eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
71 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتما حتما حتما ببینید ⭕️ این شناسنامه مال کیه؟! 📣هر کس این کلیپ رو نبینه ضرر کرده.📣 🌷 این فیلم جالب رو در همه پیام‌رسان‌ها برای همه مردم ایران منتشر کنید! مخصوصا اونهایی که می گن نمی خواهیم تو انتخابات شرکت کنیم.
با ١٠٠٠ ضربه کابل فلک شد. بعد گوشت و پوست له شده‌ی پاشو با اتو سوزوندند. ٣ ماه خون بالا می‌آورد. ٩ ماه با کمک دیگران راه می‌رفت. ولی داغ گفتن یک آخ رو به دل دشمن گذاشت... 🔴 اینو بفرستید برای کسانی که از روی شکم‌سیری آروغ می‌زنن و میگن "رأی نمیدم" داداش! کسی محتاج رأی شما نیست؛ ولی اگر قیامت "امیرهوشنگ شاهپسندی" بهت گفت: "ما اینجوری پای انقلاب ایستادیم، ولی شما حتی حاضر نشدی یک رأی به انقلاب بدی" چی جواب میدی؟؟؟ (تصویر مربوط به موزه دفاع مقدس کرمان است) امیر هوشنگ شاهسوندی
یک انگلیسی تصمیم گرفت که برای کشف معدن الماس به آفریقا برود. تمام دارایی خود را فروخت و رفت. زمینی خرید که کلبه ای در آن بود و فقط به جستجوی الماس پرداخت. درنهایت نتوانست چیزی پیدا کند، پس زمین و کلبه خود را برای فروش گذاشت. شخصی براي خرید آن ها آمد. اسم او کیمبرلی بود. آن ها بر روی سنگی در حیاط خانه نشستند و قرارداد را امضا کردند و صاحب قبلی رفت. وقتی او رفت، کیمبرلی کاملا اتفاقی آن سنگ را تکان داد و زیرش الماسی دید؛ و این گونه بود که معادن الماس کیمبرلی کشف شدند. الماس ها همان جایی بودند که آن مرد قبلی زندگی می کرد. او دنبال الماس همه جا را گشت به غیراز خانه خودش را ! این یک داستان واقعی است. هر چه که به دنبالش هستی در درون خود توست از درون خودت غافل نشو •✾📚 @Dastan 📚✾•
👈 زنگ تامل 👈روزی لقمان به فرزندش گفت : 🌱از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدم‌هایی که دوست نداری و از آنان بدت می‌آید پیاز قرار بده روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و لقمان گفت : هرجا که می‌روی این کیسه را با خود حمل کن... فرزندش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت می‌کند...!! لقمان پاسخ داد : 👈این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری . این کینه ، قلب و دلت را فاسد می‌کند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد... •✾📚 @Dastan 📚✾•
امام جواد علیه السلام فرمودند: بدان که تو لحظه ای از نگاه خدا خارج نیستی پس ببین چگونه عمل می کنی؟ و چگونه هستی؟ منبع.تحف العقول #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
هیچ کس نمیداند که تنها فرمول خوشبختی این است: قدر داشته هایت را بدان و از آنها لذت ببر. خوشبختی یعنی"رضایت" روزتون بخیر #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از همنشینی با خوبان 🗨
تـو همـانے ڪھ دلـم لڪ زدھ لبخنـدش را🥀 او ڪھ هرگـز نتـواڹ یافت همـانندش را . . . ! :) فقط بخاطر شما[❤️] رای میدم✌️ 🗳بزرگترین کانال (محتوایی) انتخاباتی فضای مجازی👇 🌐 @s_mardom_ir
