند : این برایش باقی مانده! و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم. سپس آن را در کفه نیکی هایم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که به او کرده بودم، در همان کفه قرار دادند. کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت : نجات یافت. خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کارخیری را خالصانه برای خداوند انجام دهیم. ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
🔻امام رضا«علیه‌السلام» به عبدالعظیم نوشتند: 🆔 @dastanak_ir بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ای عبدالعظیم! سلام مرا به دوستدارانم برسان و به آنان بگو: در دل‌های خویش برای شیطان راهی نگشایند و آنان را به راست‌گویی در گفتار و ادای امانت و سکوت پرمعنا و ترک درگیری و جدال در کارهای بیهوده و بی‌فایده فراخوان و به صله رحم و رفت و آمد با یکدیگر و رابطه گرم و دوستانه با هم دعوت کن، چرا که این کار باعث تقرّب به خدا و من و دیگر اولیاء او است. دوستان ما نباید فرصت‌های گران‌بهای زندگی و وقت ارزشمند خود را به دشمنی با یکدیگر تلف کنند. من با خود عهد کرده‌ام که هر کس مرتکب اینگونه امور شود یا به یکی از دوستانم و رهروانم خشم کند و به او آسیب رساند از خدا بخواهم که او را به سخت‌ترین کیفر دنیوی مجازات کند و در آخرت نیز اینگونه افراد از زیانکاران خواهند بود. به دوستان ما توجه ده که خدا نیکوکرداران آنان را مورد بخشایش خویش قرار داده و بدکاران آنان را جز، آنهایی که بدو شرک ورزند و یا یکی از دوستان ما را برنجانند و یا در دل نسبت به آنان کینه بپرورند، همه را مورد عفو قرار خواهد داد اما از آن سه گروه نخواهد گذشت و آنان را مورد بخشایش خویش قرار نخواهد داد. جز اینکه از نیت خود بازگردند و اگر از این اندیشه و عمل زشت خویش بازگردند، مورد آمرزش خواهند بود اما اگر همچنان باقی باشند، خداوند روح ایمان را برای همیشه از دل آنان خارج ساخته و از ولایت ما نیز بیرون خواهد برد و از دوستی ما اهل بیت«علیهم‌السلام» نیز بی‌بهره خواهند بود و من از این لغزش‌ها به خدا پناه می برم. اختصاص شیخ مفید، ص۲۴۱ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
بیانات منتشرنشده رهبر انقلاب درباره طیب حاج رضایی در دیدار خانواده این شهید 🔹یکی از بالاترین و با فضیلت‌ترین شهادت‌ها، شهادتی است که پدر شما و مرحوم طیب به آن شهید شدند. 🔹در دوران غربت، وحشت و اختناق؛ آن هم تنها. یک وقت انسان با هزار نفر به میدان جنگ می‌رود؛ یک وقت انسان، تنها در مقابل دشمن قرار می‌گیرد؛ این یک‌طور دیگر است. 🔸دوره‌ی اختناق واقعاً خیلی سخت بود؛ بخصوص نسبت به اینها که وضع عجیبی داشتند. خداوند ان‌شاءالله درجاتشان را عالی کند. (۷۵/۱۰/۱۰) 🌷سالگرد شهادت طیب حاج رضایی ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
از حکیمی پرسیدند:  چرا هیچ از عیب  مردم سخن نمیگویی ؟  حکیم گفت:  هنوز  از محاسبه  عیب های خــودم  فارغ نشدم تا  به عیب های دیگران بپردازم˝  خوشا به حال آن کس که عیب خودش، اورا از پرداختن به عیب دیگران، باز می دارد... (امام علی علیه السلام) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ممکنه بمیرید یا نقص عضو بشید، ولی نمیتونید انکار کنید که همیشه با باباها بیشتر خوش میگذره😄 ‌‌‌‌ــــــــــــــــ 🚩 هر روز یک 👇 🆔 @dastanak_ir ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