eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
70.5هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
امام صادق عليه السلام: خداوند عزّوجلّ هيچ درى از روزى را بر مؤمن نمى بندد، جز اين كه بهتر از آن را براى او مى گشايد ما سَدَّ اللّهُ عزّوجلّ عَلى مُؤمِنٍ بابَ رِزقٍ، إلّا فَتَحَ اللّهُ لَهُ ما هُوَ خَيرٌ مِنهُ بحارالأنوار جلد72 صفحه52 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
✍همیشه امیدتان به خدا باشد نه بندگانش؛ چون امید بستن به غیر خدا همچون خانه عنکبوت است : سست، شڪننده و بی اعتبار... خدا به تنهایی برایتان ڪافیست.. التماس به خدا جرأت است اگر برآورده شود ، رحمت است اگر برآورده نشود ، حکمت است... التماس به انسان خفت است اگر برآورده شود ، منت است اگر برآورده نشود ، ذلت است ... 🌹در همه حال به او اعتماد ڪنید🌹 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
💠حاج اسماعیل دولابی (ره) 🔸 راه دل ✨ این راه راه ذات است. محبت یعنی راه ذات، یعنی راه دل. از گِل که گذشتی دل است. به دل که دچار شدی گِل کنار می رود، یا گِل است یا دل. گِل یعنی بیرون و ظاهر، یعنی دنیا، یعنی ریاست و طمع، یعنی جمال های مادّی. اینها دنیاست، گِل است. شیعیان و دوستان اهل بیت هم گِل دارند و هم دل، گاهی به گِل می افتند گاهی به دل. از بچگی در دلند. از گِل می گذرند، هر وقت گِل ( دنیا) اذیّتشان کرد،دل را غنیمت می شمارند. آن جا ذکر و یاد خداست. ◾ کتاب طوبای محبت، جلد 1 ص 87 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
💢تلنگر ✍روزی اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی! پیر مرد گفت : ازکجا معلوم فردا اسب پیر مرد با چند اسب وحشی برگشت مردم گفتند: چقدر خوش شانسی! پیرمرد گفت: از کجا معلوم. پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست. مردم گفتند: چقدر بدشانسی! پیرمرد گفت از کجا معلوم! فردایش از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود. مردم گفتند : چقدر خوش شانسی! پیرمرد گفت : از کجا معلوم! 💥زندگی پر از خوش شانسی ها و بدشانسی های ظاهری است، شاید بدترین بدشانسی های امروزتان مقدمه خوش شانسی های فردایتان باشد. از کجا معلوم؟! #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
😠از کوره در رفتن وقتی کوره‌های آهنگری برای جدا کردن آهن از سنگ آهن و یا گداختن آهن روشن می‌شود، لازم است که درجه حرارت کم‌کم بالا برود تا آهن سرد به تدریج گرم و گداخته و مذاب شود، زیرا آهنی که ناگهان در حرارت شدید قرار بگیرد سخت گداخته شده و سپس با صداهای مهیبی منفجر و به بیرون کوره پرتاب می‌شود، یعنی "از کوره در می‌رود". از این رو برای توصیف رفتار افرادی که به سختی خشمگین شده و از کوره اعتدال خارج شده و به طور غیر طبیعی و سریع خشمگین می‌شوند از این اصطلاح استفاده می‌شود. #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