🔴لبخند امام حسين(ع) هر شب جمعه 💠عالم زاهد و وارسته، مرحوم شيخ حسين بن شيخ مشکور قدس سره فرمود: 🔆در عالم رؤيا ديدم در حرم مطهر حضرت اباعبدالله عليه السلام مشرف هستم و آن حضرت نيز در آنجا تشريف دارند. در اين اثناء يک نفر جوان عرب معدي (دهاتي) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام کرد و حضرت نيز با لبخند جوابش دادند. 🔆فرداي آن شب که شب جمعه بود، به حرم امام حسين عليه السلام مشرف شدم و در گوشه ي حرم توقف کردم. 🌸ناگهان آن جوان عرب معدي را که در خواب ديده بودم، وارد حرم شد و چون مقابل ضريح مقدس رسيد، با لبخند به آن حضرت سلام کرد! ولي حضرت سيدالشهداء عليه السلام را نديدم و مراقب آن جوان عرب بودم تا از حرم خارج شد. 🌸به دنبال او رفتم و سبب لبخندش را در هنگام سلام دادن به امام عليه السلام پرسيدم. و تفصيل خواب خود را نيز برايش نقل کردم و سپس گفتم: چه کرده اي که امام عليه السلام با لبخند به تو جواب مي دهند؟ 🌸جوان گفت: من پدر و مادر پيري دارم و در چند فرسخي کربلا زندگي مي کنيم. شبهاي جمعه که براي زيارت مي آمدم، يک هفته پدرم را سوار بر الاغ مي کردم و مي آوردم و يک هفته هم مادرم را مي آوردم. 🌸 تا اينکه شب جمعه اي نوبت پدرم بود، چون او را بر الاغ سوار کردم؛ مادرم گريه کرد و گفت: مرا هم بايد ببري! شايد تا هفته ي ديگر زنده نباشم! 🌸 به مادرم گفتم: امشب باران مي بارد و هوا سرد است و بردن دو نفر مشکل است. اما نپذيرفت! ناچار پدرم را سوار کردم و مادرم را بر دوش کشيدم و با زحمت بسيار آنها را به حرم امام حسين عليه السلام رسانيدم. 🌸چون در آن حالت همراه با پدر و مادرم وارد حرم شدم، حضرت سيدالشهداء عليه السلام را ديدم و سلام کردم. آن بزرگوار نيز به من لبخند زدند و جوابم را دادند و از آن وقت تا به حال، هر شب جمعه که به کربلا مشرف مي شوم، حضرت امام حسين عليه السلام را مي بينم و ايشان با تبسم جوابم را مي دهند. 📚کرامات الحسينيه ج •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔆 دنیاپرست شدیم و چقدر عمیق! 🔸دخترکی با سنگ، بدنه ماشین پدرش را خراش می‌داد. 🔹پدرش از روی خشم چند ضربۀ محکم به دستش زد؛ غافل از اینکه آچار در دستش است! 🔸در بیمارستان دخترک انگشتانش را از دست داد. 🔹دختر ‌‌از پدرش پرسید: پدر، انگشتانم کی رشد می‌کنند؟ 🔸پدر از ناراحتی حرفی نمی‌زد. نشست و به خراش‌های روی ماشین نگاه کرد. 🔹دختر نوشته بود: «دوستت دارم پدر» 🔰 عصبانیت و عشق حد و مرزی ندارد؛ مشکل امروز جهان این است که مردم استفاده می‌شوند و وسایل دوست داشته می‌شوند. •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔴‌چند ضرب المثل ایرانی 📚اجاق کور بهتر از بچه بی‌نور 🧔🏻اجاق کور یعنی زن نازا یا بی بچه، اشاره به اینکه فرزند نداشتن بهتر از فرزند ناخلف داشتن می‌باشد. 📚اجل دور سرش می‌چرخد 🧕🏻وضعیت ناگوار و خطرناکی در انتظارش است. 📚احمد نباشه یار من، الله بسازه کار من 🧔🏻اگر کسی کمکم نکند خداوند یاریم می‌کند. 📚ادب از که آموختی؟ از بی‌ادبان 🧔🏻از اعمال بی ادبان هر چه به نظر ناپسند و زشت آید نباید انجام داد. رفتار زشت دیگران را دیدن و خلاف آن انجام دادن. 📚ارث دست کسی سپردن 🧕🏻توقع بی جا از کسی داشتن. 📚اَره بده، تیشه بگیر 🧔🏻یکی به دو، مشاجره، بگو و بشنوی همراه با درگیری بر سر چیزی. 📚اَره و اوره و شمسی کوره 🧕🏻جمع بی تربیت و شلوغ که اغلب در مورد مهمان‌ها گفته می‌شود. 📚از آب در آمدن 🧔🏻مشخص شدن نتیجه کار. 📚از آب کره گرفتن 🧕🏻خسّت و حسابگری بیش از حد، از هرکه و هر چه کمترین چیز استفاده بردن و طرف‌نظر نکردن. 📚 از آب گل آلود ماهی گرفتن 🧔🏻از موقعیت خراب و آشفته سوء استفاده کردن. 📚از آسمان به زمین می‌بارد 🧕🏻توانگران به نیازمندان چیزی عطا می‌کنند نه نیازمندان به ثروتمندان. •✾📚 @Dastan 📚✾•
