🔴 ریختن زباله بر سر فرمانده لشکر
➖ مردی درشت استخوان و بلند قامت که اندامی ورزیده و چهرهای آفتاب خورده داشت و زد و خوردهای میدان جنگ یادگاری بر چهره اش گذاشته و گوشه ی چشمش را دریده بود، با قدم های مطمئن و محکم از بازار کوفه میگذشت. از طرف دیگر، مردی بازاری در دکانش نشسته بود. او برای آن که موجب خنده ی رفقا را فراهم کند، مشتی زباله به طرف آن مرد پرت کرد. مرد عابر بدون این که خم به ابرو بیاورد و التفاتی بکند، همان طور با قدم های محکم و مطمئن به راه خود ادامه داد. همین که دور شد یکی از رفقای مرد بازاری به او گفت: هیچ شناختی این مرد عابر که تو به او اهانت کردی که بود؟ بازاری گفت: نه، نشناختم! عابری بود مثل هزارها عابر دیگر که هر روز از جلوی چشم ما عبور می کنند، مگر این شخص که بود؟ رفیق گفت: عجب! نشناختی؟ این عابر همان فرمانده و سپهسالار معروف، «مالک اشتر نخعی» بود.
✍️ من هم روایتی دارم...
#اخوت
#فتوت_و_جوانمردی
🆔 @Dadmi_org