‍ 🐶سگ نازی‌آباد کسانی را که نه تنها نمک‌نشناسی و ناسپاسی می‌کنند، بلکه به اذیت و آزار کسی که به آنان خدمتی کرده است می‌پردازند به "سگ نازی‌آباد" تشبیه می‌کنند که نه بیگانه می‌شناسد و نه آشنا. "نازی آباد" دهی سرسبز در جنوب تهران بود که یکی از سوگلی‌های ناصرالدین شاه قاجار در "عمارت کلاه فرنگی" آن سکونت داشته است. در دوره‌ی رضا شاه در آن‌جا کشتارگاهی ساختند تا گوشت مورد نیاز اهالی پایتخت را تامین کند. در آن زمان که کشتارگاه‌ها به صورت مدرن امروزی نبودند سگ‌های ولگرد بسیاری در گرداگرد کشتارگاه جمع می‌شدند تا از زایده‌های گاو و گوسفند‌های ذبح شده که به دور ریخته می‌شد تغذیه کنند. طبیعت سگ این است که حیوانی وفادار است و به همان اندازه که نسبت به افراد بیگانه و مشکوک خوی درندگی و تعرض دارد، برای افراد آشنا و صاحبش تا پای جان فداکاری می‌کند. ولی سگان نازی‌آباد اگر چه از آن چه که از کشتارگاه به دور ریخته می‌شد تغذیه می‌کردند، ولی کارکنان کشتارگاه را به چشم دشمن و بیگانه می‌نگریستند و به آن‌ها حمله می‌کردند. علت این کار آن‌ها این بود که کارکنان کشتارگاه شب‌ها زایده‌های لاشه‌های گاو و گوسفند را به دور می‌ریختند و سگ‌ها آنان را از نزدیک نمی‌دیدند و به خوبی تشخیص نمی‌دادند تا آنان را شناخته و نسبت به آنان حق‌شناسی نشان بدهند. آن ها همین اندازه می‌دانستند که در مقام حق‌شناسی باید از این محل نگهبانی کنند و چون کسی را نمی‌شناختند، هم کسی را که داخل کشتارگاه می‌شد و هم کسی را که از آن خارج می‌شد بیگانه و ناشناس می‌پنداشتند و به او حمله می‌کردند. از این رو از نظر کارکنان کشتارگاه، این سگ ها نه غریبه می‌شناختند و نه آشنا و موجوداتی حق‌نشناس و بی‌وفا تلقی می‌شدند و بدین‌ترتیب این حالت از ناسپاسی و نمک‌نشناسی نسبت به کسانی که خدمتی کرده‌اند، به صورت عبارت "سگ نازی‌آباد" که دوست و دشمن نمی‌شناخت بر زبان مردم مصطلح شد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨♥️✨ ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ... ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ يك ﻓﻀﯿﻠﺖ! #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
💠مدعیان رفاقت هرکدام تا نقطه‌ای همراهند ✨عده‌ای تا مرز مال ✨عده‌ای تا مرز آبرو ✨عده‌ای تا مرز جان ✨وهمگان تامرز این جهان 👈تنها تویی که همواره می مانی ای 《خدای بزرگ》 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
امیرالمؤمنین علیه السلام: هيچ ثروتى چون عقل نیست، و هيچ فقرى چون نادانى نيست. هيچ ارثى چون ادب، و هيچ پشتيبانى چون مشورت نيست حکمت 54 نهج البلاغه #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
وقتے رنگت خدایے مےشود دنیا و سختے هایش هم زیباست انگار همه چیز به بهترین شکل است چون تو در پناه بهترین معناے زندگے هستے #سلام_صبح_بخیر #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
1) از زشت رویی پرسیدند: آنروز که جمال پخش میکردند کجا بودی ؟ گفت : در صف کمال! 2) اگر کسی به تو لبخند نمی زندعلت را در لبان بسته خود جستجو کن! 3) مشکلی که با پول حل شود ، مشکل نیست ، هزینه است 4) همیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفششان نیست 5) با تمام فقر ، هرگز محبت را گدایی نکن و با تمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن 6) هر کس ساز خودش را می زند، اما مهم شما هستید که به هر سازی نرقصید 7) مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که اول شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد 8) شجاعت یعنی : بترس ، بلرز ، ولی یک قدم به جلوبردار 9) وقتی كاملاًتنهـاوبى كس شدی بدان که خدا همه رو بیرون کرده ، تا خودت باشی و خودش 10) یادت باشه که در زندگی یه روزی به عقب نگاه میکنی و به آنچه كه برات گریه دار بود میخندی 11) آدمی را آدمیت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است. 12) کشتن گنجشکها ، کرکس ها را ادب نمی کند 13) فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد ولي حماقت نه ‌ •✾📚 @Dastan 📚✾•