#خانمها_بدانند 🍃 مردها دوست دارند همسرشان به آنها انرژی دهد؛ حتی اگر خودشان فردی آرام باشند! 👈 شاد باشید و شوخ‌طبع و البته ظرفیت و جنبه خود را هم بالا ببرید. 👈 زنان و مردان شوخ‌طبع زندگی زناشویی و ازدواج موفق‌تری نسبت به زنان و مردان باهوش، جدی و عبوس دارند...! ✅ تفریحات مختلف را با هم تجربه کنید. سعی کنید بیشتر در اجتماع و کنار هم حاضر باشید، قرار بگذارید وقتی با هم بیرون می‌روید برنامه‌ای برای شاد کردن هم داشته باشید... #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
📚ردّ هدیه بُلْقَیس از جانب سلیمان(علیه السلام) بُلْقَیس در کنار تخت خود نامه‎ای یافت که پس از خواندن آن دریافت که نامه از طرف شخص بزرگی برای او فرستاده شده است و مطالب پرارزشی دارد. بزرگان کشور خود را به گرد هم آورد و با آنها در این باره مشورت کرد. آنها گفتند: «ما نیروی کافی داریم و می‎توانیم بجنگیم و هرگز تسلیم نمی‎شویم.» ولی بُلْقَیس اتخاذ طریق مسالمت آمیز را بر جنگ ترجیح می‎داد و این را دریافته بود که جنگ موجب ویرانی می‎شود، و تا راه حلّی وجود دارد نباید آتش جنگ را برافروخت. او پیشنهاد کرد که: هدیه‎ای گرانبها برای سلیمان می‎فرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر می‎آورند.(3) بُلْقَیس در جلسه مشورت گفت: من با فرستادگان هدیه برای سلیمان، او را امتحان می‎کنم. اگر او پیامبر باشد میل به دنیا ندارد و هدیه ما را نمی‎پذیرد، و اگر شاه باشد، می‎پذیرد. در نتیجه اگر دریافتیم او پیامبر است، قدرت مقاومت در مقابل او را نخواهیم داشت و باید تسلیم حق گردیم. بُلْقَیس گوهر بسیار گرانبهایی را در میان حُقّه (ظرف مخصوصی) نهاد و به فرستادگان گفت: «این گوهر را به سلیمان می‎رسانید و اهداء می‎کنید.»(4) فرستادگان ملکه سبأ به بیت المقدس و به محضر حضرت سلیمان(علیه السلام) آمدند و هدایای ملکه سبأ را به حضرت سلیمان(علیه السلام) تقدیم نمودند، به گمان این که سلیمان از مشاهده آن هدایا، خشنود می‎شود و به آنها شادباش می‎گوید. امّا همین که با سلیمان روبرو شدند، صحنه عجیبی در برابر آنان نمایان شد. سلیمان(علیه السلام) نه تنها از آنها استقبال نکرد، بلکه به آنها گفت: «آیا شما می‎خواهید مرا با مال خود کمک کنید درحالی که این اموال در نظر من بی‎ارزش است، بلکه آن چه خداوند به من داده از آن چه به شما داده برتر است. مال چه ارزشی در برابر مقام نبوّت و علم و هدایت دارد، این شما هستید که به هدایای خود شادمان می‎باشید. «فَما آتانِی اللَّهُ خَیرٌ مِمَّا آتاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیتِکُمْ تَفْرَحُونْ»؛ آری این شما هستید که مرعوب و شیفته هدایای پر زرق و برق می‎شوید، ولی اینها در نظر من کم ارزشند. سپس سلیمان(علیه السلام) با قاطعیت به فرستاده مخصوص ملکه سبأ فرمود: «به سوی ملکه سبأ و سران کشورت باز گرد و این هدایا را نیز با خود ببر، اما بدان ما به زودی با لشکرهایی به سراغ آنها خواهیم آمد که توانایی مقابله با آن را نداشته باشند، و ما آنها را از آن سرزمین آباد (یمن) خارج می‎کنیم در حالی که کوچک و حقیر خواهند بود.»(5) ادامه دارد ... •✾📚 @Dastan 📚✾•