بزرگی میگفت : بہ روزے فڪر ڪن ڪہ مرگ بہ سراغت میاد و راه فرارے نیست، تو ڪہ مےدانے در مقابل مرگ چاره اے ندارے پس مراقب اعمالت باش... #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ زمان میگذرد و ما نمی توانیم متوقفش کنیم ⏰قدر لحظه‌های زندگی و عزیزانمان را بدانیم..... #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
📚مجازی‌های دروغ شده گاهی از همهٔ دنیا خسته بشی و سرگشته و حیرون دنبال یه نشونه بگردی؟ یا گاهی راه‌های مختلف رو بری و به هر دَری بزنی ولی جوابی نگیری؟ اون وقته که احساس می‌کنی بی‌کَس و تنها، بی‌راه و نشون، توی دام دنیا رها شدی. گاهی دیگه قدم زدن و هوای آزاد هم آرومت نمی‌کنه. گاهی حتی موبایلت هم دیگه سرگرمت نمی‌کنه. زندگی انگار پُر شده از تنهایی‌های ناتمام و مجازی‌های دروغ. گاهی اونقدر حال دلت بده که فقط منتظر یه طبیبی... یکی که بیاد و تقّه‌ای به ذهنت بزنه و بگه: راه اینه. بیا! نترس من هستم... کاش زودتر بیاد اون روزی که به هر طرف سر برگردونی از راه درست خارج نشی. کاش برسه روزی که نشونه‌ها اونقدر زیاد باشن که راه رو گم نکنی و با شوق سمتش بری. روزی مثل روز ظهور حضرت حجت میاد. یک روز میاد که دیگه تنها نیستیم. دیگه سرمون تو گوشی‌هامون نیست. دیگه دنبال سرگرمی‌های عجیب و کارهای خارج از عرف نیستیم. یه روز میاد که کسی تو مجازی دنبال نشون دادن خودش نیست. روزی که همه فقط یه نفر رو نشون میدن و اون فقط یه راه رو جلوی پامون میذاره. یه روز خوب که آقای رفته برمی‌گرده. میاد و دنیا رو برامون روشن می‌کنه. •✾📚 @Dastan 📚✾•
💕پ مثل پدر ...❤️ کاش سوره ای به نام "پدر" بود که این گونه آغاز میشد: قسم به قلب دوست داشتنیت قسم به آغوش گرمت که پناگاه من بود، قسم به مهر بی پایانت قسم به کوله بارخستگی هات قسم بر پینه ی دستانت، که بوی نان میدهد... و قسم بر چشمان همیشه نگرانت، قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند قسم بر غربتت، قسم به تنهائیت تا بودی... "وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست..." سلامتی پدران عزیز؛ #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
خدایا هر "گره اى" که به دستِ تو باز شد من به شانس نیست دادم! هر"گره اى" که به دستم کور شد مقصر تو را دانستم😔 خدای من کمکم کن تابفهمم توکنار منی ، نه روبروی من! #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
امام سجّاد علیه السلام عده ای فحشاطلب را به خوک تشبیه کرده و فرمودند: خوک، همان مردهاى مخنّث و امثال انها هستند كه وقتى از انان دعوت به فحشايى شـود پاسـخ مثبت می‌دهـند خصال صدوق، جلد2، صفحه378 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌸اگر زندگى درى رو به روى تو بست 🌸دوباره بازش كن 🌸درها رو براى اين كار ساختن كه باز و بسته بشن... #سلام #صبح_بخیر 🌺 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌹 مفتاح راه 🌹 نقل ‌است‌ که : دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد شادمان گوشه های دامن را گره زده و میرفت و در راه با پرودرگار خود سخن میگفت : ای گشاینده گره های ناگشوده ، گره از گره های زندگی ما بگشای . . . در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت. او با ناراحتی گفت : من تو را کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز؟ آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ و نشست تا گندمها را از زمین جمع کند که در کمال ناباوری دید ، دانه های گندم بر روی ظرفی از طلا ریخته است! ندا آمد که : تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه . . . مفتاح راه ، همراه لحظه لحظه هایتان باد •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌ 📚جمله علامه امینی و سکوت علمای اهل سنت علامه امینی که در زمان خودش دارای شهرت خاصی بود مشرف شد به مکه، علما و حافظان حدیث اهل سنت او را به ضیافت شام دعوت نمودند تا به این بهانه سر بحث را وسط بکشند و او و مذهب تشیع را مغلوب نمایند. وقتی اصرار نمودند علامه امینی پذیرفت اما به این شرط که بحثی در میان نباشد. زمان ضیافت که فرا رسید علمای اهل سنت سخن را آغاز نمودند اما علامه امینی یادآور شرطی که گذاشته بود شدند، قرار بر این شد که هرکسی حدیثی بگوید، علامه امینی فرمودند به این شرط که اگر حدیثی میخوانیم باید هر دو طرف آن را قبول داشته باشند. علمای اهل سنت که تعدادشان به 79-80 نفر میرسید قبول کردند علامه امینی گفت: پیامبر (ص) فرمودند که هر کس امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است، و سپس از علمای اهل سنت پرسید که آیا این حدیث صحیح است یا خیر، همه صحت آن را تایید کردند. علامه امینی سپس فرمود که حضرت زهرا سلام الله علیها هنگام حیاتشان و شهادت، امامش چه کسی بود؟ همه علمای اهل سنت ساکت شدند، زیرا امام حضرت زهرا امام علی علیه السلام بود و همگی قبول داشتند که پیامبر (ص) بارها فرموده بودند که حضرت فاطمه زهرا س سیده زنان اهل بهشت است و هرکس او را بیازارد مرا آزرده، و میدانستند که در منابع خودشان ذکر شده که حضرت زهرا (س) هنگام شهادت به شدت از عمر و ابوبکر خشمگین بوده است، پس غیر ممکن است به مرگ جاهلیت از دنیا رفته باشند. لعنت خدا بر دشمنان حضرت زهرا سلام الله علیها 🕊🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹🕊 •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌹 حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: خدا می‌داند در دفتر امام زمان علیه‌السلام جزو چه کسانی هستیم! کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز (روز دوشنبه و پنجشنبه) به او عرضه می‌شود. همین قدر می‌دانیم که آن طوری که باید باشیم، نیستیم! 📚 در محضر بهجت، ج2، ص120 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌ 📚 نفرین مادرِ عابد بنی اسرائیل علیه السلام فرمودند : « كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ عَابِدٌ يُقَالُ لَهُ جُرَيْحٌ وَ كَانَ يَتَعَبَّدُ فِي صَوْمَعَةٍ ... در میان ، عابدی به نام زندگی می کرد که همواره در صومعه­ به می­ پرداخت . » روزی مادرش نزد وی آمد و او را صدا زد ، اما جریح چون مشغول نماز بود ، پاسخ مادرش را نداد . به خانه اش بازگشت و بار دیگر ، پس از ساعتی به صومعه آمد و او را صدا زد ؛ اما باز جریح به مادر اعتنا نکرد . وقتی برای بار سوم مادر آمد و از او جوابی نشنید ، _ با ناراحتی _ برگشت و می گفت : ای خدای بنی اسرائیل ! او را خوار و ذلیل کن . فردای همان روز ، زن بدکاره‌ای که حامله بود ، نزد جریح آمد و همان جا در کنار دیوار صومعه بچه­ ای به دنیا آورد و نزد جریح گذاشت و ادعا کرد که آن بچه ، فرزند این عابد است . این موضوع همه جا پخش شد و سر زبان­ها افتاد ، به طوری که مردم به یکدیگر می­ گفتند: کسی که مردم را از نهی می­ کرد و سرزنش می­ نمود ، اکنون خودش به آن مبتلا شده است. ماجرا را برای حاکم وقت تعریف کردند و او فرمان جریح عابد را صادر کرد . در این هنگام مادرش آمد . وقتی فرزندش را آن‌گونه در حالت رسوایی دید ، از شدت ناراحتی به صورت خود سیلی می زد . جریح رو به مادر کرد و گفت : مادرم ! ساکت باش! تو مرا به اینجا رسانده است ، وگرنه من بی‌گناه هستم . وقتی مردم این سخن جریح را شنیدند به او گفتند : ما از تو نمی‌پذیریم مگر اینکه ثابت کنی. عابد گفت : طفلی را که به من نسبت می­ دهند ، پیش من بیاورید. طفل را آوردند . جریح از طفل چند روزه سؤال کرد پدرت کیست؟ _ در حالی که همه متعجب بودند _ طفل گفت: پدرم، فلان چوپان از فلان خاندان است. به این ترتیب _ پس از رضایت مادر ، خداوند آبروی از دست رفتۀ عابد را باز گرداند _ و که مردم به او می­ زدند ، برطرف شد. بعد از این ماجرا ، جریح قسم خورد که هیچگاه از مادر خود جدا نشود و همواره در خدمت او باشد . 🗂منبع : بحارالأنوار ، ج 71 ، ص 75 •✾📚 @Dastan 📚✾•
👈 مــهربان باش! یڪ سنگ ریزه از اسمش پیداست یعنی ریز است ناچیز است اما همین سنگ اگر در جوراب یا کفش‌ات باشد تو رااز رفتن و حرکت باز می دارد. بعضی چیزها ریز است ناچیز است اما انسان را از حرکت در و به سمت خوبی ها باز می دارد یکی از آنها نسبت به پدر و مادر است هرچند کم باشد و درحد گفتن اُف باشد! •✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃🌸🌿💐🌾🌻🍃 یہو وسط حرفـش میگفت: "خانوم...❤️ اگـہ مݧ شہید شدم بہم افتخار کن..." مـیگـفـتـم:"وا بـہ چـے افتخار کنم…؟! بـہ ایݧ کـہ شوهـر نـدارم…؟!" میـگفـت: "بـہ ایݧ افتخار کـݧ کـہ من همه رو دوست دارم و... بـہ خاطر همـہ مردم میرم.. اگـہ نرم دشمن میاد داخل خاکموݧ... پیـش از ما هـم اگه شـہدا نمیرفتݧ... حالا ما هـم نمیتونستـیم تو امنـیت و آرامـش زندگـے کنیم..." روز آخرے کـہ میخواست بره گفت: "بیایـیـد وایسید عکس بگیریم… کولـہ شو کـہ برداشت... رفتم آب و قرآݧ بیارم... فضا یـہ جورے بود.. فکر میـکردم ایݧ حالات فقط مخصوص فیلمـا و تو کتاباست... احـسـاس میکردم... مهدی بال درآورده داره میـره... از بـس کـہ خوشحال بود... ساکـشو خودم جمع کردم... قرار بـود 45 روزه بره و برگرده ولـے.. 21 روزِ بعد شهید شد.🕊🌷 •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌙اللهم رب شهر رمضان الذی انزلت فیه القرآن🌙 در ماه ضیافت الله « گروه جهادی صهبا» و « شاهد روشنگر» اجرا میکند. با توجه به محدودیتهای کرونایی برنامه ای کاملا معنوی و قرآنی در فضای باز مجتمع های مسکونی و محلات قم و پردیسان 🌹 تلاوت مجلسی قرآن کریم توسط قاریان برجسته 🌹 اجرای برنامه تواشیح و سرود 🌹 اجرای برنامه حفظ توسط حافظ نوجوان کل قرآن کریم 🌹 اجرای مسابقه کودک و نوجوان با حضور «عمو بهرمن» 🌹 سخنرانی و تفسیر کوتاه 🌹 روایتگری کوتاه 🌹 معرفی کتاب برتر 🌹 غرفه کتاب 🌹 غرفه خطاطی صلواتی 💐جهت هماهنگی و رزو وقت با شماره👇 ‏0912-151-9159‏ تماس حاصل فرمایید. 🌺🌙 ماه میهمانی خدا مبارکباد 🌙🌺